انگیزه میرزارضاکرمانی از قتل ناصرالدین شاه /تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ درباره انگیزه میرزارضاکرمانی
مدیر خبر1
خرداد 16, 1399
مقاله
628 Views
اختصاصی همای گیلان: برای قتل ناصرالدین شاه مسائل مختلفی مطرح شده است؛ برخی قتل ناصرالدین شاه را به سید جمال الدین اسدآبادی نسبت میدهند، برخی قتل شاه را توطئه دولت انگلیس و عثمانی میدانند و برخی معتقدند که صدراعظم وقت یعنی علی اصغرخان امین السلطان در این قضیه نقش داشته است. اما باید گفت مهمترین علت و انگیزه میرزا رضای کرمانی برای قتل ناصرالدین شاه، ظلم و ستمی بوده است که او در دوران زندگی خود با آن مواجه شد؛ در دوران کودکی، پدرش بر اثر ظلم و تعدی حاکم ناصری کرمان، مجبور به ترک شهر و دیار خود میشود، در دوران جوانی کامران میرزا، ابتدا برای پرداخت پولی که حق میرزا بوده است او را تحقیر و آزار میکند و سپس با سندسازی علیه او، سالها او را به زندان می اندازد، در زندان نیز شرایط سخت و دشواری را پشت سر گذاشت… همه این مشکلات به علاوه شرایط بسیار بد اقتصادی و اجتماعی جامعه باعث آن شد تا خانواده اش از هم بپاشد و با کورانی از مشکلات و مصیبت زمانه روبرو گردد. کشته شدن ناصرالدین شاه بدست آزاد مرد فداکار، [بنام] میرزا رضا کرمانی، که نتیجه آن ریشه کن شدن درخت کهن استبداد و ظلم بود و این اقدام متهورانه در تمام جهان به خصوص ایران تاثیری به سزا بوده و تنبه قابل توجهی ایجاد و بار سنگین استبداد را که ملتی در زیر فشار آن جان می داد سبکتر کرده است.(۱)
اما سرانجام میرزا رضا، در دوم ربیع الاول ۱۳۱۴ قمری، در میدان مشق توپخانه به دار آویخته میشود. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان مینویسد:
” مظفرالدین شاه، خیال کشتن میرزا و قصاص او را نداست و کرارا گفته بود قصاص و کشتن میرزا رضا، تشفی قلب من نیست، من اگر بخواهم انتقام بکشم، باید تمامی اهل کرمان را از دم تیغ بگذرانم “
– به نوشته کاساکوفسکی، فرمانده بریگارد نظمیه تهران و زمان اجرای حکم میرزا رضا:
“” میرزا با پیراهن و شلوار نازکی دست بسته بیرون آوردند، او میخواست خود را شجاع و خونسرد وانمود کند، ولی چون چشمش به دار افتاد ظاهرا روحیه اش سست شد. ولی باز هم آن اندازه قوت قلب داشت تا بگوید :
” مردم، بدانید که من بابی نیستم و مسلمان خالص هستم و شروع کرد به ادای شهادتش” “”.(۲)
وقتی او را پای دار می بردند، به سرعت حرکت میکرد. چون یقین داشت باید کشته شود…، او را به میدان آوردند، داری، در نهایت تمیزی و آراستگی با طنابهای رنگارنگ نصب کرده بودند. او اظهار تشنگی کرد. میرغضب خربزه ای خرید و به او خورانید. میرغضب به خنده گفت:
” بخور، این آخرین خربزه ای است که میخوری “.
– میرزا رضا با حاضر جوابی همیشگی پاسخ گفت:
” آری، اما این چوبه دار را به یادگار نگاه دارید، من آخرین نفر نیستم “.(۳)
منابع:
۱. ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، تهران، مدبر، چاپ دوم ، ۱۳۷۵، ص۴۳۱.
۲. خاطرات کلنل کاساکوفسکی، نوشته ولادمیر کاساکوفسکی، ترجمه عباسقلی جلی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹، ص۹۷.
۳. کارنامه و زمانه میرزا رضا کرمانی، نوشته هما ناطق، صفحه ۱۶۸.