هر مریدی کان او بود ای عجب/می نیاسود از ریاضت روزوشب/
هم عمل هم علم با هم یار داشت/هم عیان کشف هم اسرار داشت…
اختصاصی همای گیلان: این دوبیت بخشی از طولانی ترین روایت منطق الطیر عطارنیشابوریست.داستان”شیخ صنعان”روایت زاهدی اهل کرامات است که دل در گرو دختری ترسا(مسیحی)می نهدو پنجاه سال ریاضت وعبادت و امساک در لذایذ دنیوی را فدای عشق آن پریوش می کند.آن دلبر فتانه البته وقعی به دلداگی شیخ نمی گذاردمگر اینکه دست از سلوک در طریقت بکشدو شرب خمر کندو…به تمام گذشته اعتقادی اش پشت پا زند تا به وصالش برسدکه می زندو می رسد.
عطار نیشابوری به زبانی فاخر این روایت را درغالب مثنوی بیان می کند و چقدر این روایت به لج و لجبازی این روزهای انتخاب شهردار شهر جانمان رشت شبیه است وقتی لیدر اصلاح طلبان گیلانی به۴۰سال همسفره گی با اصلاح طلبان پشت پا می زند و به طمع وصال دختر ترسا(نشستن بیشتر بر سریر قدرت)مریدان(جوانان اصلاح طلب ومنتقدانش)را جلبک و اراذل سیاسی خطاب می کند.انگار نه انگار که این ریش سفید اصلاح طلبان گیلانی(احمد رمضانپور نرگسی)کمتر از دودهه ی پیش به تاسی از سیداصلاحات؛شعار زنده باد مخالف من می داد ودر پی گسترش”جامعه مدنی”بود انگار نه انگار که او پس از ۴۰سال سیاست ورزی و در پس معجزه تایید صلاحیتش در سال گذشته ،به طعنه و تفاخر ؛علت حضورش درانتخابات شوراها را در خواست بنیانگذار نظریه گفتگوی تمدنها از خودش برای این حضور اعلام کرده بود حالا مستی باده قدرت چنان در گوش جانش،شیرین نشسته که اینطور لشگر اصلاح طلبان را خوار می شماردو خودش را ارجح بر این دیر می شماردو زنار بسته و شرنگ دردست؛فقط به وصال معشوق (توسن قدرت)می اندیشدو باآن موی سپید ازین عشق پیرانه سر دفاع می کند؟
آیا او به اشتباه در باشگاه اصلاح طلبان توپ می زد یا اینکه اصلاح طلبان به عمدیاسهو دربستن لیستشان به نام او اشتباه کردند؟
این روستازاده گیلانی چنان با صراحت لیست اصلاح طلبان را به سخره گرفت و سبد آرایش را محصول بضاعت خودش-ونه تعلق تشکیلاتیش-دانست که دیگر جایی برای روشن نگهداشتن چراغ از بهر تاریکی باقی نگذاشته است و بایدبدون تعارف گفت:احمد رمضانپور اگرچه راست گفته اما همه ی واقعیت را نگفته است.
رمضانپور را من اینبار می ستایم که بر خلاف سنت مالوفش ،صراحت و صداقت را پیشه ی کلامش کرده و آنچه به دل داشته را به زبان آورده است.شاید او در آستانه هفتاد سالگی با خودش ضرب و تقسیم کرده که دیگر چه جای پرده پوشیست؟ سینی نقد معاشقه در حجله قدرت را به حلوای نسیه خاطرات سیاسی که نباید فروخت درست است که اگر اصلاح طلبان وحمایتشان نبود او هرگز در کارزار شورانگیز مجلس ششم نمیتوانست پنجه در پنجه رقیبی چشم آبی بیندازد که تازه لباس سبز نظامی ازتن به درکرده بود تا ردای روشنفکری بپوشد.همان فردی که به لطف سالها نوحه خوانی درمساجد وتکایا،زبان مخاطب عام را به خوبی می فهمید و به لطف آموزشهای ویژه اش می توانست به وقت سخنوری جوانان پرشروشورا را با روایاتی از “آندره مالرو”و آبی دریای مدیترانه و “شارل دوگل”به وجد آورد مردی که بدل سیاسی اش(برادر کوچکش)حالا درکنار دست حاج احمد در شورای شهر رشت مشق سیاست می کندو شیوه ی گردش به راست می آموزد.احمدرمضانپور شاید ازیاد برده است که در ستاد انتخاباتی اش و درحضور روزنامه نگار بلندآوازه رشتی(محمد قوچانی)از”تراژدی اصلاحات”نام برد دوره” میجی”را به چین نسبت دادو انقلاب کبیر را ازآن روسیه دانست و انقلاب اکتبر رابه فرانسه نسبت داد(خودم آنروز آنجا بعنوان مخاطب حاضر بودم و به گوش وچشمم شنیدم ودیدم)او با این سطح از سواد تاریخی و سیاسی حالا با خودش عنوان دکترا یدک می کشدو دم از تجربه سیاسی می زند.
