مدیر خبر1 اسفند 9, 1399اخباردیدگاهها برای بابا نان داد و مادر جان داد…/جلال میرزااقایی بسته هستند246 Views
اختصاصی همای گیلان:بابا نان داد و مادر جان داد…شاید مسافرت و گردش در ایام تعطیلات و بازدید از مناطق استان گیلان ،آنچنان دلپذیر و فرحبخش هست که مجالی و نگاهی برای لایه های زیرین این طبیعت سر سبز نباشد .
از حوزه جغرافیایی شهر آستارا در استان گیلان تا آخرین نقطه سواحل خزر و سواحل بندر ترکمن بطول بیش از هزار کیلومتر و از دامنه کوههای سرسبز و پشت دیوار های البرز و تا رشته کوههای زنجیره ای ی اسالم و خلخال و به عرض تا سواحل خزر ،یعنی همان جلگه خزری ی درس جغرافیا، در زیر کشت برنج رفته است .
کِشتی که هیچکس با دستان رنجور و زخمی این سرزمین که از ابتدای تابش خورشید و تا غروب هجران آن ، به گِل و تا زانو به باتلاق فرورفته، آنرا نمی بیند و آن سرسبزی ،حاصل این زردی ی روح وتخریبِ جسم و جان کسانی می باشد که وصف این سختی و مرارت ، مارا فقط به یاد “دوزخیان زمین” اثرفرانتس فانون می اندازد .
انسانهایی از همان اوان نوجوانی ،بخاطر فقر و تنگدستی و تیره روزی ،روزانه آنچنان به کار بسیار سخت مشغول که به یقین در آینده به انواع و اقسام بیماری های استخوانی ،رماتیسم ،آرتروز و ..مبتلا میشوند و بدون هیچگونه حمایت در دوران بازنشستگی که همان ورشکستگی و چه بی سرو صدا ،سر به آستان خاک می سپارند .
مشت سکینه و کربلایی رقیه ،صغری خانم وووکه مدت ها کوچ و به ابدیت پیوستند و اینک نسل جدید از آنها که در کمند فقر و گرانی و تیره بختی گرفتار آمداند و این سرسبزی حاصل ،ذره ذره وجود آنهاست که آب میشود تا نانی بر سر سفره باشد .آری اینبار مامان نان داد.
در گستره و بستر رو به افول حوزه اقتصاد و منازعات لجن و انگلی مناسبات اقتصادی که قربانیان آن، کارگران و زحمت کشان می باشند و روز بروز هم کوه ی گرانی و تورم بر سرآنان آوار و همه جهنم سوزان این فلا کت و بدبختی در اینجا ،زیر نگینی سر سبز مدفون شده است .
دیگر ،همایش ها و نمایش ها و فستیوال ها و کار ناوال ها و بزرگداشت ها و بهار نارنج ها و تورنج ها ،هزینه رنج و عذاب و تیره روزی این انسان های تیره روز را نمی دهد .با ملاقاتی کوچک در اکثر بیمارستانهای منطقه و مشاهده وضع نابهنجار آنها ،بی فایده و مصنوعی بودن کلوپ های شادی شبانه و کارناوال های روزانه ی سر مزرعه ،مشخص و عیان میشود .
سرور و شادی و شادمانی و لبخند بر لبان این فرشتگان آسمانی ،آنگاه معانی و تعالی خواهد داشت که فقر سیاه و رخ زرد و رنج تاریخی آنان به پایان برسد و این کاری است که نه از دیناری به کف دادن ها و تعریف زُلف و زُنّاری و کارناوالی در شالیزاری ،بدست نخواهدآمد .
میراث شوم استبداد و فقر سیاهِ بیداد ،هر کدام برای زوال و نابودی و حیات ِملت ها و اقوام، کافی و وافی می باشند و آنچه این تراژدی را درد ناک می کند مرگ تدریجی ی لطیف ترین و ناب ترین موجودات ،در چرخه خشن و بی رحمی است که نام و عنوان زندگی بدان گذاشته اند و این ناب ترین ها ،در این چرخه ،خُرد و خمیر شده اند و هنوز جوانی نکرده ،پیر و زمین گیر شده اند و نسل بعدی مشهدی صغری و کربلایی بانو ،ننه فاطمه ها ،اینها هستند و همان صف اول قربانیان مافیای برنج و دلالان بی نام و نشان و زالوهایی که شکم شان ،از خون این عزیزان فربه شده اند .
مدت زمانی است که مافیای برنج ، ریشه های اختاپوسی خود را از یک طرف در تاروپود نظام اداری و از طرف دیگر در پستوی سیاه تبلیغات خرافی مذهبی و با تکیه بر اهرم های قدرت نهفته در بعضی از افراد و نهاد ها ،فرو برده و حاصل دسترنج این بیچارگان و در ماندگان و تیره روزان و حاصل سفره های ناچیزِ فرزندان شانرا، شانرا بلعیده و آنان را به خاک سیاه نشانده اند .
سیسیل سرسبز گیلان که در یوغ و تیول “پدر خوانده “های رنگارنگ قرار دارد و مافیای جنگل ،برنج و اینک چای و کوهخواری ،دریا خواری و ایجاد حرمسراهای بیشمار ،که جزایر ماکائو ،بالی ی تایلند و اندونزی و شرق آسیا هم به پای آن نمی رسد ،آنچنان گیلان و سرزمین رویایی آنرا از شکل و ریخت و شمایل انداخته که بر ویرنه های آن می بایست گریست .
امید ها و آرزوها و انگیزه ها ی نسل های زیادی ،نه در باتلاق های شالیزاران بلکه در لجنزار های کثیف و متعفن نظام اقتصادی حاکم و مدیریت مترتب به آن ،دفن و به باد رفته اند و قربانیان معصوم و بی سرو صدای آن هم ،همین کارگران و کشاورزان و مادران و خواهران و دوستان و هموطنان ما هستند که بدون تابش ِ خورشید ِ امید به بخت شان ،شاهد غروب و حیاتِ زندگی و امیدِ شان هستیم .