چاپ مطلب چاپ مطلب

روانکاوی سیاسی مردی که می خواهد در قدرت بماند !/ علی دادخواه ، تحلیل گر سیاسی و صنفی

اختصاصی همای گیلان:  «ماموریت تغییر مدیریت جهان بر عهده ملت ایران گذاشته شده است در افتادن با گردن کلفت هایی که همه چیز را برای خود می خواهند و سیستم های پولی و اقتصادی وسیعی را در اختیار دارند و با کوچکترین اعمال فشاری به سرعت فعال می شوند گر چه دشوار است اما دولت در قطع دست های فاسد کاملاً جدی است.» این سخنان محمود احمدی نژاد دو روز پس از اعلام تغییر دوباره در عرصه مدیریت اجرایی است که در استان خراسان رضوی ایراد شده است( ۲۴ فروردین ماه ۱۳۸۷) . در حقیقت رئیس دولت نهم با جمله فوق به طور تلویحی به منتقدان خود پاسخ می داد. در حالی که کنار گذاشتن وزرای اقتصاد و کشور از کابینه واکنش های بعضاً مخالفی را در محافل سیاسی برانگیخته بود.
سایت فرا رو اما بعدا به موضعی مشابه اشاره می کند،۲۹ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲:«رئیس جمهور با بیان اینکه اتفاقات عظیمی در کشور رخ داده است و در این راستا باید خودمان را باور کنیم تا بتوانیم مدیریت جهان را در دست بگیریم.گفت: بیش از ۱۰۰ سیاستمدار دنیا در گفتگو با من این توقع یعنی مدیریت جهان را بیان کردند و آنها می گویند ایران پتانسیل مدیریت جهان را دارد. ….
محمود احمدی نژاد با بیان اینکه ابرقدرت ها با بزرگنمایی و مرعوب کردن حکومت می کنند، گفت : قدرت های بزرگ امروز در ارایه راهکار برای حل مسایل جهان ناتوانند و در مشکلات و مصائب ناشی از رفتارها و تصمیمات خود گرفتار شده اند.» احمدی نژاد با اشاره به نگاه آرمانی جمهوری اسلامی ایران به جهان گفت: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باید راه را برای حضور همه دستگاه ها در عرصه های جهانی هموار کند تا ایران وارد عرصه مدیریت جهان شود .»
نگاه ارمانی به سیاست خارجه مورد تازه ای در مدیریت راهبردی و امور خارجه نظام جمهوری اسلامی نیست ،و البته این یادداشت قصد نقد این نگاه را ندارد‌،ولی در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد این نگاه با بزرگ منشی زاید الوصف یا خودبزرگ بینی و البته احساس محق بودن ( Entitlement) همراه شد.

احساس خود بزرگ بینانه ای که به صورت مهم پنداشتن‌خود ( Self_ importance ) جلوه می کند و در تمامی سخنانی که از محمود احمدی نژاد نقل می شود ،مشخصا می توان بصورت کدی انرا رهگیری نمود.
این ویژگی شامل اغراق در موقعیت ها و استعدادهایی است که شخص مدعی ان به شایستگی دست پیدا نکرده است ،در حالیکه او انتظار داشته است که او‌را ادم بزرگ ومهمی بدانند.
شما ببینید احمدی نژاد چند ویژگی خاص دارد که او را مجبور می کند در موقعیت خود اغراق کند:

۱_ فاقد کارنامه سیاسی ومدیریتی لازم است والبته مدیریت وی در استانداری اردبیل هم با اما واگر های بسیار و‌البته با توصیه هاشمی رفسنجانی ممکن گشته است. فردی که احمدی نژاد بنابر «عقده ادیپ» بارها او را مورد هجمه قرار می دهد.و البته همین رفتار را در قبال شخص رهبری که از او‌حمایت های بی دریغی داشته انجام می دهد.او بدین ترتیب می خواهد خودی نشان‌دهد و بگوید بدون این‌حمایت ها هم شایسته بوده است.همانطور که در جلسه ای گفته بود :« شش میلیون از ارا من به خاطر حمایت اقا کن شده است و الا ارا من سی میلیون بوده است.» ( الف ؛ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰، بنقل از ایت اله عبدالنبی نمازی نماینده ولی فقیه و امام‌جمعه کاشان)

۲_ محمود احمدی نژاد خود را بین طبقه روشنفکر مهجور و رانده شده می داند.و البته این را پنهان هم نمی کند ،به این گفته او دقت کنید:« کسانی که با ژست روشنفکری ،فرهنگ شهادت و انتظار را تمسخر می کنند( کلید واژه های سخنان او‌در بیشتر سخنرانی ها) ،به اندازه بزغاله هم فهم‌و شعور ندارند.» ( سخنرانی ۱۶ ابان ماه ۱۳۸۷؛ استان خراسان جنوبی در جمع خانواده شهدا و ایثارگران) این سخنان بخوبی نشان می دهد که او از اینکه مورد حمایت دانشگاهیان و روشنفکران نیست رنج می برد.بخصوص اینکه او پیش روی هاشمی رفسنجانی با ان کارنامه سیاسی و اجتماعی قوی ومحمد خاتمی با ان پایگاه وسیع اجتماعی را می بیند.
این تنها یک علامت یا کرایتریا از مجموع کدهایی است که راه ما را به بررسی شخصیت محمود احمدی نژاد می گشاید . شخصیت خودشیفته یا نارسیستیک او مشخصه های دیگری هم دارد.
وقتی او از زبان کودکی ۴ ساله در بغل مادرش ودر خارج از کشور می شنود که نام « محمود» را صدا می زند. و یا اینکه از هاله نور می گوید ،اینها همه ناشی از مشغولیاتی است که محمود احمدی نژاد در ذهنش دارد ،مشغولیاتی از قبیل موفقیت ، قدرت ،استادی و ذکاوت ،زیبایی یا محبوب و دوست داشتنی بودن در حد نامحدود.او به تمامی معنا فکر می کند « استثنایی » است ،و از همین روست که همه سیاستمداران جهان « مانند پیره زنان زنبیل » گذاشته اند که با او ملاقات کنند‌، چون تنها افراد یا موسسات استثنایی و رده بالا می توانند او را درک کنند.

او هر گونه نقد را نمی پذیرد،در حقیقت در برابر نقادی ضعیف است و بسرعت عصبی و براشفته می شود.از همین روست که با روزنامه نگاران یا طبقه روشنفکر و هنرمند سرسازگاری ندارد.چون فکر می کند هرگونه نقد یعنی اینکه شایستگی او زیر سوال خواهد رفت.
او در مورد موقعیت خود اغراق می کند و اعلام می کند« در کشور ما طی این‌دوسال اخیر معجزه اقتصادی رخ داده» ولی همزمان براشفته می شود ومدعی است که « چهل و دو روزنامه علیه دولت می نویسند» و این‌در حالی است نقد به دولتهای او خط قرمز محسوب می شده است.

او خود را دارای ماموریتی برای اداره جهان و‌کشور می داند ، اصلا از دید او‌نمایندگی امام زمان را دارد، مثلا می گوید« امروز همه می دانند امام زمان کشور را مدیریت می کند» و‌یا اینکه یارانه ها را تبرکی ایشان‌می داند. او مداوما بر فرهنگ انتظار تاکید می کند نه از انجهت که امید به ظهور را تقویت کند بلکه از انجهت که نقش خود را برجسته نماید.در حقیقت در دوره او در مقابل ولایت مطلقه فقیه ، نوعی منجی گرایی افراطی شکل می گیرد.

البته به این منجی گرایی او باید افزود‌که او برای خودش علاوه بر مدیریت کشور ،مدیریت جهان را نیز قایل است.همانطور که هیتلر خود را مسیح ملت المان قلمداد می کرد ،احمدی نژاد نیز با الگو برداری از هیتلر همین نقش ناجی را می خواهد ایفا کند.
از همین رو دایما با این هذیان درگیر است که همه علیه او می نویسند و برنامه ریزی می کنند.در بسیاری از سخنرانی هایش او به این مافیا اشاره می کند.

