همای خبر:گاهی شکست، دقیقاً همان لحظهایست که ملت، تیمش را بیشتر از همیشه دوست میدارد. ملوان در فینال جام حذفی باخت؛ نه در زمین بازی، بلکه در دقیقهای که فقط سرنوشت میتوانست رقمش بزند — دقیقه ۱۲۰، لحظهای که توپ روی خط ماند و غرور یک استان، با ضربهای، درون دروازه فروریخت.
اما این شکست، برای ما گیلانیها، نشانه ناتوانی نبود؛ بلکه تصویری از شجاعت، غیرت، و بازگشت یک تیم بود که سالها فراموش شده بود. ملوان شاید جام را نبرد، اما چیزی بهمراتب بزرگتر را پس گرفت: دل مردمش را، غرور هوادارانش را، و جایگاه خودش را در فوتبال ایران.
ملوان نهفقط نماینده بندر انزلی بود، بلکه صدای جنوب و شمال گیلان شد. امروز، در هر خانهای در رشت، فومن، لاهیجان، شفت یا آستارا، دلی برای این تیم میتپید. پیراهن سفید قوهای انزلی، حالا دیگر فقط یک لباس ورزشی نیست؛ نماد ایستادگی مردمیست که سالهاست میان موجهای ناامیدی، ایستادهاند و جنگیدهاند.
ما ملوان را نه فقط برای بازی، بلکه برای آنچه «نماد» شده، دوست داریم:
تیمی از دل مردم، از دل خاک، نه خریدنی، نه فرمایشی؛
تیمی که اگرچه امکاناتش قابل قیاس با تیمهای پایتخت نیست، اما چیزی دارد که پول نمیسازد: وفاداری، ریشه، و قلب.
ملوان امروز نشان داد که فوتبال فقط برد و باخت نیست. فوتبال، بهانهایست برای همدلی، برای اشکهای مشترک، برای فریادهای بیدریغ از جایگاه جنوبی استادیوم، برای دستهایی که از دور، از پشت موبایلها، صفحه تلویزیون یا سکوهای شهر، به سوی آسمان دراز شدهاند تا بگویند:
ما با توایم، حتی اگر گل بخوری؛ حتی اگر جام را از تو بگیرند.
و مگر چند تیم در ایران چنین سرمایهای دارند؟ سرمایهای به نام «دلهای مردم»؟
ملوان قهرمان جام نشد، اما قهرمان دلهای ما شد؛
و شاید همین برای امروز کافی باشد.
ما به ملوان افتخار میکنیم نه چون همیشه میبرد،
بلکه چون هرگز تسلیم نمیشود.
این پایان نیست.
دقیقه ۱۲۰، عدد تلخیست، اما یادمان باشد:
قو، درست وقتی همه فکر میکنند تمام شده، بلند میشود و دوباره پرواز میکند.