من مانده ام این چه تجربه ایست که ختم به تحصن و اخراج از قدرت شدو برای فعالان سیاسی عسروحرج به ارمغان آورد؟این چه تجربه ای بود که ختم به ریاست جمهوری محموداحمدینژاد شد؟آیا رمضانپور حاضراست کارنامه سیاسی چهل ساله اش رابا همین مردمی که به او رای دادند مرور کند؟مردمی که او خودش را نماینده شان می داند؟اصلا بیایدوفقط دوره ای که شهردار رشت بوده را صادقانه با مردم درمیان بگذارد،اشکالی دارد؟
او که به تجربه سیاسی اش می نازد آیا حاضر است بگوید که محصول این تجربه،پیشنهاد کدام طرح در مجلس ویا مشخصا تصویب کدامیک از لوایح دولت بود که منافعش تا به امروز هم در سفره ملت مشهود است؟احمدرمضانپور در زمان مدیرکلی اش چه تاج گلی بر سر این ملت گذاشت؟فقط تیتر وار بگوید…
حاج احمد عزیز؛وضعیت امروز کشور مامحصول مدیریت دیروز جنابعالی و امثال جنابعالیست شما بجای متهم کردن این و آن به بی تجربگی بهتر است بفرمایید که به پشتوانه کدامین تجربه کاری و سیاسی ات مالک تالار گلستان را راهی صدارت بر شهر اولینها کردی؟آیا این عدم پاسخگویی هم از هوشنمدی و پرتجربگی حضرتتان نشات می گیرد؟
واما شما دوستان اصلاح طلب؛
هزار بار بیشتر چه با این قلم و چه رودر رو گفتم تان که اگر بوی گوشت به مشامتان خوردلزوما بوی کباب نیست اندکی تحمل وتامل کنید ای عزیزان،شاید “خر داغ”می کنند کمی به هوش باشید.
بفرمایید…… آفتاب آمد دلیل آفتاب….تحویل بگیرید….
نفر اول لیست شما خودش را تافته جدا بافته می داند و به هیچ تان می انگارد.این بود آخر وعاقبت آنهمه دبدبه و کبکبه ی اصلاح طلبانه؟محصول خرد جمعی شماها باید به این افتضاح سیاسی ختم می شد؟اگر نمی خواستید از”خردجمعی”بهره بگیرید چه گلی به سر می گرفتید؟شما که برای امضای پای نام این سه تن درلیست پراز اما و اگرتان با همدیگر رقابت می کردید آیا حاضریدمسئولیت انتخاب این سه عزیز را برعهده بگیرید ودستکم از مردم این شهر عذرخواهی کنید؟
احمد رمضانپور پر بیراه هم نگفته؛اگر لیست شما رای می آورد که حالا اکثریت درون شورای شهررا اصلاح طلبان قبضه می کردند،نمی کردند؟
آیا بهتر نبود برای اینکه عیار اجتماعی تان عیان شود و دستکم تکلیف تان با خودتان روشن،از جوانانی وفادار حمایت میکردید تا اگر شکست هم می خوردید برای پیروزی بعدی آبرومندانه برنامه می ریختید نه اینکه حالاازینجا رانده وازآنجا مانده و در کمال درماندگی نمی دانید که به تتمه بدنه اجتماعی چه بگویید؟نتیجه پیروزی به هر قیمت و بستن لیست با ریش سفیدی و من بمیرم و تو بمیری یعنی وضعیت امروز.
جالبتر اینکه نه کاندیدای دقیقه نود شماها عشق جگر سوزی بود ونه نحوه ورودش به کارزار انتخاب شهردار چنگی به دل میزد اما معما اینجاست که مالک تالار گلستان هم رزومه ای برای دفاع ندارد.
می گویند روزی لیلی را به نزد خلیفه بردند چون وصف زیبایی و دلداگی مجنون به او شهره آفاق شده بود.
مولانا قصه رودررویی لیلی و خلیفه را به زیبایی نقل میکند آنجا که میگوید:از دگر خوبان تو افزون نیستی.
و لیلی در پاسخش میگوید:گفت خاموش چون تو مجنون نیستی…
شاید برای دیدن توانمندی”حامد عبدالهی”بایدچشمان احمد رمضانپور”را داشت وقتی که می گویدما فتنه خانم مقیمی راخنثی کردیم!!
مریدان دیر اصلاحات؛
شما راهی جز تولی و تبری ازشیخ تان ندارید یا شما هم خرقه زهد(اصلاح طلبی)از تن به در کنید ودر پی دختر ترسا(تفرعن و تکبربرای نشستن بر اسب مراد)روان شوید و کسی را قابل به پاسخگویی ندانید یا به سان “شیخ صنعان”صداقت پیشه کنید وآنچه درپی این سالها در قالب تقیه سیاسی نگفتید به زبان بیاورید چرا که اگر شما هم دهه هفتاد زندگی را برای راستگویی و صداقت انتخاب کنید شاید دیگر کسی برای سینه زدن زیر علم شما آبرویش را به مسلخ نسپرد.
من فازغ از همه کژتابیها و ایرادهایی که در تمام این سالها به”عملکرد”امثال رمضانپور داشته و دارم صداقتش را می ستایم وافسوس می خورم چرا دیر از خواب برخاست؟!
همه ی ما بسیار بیشتر محتاج خوانش دوباره داستان”شیخ صنعان”هستیم.
ایکاش احمدرمضانپور جلوتر ازاینها این سبک از سیاست ورزی(صداقت و صراحت)راپیشه خویش میکردتا هرکسی پا در این دیر خرابات(اردوگاه اصلاحات)می گذارد بداند درپی چه آمده و از پی که روان شده است.
درس بگیریم از قصه شیخ صنعان، تا کمترمغبون شویم.
من صداقت شیخ صنعان را می ستایم نه عشق بازی اش را.