شما ببینید محمود احمدی‌نژاد بدون نام بردن از فرد یا جریان خاصی می گوید: “پیغام داده‌اند که فلانی اگر رویت را زیاد کنی، پدرت را در می‌آوریم.” وی یادآور شد که به او می‌گویند چرا آخر کار سفر می‌روی و افزود: “آیا آخر کار و یا اول کار با هم فرقی دارد؟ ما باید در راستای خدمت به مردم، عدالت و آبادانی حرکت و تلاش کنیم.”
احمدی‌نژاد خطاب به کسانی که صحبت از”برخورد” با او را کرده‌اند، گفت هرگوشه پرونده‌تان را بالا بزنیم دیگر جایی در بین ملت ایران نخواهید داشت. او ماموریت خود را رفع تبعیض و احیای عدالت دانست و گفت برخی انتقاد می‌کنند که گفتن این سخنان، انتظار مردم را بالا می‌برد: «در حالی که ما رئیس جمهور شده‌ایم که دربرابر تبعیض ساکت نباشیم و حق مردم را بگیریم.»

از دید محمود احمدی نژاد همه روسای جمهور قبل از او فاسد یا ضعیف بوده اند ،دولت او تواناترین و پاکدست ترین دولت اسلامی و شاید تاریخ ایران است.زیرا دولت او باید هم متفاوت باشد چون او‌تنها کسی است که ماموریت نجات ایران و‌حتی جهان را دارد.
برای اینکه تحلیل روانشناختی من روشن تر گردد مجبورم به شباهت های احمدی نژاد با هیتلر بیشتر بپردازم.
هانا ارنت می نویسد:« صرف فقدان یا نادیده گرفتن یک برنامه حزبی ،به خودی خود نشانه ای از توتالیتاریسم نیست.نخستین کسی که برنامه ها و خط مشی ها را به عنوان کاغذپاره های غیرضروری و وعده های دست و پاگیر و ناسازگار با سبک و انگیزه یک جنبش تلقی کرده بود، موسولینی بود که فلسفه فاشیستی او عبارت بود از کنش گرایی و الهام گرفتن از خود لحظه تاریخی ….هدف راستین فاشیسم،تنها به دست گرفتن قدرت و فرمانروایی بی چون‌و چرای « نخبگان» فاشیست دررایتالیا بود‌.حال انکه توتالیتاریسم ،به فرمانروایی با وسایل خارجی ،یعنی فرمانروایی از طریق دولت و یک‌ماشین خشونت هرگز قناعت نمی کند، بلکه به برکت ایدیولوژی عجیب خود و نقشی که به ایدیولوژی در این دستگاه زور واگذار کرده است، وسایل ارعاب و چیرگی بر انسان ها را از درون کشف نموده است….یک رهبر توتالیتر ،اساسا چیزی جز کارگزار توده هایی که رهبری می کند نیست.او‌،فردی تشنه قدرت نیست که بخواهد اراده بیدادگرانه و دلبخواهانه خویش را بر رعایایش تحمیل کند‌.او صرفا کارگزاری است که می توان در هر زمان کس دیگری را به جایش نشاند. به همان اندازه ای که توده ها به او وابسته اند، او نیز به« اراده » توده هایی که خود نمونه متجسم ان هاست،متکی است.توده ها، بدون او بازنمود خارجی شان را از دست می دهند و به صورت جماعتی بی شکل در می ایند؛ همچنان که رهبر نیز بدون توده ها ،موجودی بدون هستی است‌. هیتلر از این وابستگی متقابل به خوبی اگاه بود ،به طوری که یک بار در گفتاری خطاب به گروه ضربت ،این حالت را چنین بیان کرده بود: « شما هر انچه هستید ،از طریق من ،هستیدو من هر چه که هستم ،تنها از طریق شما هستم‌‌‌‌….» ( توتالیتاریسم،هاناارنت ، ترجمه: محسن ثلاثی،چاپ پنجم،نشرثالث، ص ۷۳ و ۷۴)
« …ازاردهنده تر از قضیه بالا، شیوه برخورد رژیم های توتالیتر با مسیله قانون اساسی بود.نازی ها در نخستین سال های قدرت شان ،سیلی از قوانین و‌فرامین را جاری کردند، اما هرگز به دردسر لغو رسمی قانون اساسی جمهوری وایمار تن ندادند‌…..اما با انتشار قوانین قوانین نورمبرگ ،این قضیه پایان گرفت و روشن شد نازی ها حتی به قوانین خودشان نیز علاقه ای ندارند.انچه برای انها مطرح بود ، « رفتن به سوی حوزه های هر چه تازه تر بود.» تا جایی که « منظور و‌گستر فعالیت پلیس مخفی دولتی» و نیز دیگر نهادهای دولتی یا حزبی را « نمی شد از روی قوانین و مقررات مربوط به ان ها کشف کرد.» این بی قانونی دایمی ،عملا در این واقعیت خود را نشان می دهد که « بسیاری از قوانین معتبر ،دیگر انتشار عام پیدا نمی کردند.» از جهت نظری ، بی قانونی یاد شده با این گفته هیتلر مطابقت دارد:« یک دولت تام نباید تفاوتی میان قانون و‌ایین اخلاقی قایل شود.» …»( همان منبع از هاناارنت ، ص ۱۱۱)
حالا شما اینها را مقایسه کنید با اعترافات جالب دانش جعفری:

