چاپ مطلب چاپ مطلب

ایران ! مادرم تسلیت / جلال میرزاآقایی

اختصاصی همای گیلان: بهارآینده ,بدون طنازی و دلبری ققنوس های زیبای تو,طرب و نشاطی ندارد . ققنوس های تو چه مظلومانه پر کشیدند و به وصال بهار آینده نر سیدند. دیگر نخواهد بود نوای دلبری عشاق ,تا به رقص آورد ترکان سمر قندی و سیه چشمان هندی را. دست اجل و بی رحم روزگاران ,از ما ربود وصال یاران ,با بهار طبیعت آینده راو چه سخت است و کمر می شکند و استخوان خرد می کند این سالهای جدایی فرزندانت را که در کنار همسر و فرزندانش نباشند. ,و چه درد آور است, شهری و دیاری که نه شمیم عشقی و نه ترنم شیرین مادری به حس دیرین تو جان نبخشند .

ایران من! باد خزان و سرمای سوزان سر نوشت ,وصال یاران را از ما دریغ کرد واین حریق, بهار عمر دلبری را به حریق برد و از ما جز سوته دلی به جا نگذاشت که همه عمر به حسرت و عسرت و عزلت بسازیم و بسوزیم .دیگر توانی نیست که با قلم طنازی کنم و سوزی را به ساز مادری دلنوازی کنم ,ای کاش نفیر و ندایی از عرش به فرش ,بهر دلسوزی سوته دلان ,خدایی کند و ایام حسرت بندگان را ,نوایی کند و الهه ای بهر سنگ صبوری ,راهی کند..ایران !مام من!از اهو راییان طلب کن تا پگاه صبح ,باز ماندگان دلخسته و به کنجی نشسته رابا خورشید تابان بر دل صدا زند, که ایام غم بسر می رسد و طوطیان شکر شکن با رقص قلم دوباره جان می گیرند وروح ققنوس ها را به جان و تن ایران می گیرند وبا دل خویش و لوح ضمیر ,جان و تن می نگارند که فرزندان “سرزمین مادری”با سیمایی تابان و معصوم ورخ زیبا و روح بینا ,دل دریایی به آتش زدند و بسان ققنوس ,پر زآتش عشق زدند و آفتاب آمد دلیل آفتاب که ای نشستگان و دلخسته گان و مصیبتزدگان, خیزید و خزارید که عمر ایام خزان و سرمای جدایی زمستان بسر می رسد و بهار وصل عاشقی با طنازی از راه می رسد و این رسم عاشقی در نوبت عاشقی دیگر است که پری رویان به خرامند و بنوازند چون تاب مستوری ندارند .زندگی کنیم برای سعادت دیگران و عاشقی و دلبری کنیم برای ققنوس ها چون یوسف کنعان را نه امیری قصر ,بلکه دلبری زلیخا در قصر امیر, بی تاب کرد و شمیم دلبری در ملک مادری ,باب کرد تا این دفتر عاشقی در تاریخ ,بهر آواز مادری ,چنگ به تار و سازو رباب کرد. نگاه معصوم و محزون ققنوس های تو هر دلی را پریشان کند و بهر عاشقی و اشعاری ,عریان کند و عاشقان دلشکسته با شنیدن نوای وطن, ققنوس وار به پر واز در آیند و بر گنبد افلاک ,خدای عاشقان نشینند وبانگ سر دهند که مادرم!سرزمین مادری بی ققنوس ها, غمگین بود و بار این جدایی چه سنگین بود.

/جلال میرزاآقایی

About سردبیر

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …