اختصاصی همای گیلان : یکی از غفلت های بزرگ ما در روند تاریخی ,شکل گرفتن گفتمان های اجتمایی است علی الخصوص در حوزه مبانی اندیشه.بقول “کارل پوپر”ما مبتلا به فقر “تاریخیگری”هستیم که بد ترین نوع فقر می باشد. در حوزه فرهنگی از تنوع زیبا وبالنده آن ,بدرستی در جهت یک دیالوگ بزرگ تاریخی و پویا و زاینده نتوانستیم بهره ببریم .اگر شاهنامه فردوسی را بدون قهر مانانش جذاب ندیدیم ولی غافل بودیم از شکل گیری نوعی استبداد درونی در قالب قهرمانپروری های اسطوره ای و افسانه ای. اکثر ما ایرانیان این ارث و میراث تلخ تاریخی را با خود داریم که در قرن حاضر ودر شکل دادن مناسبات اجتمایی و در گفتمانهای سیاسی و اجتمایی و فرهنگی که منتظر ظهور و بروزقهر مانان خاص خودمان هستیم و این بسیار مخرب می باشد .
بعنوان مثال ،اندیشه های خاتمی در شکل گیری گفتمان انسانی و اخلاقی بسیار مناسب است ولی اگر از وی بعنوان قهرمان ودر دستش پرچمی برای پیشبرد جنبش اجتمایی نهفته در بطن جامعه انتظار داشته باشیم به خطا رفته ایم .
عصر دوران رستم دستان و ژان والژان گذشته است قهر مانی را در خود مردم و اراده های آنان ببینیم.سرشت و ذات تاریخ ملتها در وجوع متفاوت هم قرار دارد مثلا تاریخ ایرانبان بقول ویل دورانت در حوزه مبانی اندیشه های خلقت از وجه اختیاری و وجه قضا قدری”جبری” شکل گرفته است اگرچه در سیر تحول تاریخی فراز و نشیب هایی در شدت و حدت این دونگاه حاصل شده است اما مجبور بوده که در یک هماورد بزرگ در شاهراه فکری با اندیشه های تمدن های دیرین از جمله تمدن یونان باستان و روم باستان و حتی ایران پیش و بعد از هجوم اعراب ,در جدال علمی سینه به سینه شود.
تاثیرپذیری وجه اختیاری اندیشه های ایرانیان از تمدن یونانی در عصر باستان بی نظیر بود و از دل این تاثیر پذیری ارسطویی بود که بعد ها فارابی ابن سینا ملا صدرا سروش وبعد …امتداد یافت .حتی مولانای بزرگ تحت تعالیم قرآنی پیرو مکتب اختیار بود ونه جبر و قضا قدری.
آن یکی می رفت بالای درخت می فشاند آن میوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد گفت ای دنی از خدا شرمت کو؟چه میکنی؟
گفت از باغ خدا بنده خدا گر خورد خرما که حق کردش عطا
عامیانه چه ملامت می کنی بخل بر خوان خداوند غنی
گفت ای ایبک بیاورآن رسن تا بگویم من جواب بوالحسن
پس ببستش سخت آن دم بر درخت می زد او بر پشت و ساقش سخت
گفت آخراز خدا شرمی بدار می کشی این بیگنه را زار زار
گفت از چوب خدا این بنده اش می زند بر پشت دیگر بنده اش
چوب حق وپشت وپهلوآن او من غلام و آلت فرمان او
گفت توبه کردم ازجبرای عیار اختیاراست اختیار است اختیار
اما با ورود تاریخی اندیشه های دوگانه ایرانیان به اقلیم فکری رومیان باستان ,وجه اساطیری متاثراز خوی و خصلت قهر مانان میدانهای گلادیاتوری کار تاژها و سزار های رومی بود و حتی از آنانیکه بخاطر دستمالی ,قیصریه به آتش کشیدند.
//جلال میرزاآقایی