« نسبت به تجربه گذشته کشور و یا ادم هایی که تجارب خوبی داشتند نظر مثبتی وجود نداشت و‌حداقل این بود که با ابهام به ان نگریسته می شد.این در حالی بود که هنوز نقشه راه برای اینده مورد نظر نیز اماده نشده بود.بسیاری از مفاهیم پذیرفته علم اقتصاد در دنیای امروز از قبیل تاثیر نقدینگی در تورم و یا چگونگی تقسیم کار مطلوب بین دولت و مردم زیر سوال بود.به برنامه چهارم به عنوان سندی لازم الاتباع نگاه نمی شد این در حالی بود که هیچ تلاشی برای تغییر ان نیز نمی شد.
مسایل جنبی دست چندم کشور که اصولا اهمیت نداشت در شرایطی ،تبدیل به مساله دست اول کشور می شدند ،مثل تعیین ساعت کار بانک ها که ماه ها ما را به خود مشغول کرد.در مسایل جاری و اجرایی دستگاه های وابسته نیز ما همواره شاهد فعالیت گروه های فشار بودیم که سعی می کردند با اطلاع رسانی غلط حرکت امور را در جهت مورد نظر خود تغییر دهند. در موارد زیاد پیامک های دسته جمعی قبل از رسیدن حکم به ما دریافت می شد.در حالی که موارد زیادی به اقتصاد کشور اسیب می رساندند.» ( داود دانش جعفری ،وزیر اقتصاد مستعفی محمود احمدی نژاد،گزارش از « فردا» تاریخ انتشار ۳ اردیبهشت ماه ۱۳۸۷ ، کدخبر: ۵۰۵۳۳)

