یادداشت از مهندس حسین جمالی
دانش آموخته
ارشد فناوری اطلاعات و ارتباطات
دانشجوی حقوق قضایی
میبینیم که قرنهای گذشته گفتن… حکیم سخن در زبان آفرین سخن های سعدی مثال است و پند بکار آیدت گر شوی کاربند حضرت سعدی آموزگار اخلاق وآفریدگار معانی و صور خیال است. می توان گفت که باب دوم، باب احسان، شرح و بسط این بیت اوست: شرف مرد به جود است و کرامت به سجود هرکه این هر دو ندارد عدمش به ز وجود …. یا به سخن دیگر، قبض و بسط بیت بالا می شود باب دوم گلستان اما بدانیم واژه احسان یعنی: انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوع پروری، نوع دوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی برابر پارسی: بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکی و برابر انگلیسی: alms, benefaction, beneficence, charity, favour سعدی احسان را تابع کرامت و شرافت آدمی می داند ، نه تابع ملک، دولت و دارایی . این اشارات و رموز برای کسی که جلیس بوستان و انیس گلستان هست به مرور آشکار می شود. نزد وی حاتم طایی، سرآمد و نگین اهل احسان است ….
زباندانی آمد به صاحبدلی
که محکم فرو مانده ام در گلی
یکی سفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
همه شب ازو حال من
همه روز چون سایه دنبال من
بکرد از سخن های خاطر پریش
درون دلم چون در خانه ریش…
در اندیشه ام تا کدامم کریم
از آن سنگدل دست گیرد بسیم…
بد و نیک را بذل کن سیم و زر
که این کسب خیرست، و آن دفع شر
خنک آنکه در صحبت عاقلان
بیاموزد اخلاق صاحبدلان
گرت عقل و رأی است و تدبیر و هوش
بعزت کنی پند سعدی بگوش
کرامت جوانمردی و نان دهیست
مقالات بیهوده، طبل تهیست
علتی ،محلولی دارد…
دراینجامی بینیم
«آب تا سردی نبیند، یخ نمی زند»
آیا در روابط انسانی گزاره بالا صادق و درست است؟ مثلا برادر از برادر بارها سردی و نامهربانی دیده و پس از مدتی برادری شان به اصطلاح یخ زده شده و مثال های مشابه…. یا اینکه گزاره بالا یک مغالطه نادرست است و با فرض مغالطه بودن می توان آنرا درمان نمود؟
بله ، در اینجا مغالطه شئ انگاری نهفته است. یعنی فرض می شود که انسان، آب است. و آب در مجاورت سرما ( دمای صفر درجه ) یخ می بندد. …
اما باید بدانیم که انسان خصلت و خاصیت آب را نداشته و ندارد. یک ذهن سالم و منطقی چنان استدلال را به بکار نمی برد.
نیک بدانیم استدلال نامنطقی و ناسالم، نشانه ذهن بیمار است که افزون بر باور و قضاوت نادرست به رفتارهای ناشایست و آزار دهنده در پی دارد.
اما خوشبختانه آن استدلال نادرست قابل تشخیص و درمان است. می توان با رویکرد درمانی منطق محور logic based therapy درمان نمود.
دقت بفرمایید که از سویی نامهربانی ها و بی مهری ها هم ویژگی درجه سرما را ندارد. چون مواجهه افراد با این وضعیت و پدیده مفروض یکسان نبوده و نیست. یعنی وقتی مواجهه با یک پدیده یا رفتار برای همه یکسان است که ثمره و نتیجه آن نیز یکسان و مساوی باشد. ببنید جمع
7 = 3 + ۴ همواره و همیشه یکسان است. اما در روابط انسانی عموماً و روابط خانوادگی خصوصاً، نوع روابط وجودی ( اگزیستانسیال) هست، نه از نوع قرار دادی و فیزیکی یا عددی.
ما می دانیم برخی افراد چنان وجودشان از مهر و مهرورزی سرشار و لبریز هست که از بی مهری ها و نامهربانی ها هرگز سرد نمی شوند و یخ نمی زنند. …
نکته دیگر آنکه نرنجیدن و نرنجاندن موجب نمی شود که در مواجهه با رفتار های احمقانه آزار ببینیم، اصل نخست گریز از احمقان است اما زمانی که گزیر و چاره ای نیست آنگاه بهترین رفتار، رفتار مشفقانه و مقتدرانه هست.
ببینید حافظ چقدر زیبا سروده و کاربست نظریه LBT در آن نهفته
یعنی حافظ نرنجیدن و نرنجاندن، وفاداری و عیب پوشیدن را زندگی بخش و درمان گر بی مهری ها می داند …
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدن…
چندین پیش شنیدم
تعلیم و تربیت ایران به کدام سمت و سو می رود ؟
احسان عظیمیراد، سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس گفت: «میانگین معدل دانش آموزان کل کشور بین ۹ تا ۱۲ است.»
او افزود: «میانگین معدل دانشآموزان رشته ریاضی بین ۹ تا ۱۰، رشته تجربی حدود ۱۰ تا ۱۱ و علوم انسانی ۱۱ تا ۱۲ است. البته این اعداد گاهی جابهجا میشوند.»
جالب آنکه چند سال پیش از نویسنده در ضمن بازجویی پرسیده می شد که چرا چنین پرسشی ( پرسش بالا ) را مطرح نموده…
اما فیلسوفان تربیت و جامعه شناسان استدلال دارند که بین میانگین دانش آموزان و دانشجویان در مقاطع مختلف با حکمرانی ارتباط مستقیم وجود دارد.
از منظرِ روانکاوی کرنبرگ، انسانِ کاملاً سالم افسانهای بیش نیست.
در بهترین حالت، ما بر سطح نوروتیک ایستادهایم. «زیستِ انسانی چیزی نیست جز زندگی در درجات گوناگونِ اختلال میشنویم که تخلیه دانشگاهها؛ مهاجرت ۱۲ هزار استاد برجسته ایرانی سعید سمنانیان، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، پرده از فاجعهای تکاندهنده برداشت: در ده سال گذشته ۱۲ هزار عضو هیأت علمی دانشگاههای ایران کشور را ترک کردهاند. وحشتناکتر آنکه ۶۰ درصد این موج خروج تنها در چهار سال اخیر رخ داده است. اکثر این افراد جزو استادان ممتاز و باکیفیت ایران بودهاند؛ یعنی همان سرمایههای علمی که باید موتور توسعه، پیشرفت و تولید دانش باشند. اما بهجای اینکه نظام آموزشی و پژوهشی از وجودشان بهره ببرد، امروز در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی جهان در حال خدمت هستند. این مهاجرت نه صرفاً یک خروج انسانی، بلکه خونریزی بیوقفه از مغز و قلب علمی کشور است؛ زخمی که آثارش سالها بر پیکر آموزش عالی و آینده علمی ایران باقی خواهد ماند. دراینجا سوال؟ چرا واقعیتها را نمیپذیریم؟
۱. چون دایرۀ مشورت ما محدود است، خیلی اشتباه میکنیم؛ ۲. چون با وجود IQ بالا به شدت از EQ پایین رنج میبریم؛ ۳. چون ناخودآگاه بسیاری از ما، یک عمر دست نخورده باقی میماند؛ ۴. چون اکثریتِ مطلق پدران و مادران، تربیت را صرفاً تحسین فرزندان خود میدانند؛ ۵. چون افراد به موجب مشکلات معاش، به ندرت فرصتِ کشف خود را پیدا میکنند؛ ۶. چون اگر واقعیت را بپذیریم، نگران از دست دادن جایگاه خود هستیم؛ ۷. چون احساساتمان بر محاسباتمان مسلط هستند؛ ۸. چون نوشتههای سعدی، فردوسی و دیگر مشاهیر ایرانی را بسیار کم خواندهایم؛ ۹. چون اشتباه را نه تجربه بلکه ضعف ابدی تلقی میکنیم.
۱۰. چون یک ضعف بسیار بنیادی داریم: میخواهیم همه ما را تایید کنند؛ ۱۱. چون نه درخانواده، نه در مدرسه و نه در جامعه، آداب نقد را به ما نمیآموزند؛ ۱۲. چون با تاریخ خود بیگانهایم؛ ۱۳. چون به ما آموزش ندادهاند که انسان، مجموعهای از ضعفها و قوتها است؛ ۱۴. چون وقتی فردی اشتباه میکند، او را اصلاح نمیکنیم بلکه عمدتاً تخریب میکنیم؛ ۱۵. چون بسیار کم کتاب میخوانیم، دامنۀ واژگان ما در فهم پدیدهها و تعامل با یکدیگر بسیار محدود است؛ ۱۶. چون بیش از اینکه تمایل داشته باشیم افکار و رفتار یکدیگر را بازبینی کنیم، میخواهیم دورهم باشیم؛ ۱۷. چون تمرین نکردهایم که ۵۰ صفحه در مورد خود بنویسیم؛ ۱۸. چون عموماً علیرغم تواضع در ظاهر، اکثر رفتارهای ما با خودمحوری و خود حق بینی آمیخته هستند؛ ۱۹. چون به شدت برتری طلبیم، نمیتوانیم ضعفهای خود را بپذیریم؛ ۲۰. چون تصور میکنیم پرسشگری و مشورت، ما را ضعیف نشان میدهد؛
۲۱. چون ماهیت خطاپذیری انسان را با ماهیت ثابت فرشتگان اشتباه گرفتهایم؛ ۲۲. چون اهداف ما با امکاناتمان توازن ندارند؛ ۲۳. چون واژۀ Fact در منظومۀ ادبی و فکری ما وجود ندارد؛ ۲۴. چون تقریباً در هیچ عرصهای باهم رقابت نمیکنیم؛ ۲۵. چون زبانِ انگلیسی نمیدانیم تا در دایرۀ جهانی، خود را محک بزنیم؛ ۲۶. چون چند میلیون نفر آسیایی، آفریقایی، اروپایی یا از کشورهای عربی در کشور ما زندگی نمیکنند؛ ۲۷. چون فرصتِ مقایسه نداریم؛ ۲۸. چون تاریخ چین، هند، روسیه، آمریکا و اروپا را نخواندهایم؛ ۲۹. چون تصمیمسازان جامعه، کمتر ذهن ریاضی دارند و بیشتر انتزاعی هستند؛ ۳۰. چون غرق در خود و منافع خود هستیم، همکاری، یادگیری و مشارکت با دیگران تقریباً تعطیل است… ۳۱. جزراستی هرچی دانی خطاست.