چاپ مطلب چاپ مطلب

درپی خبر صدور حکم تخریب منزل هوشنگ ابتهاج (سایه)؛ آی آدمها…/ علیرضا مویدی فر

اختصاصی همای گیلان: شرمتان باد… شرم بر شما و تمام ادعاهایتان. بر شما و تمام سخنوری های بی پشت و ریشه تان. شرم بر شما که در پس آنهمه جلسه ها و صودتجلسه های گاه و بیگاه و وقت و بیوقت، چیزی را به حراج گذاشته اید که ای بسا همه دلیل وجودتان ریشه در آن دارد.
اما نه… چرا شرم بر شما؟ شرم بر من و امثال من که پلکان رسیدن شمایان شدیم به تالار شهر. که کت و شلوار شیک بپوشید و حرفهای شیک بزنید و جلسات شیک ترتیب بدهید و ائتلاف های شیک راه بیندازید و بن شاخه ای را ببرید که خود بر آن نشسته اید. و سقوط کنید روی مایی که این پایین چشممان به دهان و دست و زبان و قلم شماست، که امروز این شهر یتیم را به فردایی بهتر گره بزنید.
آری شرم بر ما… که جرات نمیکنیم توی چشم شماها نگاه کنیم و با دو جمله عامیانه گیلکی نیشتری به خواب سنگینتان بزنیم بلکه، شاید، احتمالا سر بلند کنید و ببینید اصلا فلسفه وجود شما در جایگاه مهتری این شهر چیست؟
بعضی تان ماه ها و برخی دیگرتان سالها وقت داشتید تا برای این شهر کاری بکنید، قدمی بردارید، ایده ای بپردازید، طرحی بریزید. اما چه شد؟ نه تنها آجری بر آجر آینده رشت ننهادید، بلکه با کنشهای ابتر و بی حاصلتان، دست روی دست گذاشتید تا همین اندک وجهه و آبرو و روح و هویت شهر، به مخاطره بیفتد.
رشت چه داشت؟ صنعت نابود شده؟ اقتصاد فلج؟ معماری آبله گون؟ آرامش به خاطره پیوسته؟ چه دارد؟ جز فرهنگی که رو به احتضار است؟ جز اعتبار هنوز پررنگ فرهنگی که هرکجای این مملکت میروی نقل کلام مردمان ایران زمین است؟ برای همین فرهنگ چه کرده اید؟ اصلا برای فرهنگ صاحب غنای رشت چه کرده اید؟ کدام نشان؟ کدام نماد؟ کدام هویت؟ کدام جنبه را پرورانده و الگو ساخته اید؟ هیچ در همه این ماهها و سالها شده پای حرف دل دغدغه مندان درست این شهر بنشینید و ببینید برای بزرگترین نماد هویت رشت و رشتی، چه دلنگرانی هایی دارند؟ یک رشتوند ساختید و یک روز رشت پرداختید تا ۳۶۴ روز دیگر آن واژه را به تسبیح کلام بکشید و این روز را به چاه فراموشی بیفکنید تا سال بعد؟
امروز روز رشت است. حتما شما صاحبان امر، همان کت و شلوارهای کذایی تان را پوشیده اید و از این مراسم به آن آیین میروید و عکس میگیرید و سخن پراکنی میکنید و از نکرده هایتان داد سخن میدهید. اما جنابان حضرات… روز رشت یعنی روز فرهنگ، یعنی روز آداب معاشرت، یعنی روز میهمان نوازی، یعنی روز احترام به داشته ها و گذشته ها، یعنی روز تکریم علم و ادب و هنر، یعنی روز برآوردن نام عالمان و ادیبان و هنرمندان، و در چنین روزی و روزگاری که هویت این شهر و هویت سازان و نام آورانش در پس ائتلافهای شش و بش شما، رو به انقراض و فراموشی اند، شنیدن خبر تخریب خانه بزرگترین غزلسرای معاصر که از قضا بچه همین شهر است، سایه سر این شهر است، جای تعجب ندارد. ننگ بر ما رشتوندان (به قول شماها) که این پاره دل را به شما سپردیم تا در پناه خواست اندیشی هایتان، تبدیلش کنید به آن “یک نفر”، در شعر شاملو :

ای آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید
از خیال دست یا بیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان

*

آی آدمها! که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره، جامه تان برتن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان، بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدمها!
او ز راه مرگ، این کهنه جهان را باز می پاید
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام، در کار تماشایید!

*

موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
می رود نعره زنان؛ وین بانگ باز از دور می آید:
“آی آدمها!”
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
“آی آدمها!”…

و شماها، آن “آدمها”یید…

About عطیه نصرتی

Check Also

کشتی آزاد آمریکا بعد از ۵۵ سال بدون طلا/ ترک پاریس با دستان خالی

کشتی آزاد آمریکا بعد از ۵۵ سال بدون طلا/ ترک پاریس با دستان خالی   …