در حقیقت در اینجا باید به یکی دیگر از ویژگی های احمدی نژاد اشاره کرد که از کرایتاریای شخصیت نارسیستیک او هست وانهم استثمارگری در روابط بین شخصی و استفاده از امتیازات دیگران به نفع خود.که در غالب خودکامگی او در اداره دولت نمایان می شود.
«بعضی ها استقلال قوا را فقط برای قوه مقننه و‌قوه قضاییه می خواهند.اتفاقا قوه مجریه ،قوه اول کشور است، بعضی ها یک جمله حضرت امام ( ره) را متعلق به زمانی که نظام ما پارلمانی بوده برجسته می کنند، ان زمان رییس جمهور مسیول اداره کشور نبوده بلکه نخست وزیر مسیول اداره کشور بوده که از طریق مجلس انتخاب می شده است.ان موقع مجلس بالاترین بود.اکنون درقانون اساسی قوه مقننه بار اصلی کشور را بر دوش دارد و‌قوای دیگر باید کمکش کنند….رییس جمهور بالاترین مقام کشور است.» ( تابناک ، ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ ، کد خبر ۴۳۳۹۲) این سخنان ساختار شکنانه انتظار او‌ را از حاکمیت برای کسب حداکثر قدرت نشان‌می دهد که نهادهای رسمی را بر نمی تابد ،زیرا خود را محق می داند.

در حقیقت ویژگی یک دولت فاشیستی و یا یک رهبر توده ای همین است ، او ساختار شکن و‌قانون گریز است.
به سخنان احمدی نژاد در اخرین روزهای اسفند در سفر استانی به یزد دقت کنید:
« شما فکر می کنید که اگر جمع شوید و کاغذ پاره صادر کنید، می توانید جلوی ملت ایران را بگیرید.» (خبرگزاری فارس، ۶ اذر ماه ۱۳۹۲ )

ویا در اذربایجان غربی دوباره تحریم ها را کاغذ پاره خواند….

« می گویند : چرا دولت قطعنامه ها را کاغذ پاره خوانده است و الان هم می گویم قطعنامه مال سازمان ملل و شورای امنیت بود که خنثی شد و‌اثر نداشت.اما الان چند دولت غربی و امریکایی بدون قانون اقداماتی می کنند که باید برای مقابله با ان کنار هم باستیم و با طرح اقتصادی و برنامه ریزی توطیه ها را بشکنیم و پیشرفت کنیم.» ( دیپلماسی ایرانی، دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲)
من نمی خواهم وارد مصادیق ادبیات توتالیتری احمدی نژاد که اغلب با لمپنیسم و‌خشونت کلامی همراه است بشوم ،که این‌ویژگی همه رهبران توده ای می تواند باشد که از بزرگ منشی مفرط و شخصیت نارسیستیک مانند احمدی نژاد رنج می برند.
ولی موردی که در اینجا اهمیت دارد پیش بینی واکنش های او پس از دست یابی به قدرت است.تا به اینجا ما ویژگی های شخصیتی او را از احساس محق بودن،عدم نقدپذیری ، نیاز به ستایش شدن، بزرگ منشی و عقده ادیپ برشمردیم ،ولی احمدی نژاد مانند الگوی تاریخی خود هیتلر یک مشکل اساسی در مواجهه با قدرت دارد ،انهم « عقده یونس» است.
شما دقت کنید او‌در سال ۹۲ عملا شورای نگهبان را تهدید کرد اگر مشایی رد صلاحیت شود او‌تا مرز شهادت پیش می رود ،ولی مشایی رد صلاحیت شد واو کاریی انجام نداد.این واکنش مسلما وقتی خودش و‌بقایی هم رد صلاحیت شوند تکرار می گردد ،زیرا علی رغم ویترینی که احمدی نژاد از جسارت خود به نمایش می گذارد او فاقد این احساس لازم است که موقعیتی را که کسب کرده یا خواهد کرد شایستگی انرا دارد.پس بلافاصله پس از رسیدن به ان‌موقعیت خود را می بازد.
هیتلر هم همینطور بود درست در لحاظ حساس جنگ جهانی بجای روحیه دادن به ملت المان از درون تهی شد و عملا سیاست زمین سوخته را بکار برد.

یعنی اگر هم این محاسبه هم درست باشد که محمود احمدی نژاد برای گروکشی سیاسی به میدان رقابت پا گذاشته است مسلما نگرانی از این بابت وجود ندارد ،زیرا بدون اینکه امتیازی کسب کند از دور رقابت ها کنار گذاشته می شود.♦️
/علی دادخواه
با کانال تلگرام همای خبر همراه باشید

About سردبیر

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …