تری داتیس ، سردار دلیر هخامنشی /تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ ایران
مدیر خبر1 خرداد 14, 1400مقالهدیدگاهها برای تری داتیس ، سردار دلیر هخامنشی /تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ ایران بسته هستند476 Views
اختصاصی همای گیلان/تری داتیس در زمان یورش گجستک ( اسکندر ) فرمانده پادگان تخت جمشید بود که ۲۰۰ سرباز از برجسته ترین سربازان را در اختیار داشت که همگی بلند بالا ، تنومند و ورزیده بودند
ًتری داتیس ً آخرین پایگاه ایرانیان برای نگهداشت تخت جمشید بود و شگفتا پس از شکستهای آخرین شاه هخامنشی و شکست آریو_برزن که مردانگی او در تاریخ ایران غیر قابل انکار هست ، هرگز از جای خویش در برابر سردار فاتح و وحشی یعنی اسکندر نگریخت در حالی که امکان پیروزی ارتش فاتح بیگانگان بر پادگان کوچک او حتمی بود نه او و نه هیچ یک از سربازانش نگریختند و مردانه در برابر دشمن جنگیدند…
ارتش اسکندر به تخت جمشید نزدیک شده بود ،ً تری داتس ً نیروهای خود را در پلکان ورودی کاخ جای داد زیرا با اینکه تخت جمشید یک دژ جنگی نبود ولی به دلیل از سنگ ساخته شدن آن اگر پلکان ورودی مسدود میشد کسی نمی توانست وارد آن شود
در همین پلکانی که امروزه ما برای ورود به تخت جمشید از آن بالا می رویم ۲۰۰ سرباز
ایرانی در مقابل صد هزار سرباز بیگانه ایستاد و هرزمان که یک سرباز در پلکانها میافتاد سربازی دیگر جای او را می گرفت…جنگ نگهبانان کاخ با مهاجمان از بامداد تا نیمروز ادامه یافت و تا همگی آنها کشته نشدند سربازان دشمن وارد کاخ پارسه شوند.
تری داتیس ً را که با خوردن بیش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تختهای انداختند و به نزد اسکندرآوردند تا کلید خزانه را از او بگیرد ، اسکندر به او گفت :
کلید خزانه را بده !
ًتری داتیس ً پاسخ داد : من کلید را تنها به پادشاه خود یا فرستاده او که فرمانش را در دست داشته باشد می دهم .
اسکندر گفت : پادشاه تو من هستم.
ًتری داتیس ً گفت : پادشاه من داریوش است .
اسکندر میگوید : به سبب این نافرمانی جلادان را فرا میخوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بکنند!!
تری داتس ً پاسخ میدهد : در همان حال یزدان را سپاسگزاری میکنم که در نیروانا ( بهشت ) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد کرد و من می توانم با سرافرازی بگویم که به تو خیانت نکردم!!!
زمانی که اسکندر آن پاسخ را شنید در شگفت شد و گفت: کاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شکنجه او به سبب دلیریش گذشت…