اختصاصی همای گیلان: محمدخوارزمشاه به دفاع از سمرقند اهمیت زیادی داد و برای دفاع از این شهر نیروی بزرگی جمع آوری کرده بود. استحکامات شهر را مجدد تعمیر کرده بود (غفوروف، تاجیکان، ۱۳۷۷، ۷۰۳ص) همین استحکامات سنگین چنگیز را مجبور کرد تا پیش از حمله به آن شهر اطراف و توابع آن شهر را تسخیر و پاکسازی کند و سپس با اطمینان از این مقاومت و شورشی علیه او در هیچ کدوم از شهرهای اطراف صورت نگرفت و بعد به سمرقند لشکر کشی کرد فتح بخارا مقدمه ای برای لشکرکشی به سمرقند بود. (ولایتی، علی اکبر، ۱۳۹۲، ص ۲۰۸) چنگیز در راه سمرقند با مقاومت شهرها و روستاها روبه رو شد گروهی از سربازان را برای سرکوبی و تسخیر این شهرها گذاشت. (همان، ص ۲۰۸)
چنگیز دستور داد پیادگان و اسرا را در عقب لشکر مغول بگذارند تا مردم سمرقند این جمعیت کثیر را تصور کنند و از زیادی آنها بترسند هر ده نفر اسیر را یک مغول حفاظت می کرد که پرچم مغولان را در دست داشتند مردم سمرقند که این جماعت را دیدند دروازه های شهر را بستند و به دفاع پرداختند. (اقبال آشتیانی ، عباس ،۱۳۶۵، ص ۳۱) مردم شهر در روز سوم محاصره عده ای از جنگاوران خود را برای حمله با چنگیز خانبه خارج شهر فرستادند(ولایتی ،علی اکبر،۱۳۹۲،ص ۲۰۹)
در این هجوم ناگهانی گروه بسیاری از سربازان شرکت داشتند، آنها تعدادی از سربازان مغول را نابود کردند ولی خودشان در محاصره مغول افتادند و اکثر آنهادر میدان نبرد به هلاکت رسیدند. این حمله نافرجام تاثیر بدی گذاشت چرا که برخی از افراد با نفوذ شهر تصمیم به تسلیم گرفتند و قاضی و شیخ الاسلام شهر به نزد چنگیز خان رفتند تا گفتگویی درباره تسلیم انجام دهند. سرانجام دروازهای شهر به روی دشمن باز کردند و قشون چنگیز وارد شدند و دست به قتل عام و غارت زدند .
پس از حمله شهر سمرقند به خرابه زار تبدیل شد وخالی از سکنه گردید.( غفوروف، تاجیکان،۱۳۷۷، ص ۷۰۳)
بعد از فتح سمرقند چنگیزخان بار دیگر لشکر کشی خود را به چند قسمت تقسیم نمود و هرقسمت از آنها را برای تسخیر ولایتی از ممالک خوارزمشاهی باقی مانده بود ماموریت داد. سه تومان (۳۰۰۰۰نفر) را تحت فرماندهی جبه نویان و سپتای بهادر و تغاجار به دنبال خوارزمشاه روانه کرد ودستور داد در راه توقف نکنند و تا محمد خوارزمشاه را نگیرند از پا ننشینند. سلطان محمد که پیوسته از مقابل سپاه چنگیز می گریخت، به پیشنهاد عمادالملک ( وزیر پسرش رکن الدین حکمران عراق) به سمت عراق رفت تا به تهیه سپاه مشغول شود،ولی هنوز از ترمذ نگذشته بود که خبر تسخیر و ویرانی بخارا و سمرقند به او رسید و محمد از شدت رعب، وحشت پس از رسیدن به نیشابور توقف نکرده، راه بسطام را پیش گرفت و از آن جا به ری و بعد به قلعه فرزین رفت. وی در این محل زنان حرم خود را به پسرش غیاث الدین به قلعه قارون از قلاع داخلی جبال البرز فرستاد. او در این نقطه به کمک سپاه پسرش و لشکر عراق که برای کمک به وی آمده بودند می توانست با لشکر مغول بجنگد و پیروز شود ولی ترس از قوم مغول او را مجبور به فرار کرد. ( اقبال آشتیانی ، عباس ، ۱۳۶۵، صص ۳۸-۳۷)
لشکریان جبه و سپتای از هرات راه خراسان را پیش گرفته خود به سرعت طوس رساندند و در این ناحیه هرکدام از دو سردار مغول از یک جهت به تعقیب محمد خوارزمشاه حرکت کردند. سپتای از شاهراه دامغان و سمنان و جبه نویان از راه مازندران. مغولان در دولت آباد ملایر به افراد محمد خوارزمشاه برخورد کردند و بسیاری از ایشان را کشتند و از امرا و ارکان دولت نیز در این واقعه تعدادی از آنها به هلاکت رسیدند. از آن جمله عمادالملک وزیر رکن الدین، حتی اسب محمد در معرکه تیر خورد،ولی مغولان محمد را نشناختند و زیاد پاپی او نشدند و شاه به تاخت خود را به قلعه قارون رساندو خیال داشت به بغداد بگریزد. محمد وقتی خبر نزدیک شدن مغول به مازندران را شنید به کشتی سوار شد و به جزیره آبسکون رفت . مغول کشتی او را تیر باران کرد و محمد در این جزیره مریض شد و بیماریش روز به روز شدت گرفت. در شوال ۶۱۷ ه.ق در حالی که از شنیدن خبر به اسارت رفتن فرزندان و زنانش که در قلعه قارون مازندران بودند رنج می برد جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیراهن یکی از همراهانش وی را کفن کرد. ( همان ، صص ۴۰-۳۹)برداشت ازکتاب غارت تمدن ایران توسط مغولان،علی غلامرضایی،انتشارات دافوس
سلام ودرود
جالب و آموزنده بود
سلام
ممنون از زحمات شما
عالی بود
ملتی محکوم به فناست که تاریخش را نشناسد