همای گیلان: سعید مظاهری بازیکن اوایل دهه ۷۰ استقلال که شاگرد مربیانی همچون منصور پورحیدری،پرویز مظلومی و بونژاک مجارستانی بود از سه دهه قبل به عنوان یکی از کسبه خوشنام ساختمان پلاسکو در قلب بازار پوشاک فعالیت می کرد. پیشکسوتی که در تمام سال های گذشته بدون این که خبری از او شنیده شود دوران دور از فوتبال خود را گذراند با تراژدی پلاسکو نامش بر سر زبان ها افتاد. با او گفتگویی پیرامون اتفاقات اخیر داشتیم که خواندنش خالی از لطف نیست.
سال ۷۰ بازیکن استقلال بودم
من سال ۷۰ افتخار پوشیدن پیراهن استقلال را داشتم زمانی که مرحوم منصورپورحیدری در کنار مربیانی همچون پرویز مظلومی و بونژاک تیم را هدایت می کردند. بعد از آن هم فوتبالم را در سایر باشگاه های تهران ادامه داده و در کنارش کسب و کاری هم در بخش پوشاک برای خودم راه انداختم.
مال و اموال اصلا برایم اهمیتی ندارد
اتفاق تلخ رخ داده برای ساختمان پلاسکو اصلا باورکردنی نبود. شاید الان حرف بزنم و از ناراحتی هایم بگویم همه تصور کنند به خاطر از دست دادن مال و اموالم باشد اما نه خداوکیلی چون در این دو روز که این اتفاق تلخ رخ داده تنها ناراحت سلامتی آن عزیزان و دوستان و همکارانی هستم که زیر آوار مانده و کسی از وضعیت شان اطلاعی ندارد.
جگرم آتش گرفت
وقتی شنیدم آتش نشانی که یک هفته دیگر زمان عروسی اش بود برای نجات جان من و امثال من به دل آتش زده و الان کسی از او و همکاران عزیزش خبری ندارد، جگرم آتش گرفت. مال و اموال را می خواهم چه کار وقتی از دوست و رفیق و همکار ۳۰ ساله ام خبری ندارم و نمی دانم زنده است یا نه؟ مال و اموال را یک روز خداوند به من داد و حالا پس گرفته و اصلا نگرانش نیستم چون اگر لیاقتش را داشته باشم باز هم خداوند به من لطفش را نشان می دهد الان برای من و اکثر کسبه پلاسکو و مردم سلامتی عزیزانی که زیر آوار هستند، مهم است. باور کنید در این دو روز یک ساعت نتوانستم چشم روی هم بگذارم.
رفتم و برگشتم پلاسکویی درکار نبود
من پنجشنبه صبح برای انجام کاری باید به جمهوری می رفتم از همین رو ساعت ۸ صبح جلوی پاساژ بودم تا از یکی از دوستانم مدارکی بگیرم. دود آتش را دیدم اما چون بارها شده بود که در طبقات بالایی پاساژ از این آتش سوزی های کوچک رخ داده و با کپسول آتش نشانی خاموش شده بود تصور کردم این بار هم این اتفاق رخ داده است. رفتم کارم را انجام دادم و طبق روال هر هفته به تمرین پیشکسوتان که صبح پنجشنبه هر هفته برگزار می شود رفتم. بعد از تمرین حول و حوش ساعت ۱۱ صبح یکی از دوستان زنگ زد و گفت پلاسکو که نبودی؟ گفتم رفتم و برگشتم چطور مگه؟ گفت ساختمان فرو ریخت. اول باور نکردم و زنگ زدم مغازه کسی جواب نداد. به همین خاطر یکی از دوستانم به نام اقای شکوری که دو تا خیابان بالاتر مغازه داشت را گرفتم که گفت پلاسکویی وجود ندارد.
بعد از ۳۰ سال حس تنهایی پیدا کردم
بلافاصله خودم را رساندم جلوی ساختمان و دیدم که دیگر پلاسکویی نمانده است. وقتی این صحنه را دیدم به معنای واقعی کلمه احساس تنهایی کردم چون بعد از ۳۰ سال حضور در این ساختمان حس عجیبی به آن پیدا کرده و به نوعی خانه دومم بود. وقتی جلوتر رفتم از عمق فاجعه ای که برای دوستان آتش نشان و همکارانم رخ داده مطلع شدم و هنوز هم در شوک آن هستم.
هیچ اخطاریه ای به دست کسبه نرسیده بود
من تا جایی که تجربه دارم روال کار در ساختمان پلاسکو این گونه بود که کسبه اگر می خواستند یک دیوار را رنگ کنند و دیزاین مغازه را تغییر دهند باید نامه نگاری می کردند و با اجازه کتبی کار را شروع می کردند. از همین رو اگر اخطاریه هایی که می گویند از شهرداری ارسال شده به دست ما نرسیده بود و در اختیار هیات امنا، حفاظت و مجموعه نگهبانی ساختمان رسیده بود و آنها باید در خصوص هشدارهای ایمنی ارسالی عکس العمل نشان می دادند نه ما و کسبه و کارگرانی که آن جا مشغول بودند. امیدوارم حالا که این فاجعه غم انگیز رخ داده پیگیری ها شدیدتر شود تا حقی از کسی اجحاف نشود.
تلخ ترین اتفاق زندگی ام بود
به جرات می توانم بگویم این اتفاق تلخ ترین و سخت ترین اتفاقی بود که در این سال ها برای من رخ داده است. وقتی دوستان، همکاران و داشته هایی که یک عمر برای شان زحمت کشیدی را به خاطر یک بی احتیاطی از دست می دهی و از آن بدتر به چشم می بینی جوانانی مثل دسته گل تنها به این جرم که آتش نشان هستند و برای کمک و نجات هموطنان خود به دل ساختمان زده اند دیگر کنارت نیستند، هضم آن سخت تر می شود و از این جا می خواهم به عنوان یکی از کسبه پلاسکو این ضایعه دردناک و فراموش نشدنی را به خانواده بازمانده ها تسلیت بگویم و برای شان ارزوی صبر و شکیبانی از درگاه خداوند متعال داشته باشم.
//ورزش ۳