- پایگاه خبری و تحلیلی همای خبر - https://homaykhabar.ir -

حکایتی از یحیی برمکی / علی غلامرضایی ،مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ

اختصاصی همای گیلان:  هارون الرشید خلیفه مقتدر عباسی پس از گرفتن و زندانی کردن برمکیان پیکی نزد یحیی برمکی که در زندان بود فرستاد و درباره ی ویران کردن ایوان مدائن (طاق کسری) مشورت کرد.
یحیی پاسخ فرستاد که هرگز مکن و هارون به حاضران گفت:
دل به مجوسی گری و علاقه ی مجوس دارد و نمیخواهد آثار آن محو شود… پس خرابی ایوان آغاز کرد اما معلوم شد مخارج بسیار لازم است که از فزونی به حساب نیاید و از این کار دست بداشت و نامه به یحیی نوشت و حال را به او گفت.
جواب آمد که در ویرانی آن هرچه بایسته است خرج کند و اینکار را ادامه دهد.

[1]
رشید از اختلاف گفتار اول و آخرش در عجب شد و پیکی فرستاد و حال پرسید و یحی گفت: بله اینکه اول گفته بودم میخواستم آوازه بلند و نیک نامی ملت اسلام برقرار ماند و اقوامی که به روزگاران بعد آیند بر این بنای بزرگ بنگرند و گویند قومی که قوم سازنده ی این بنا را مغلوب کرده و رسوم آن را برانداخته و ملکش بگرفته قومی بزرگ و دلیر و گردن فراز بوده است اما در خصوص جواب دوم چون خبر یافتم که ویرانی ایوان را آغاز کرده و در اینکار فرومانده ای خواستم ناتوانی از ملت اسلام دور کرده باشم تا کسانی که به روزگار آینده نگویند « این قوم از ویران کردن بنایی که ایرانیان ساخته بودند ناتوان بود».
در بزرگی این ایوان این روایت بسنده میکند که:
وقتی هارون الرشید بر لب دجله به نزدیک این ایوان فرود آمده بود و شنید که در پشت خیمه ها یکی از خدمه به دیگری میگوید:
این فلان و بهمان زاده که این بنا (طاق کسری) را ساخته میخواسته از روی آن به اسمان برود؟

منبع: مروج الذهب و معادن الجواهر مسعودی

// علی غلامرضایی