عباس میرزا بازنده ای سربلند/تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ
عطیه نصرتی اردیبهشت 6, 1399مقالهدیدگاهها برای عباس میرزا بازنده ای سربلند/تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ بسته هستند467 Views
اختصاصی همای گیلان، «عمر من برای راحتی اهالی ایران صرف شد. آنان را فرزند و برادر خود دانسته و راحت آنان را بر خود مقدم داشتم.» این فرازی از آخرین وصایای سیاسی مردی است که عمر خود را برای ایران صرف کرد و در دهم جمادی الثانی ۱۲۴۹ نگران از سرنوشت اهالی ایران، چنانچه در یکی از واپسین نامههای خود آورده بود «جان من در راه دولت صرف و باید تمام شود»، سرانجام جان خود را صرف دولت و ملت کرد.هنگام مرگ فقط ۴۴ سال داشت. روزهای آخر عمر در مشهد بود. تا دم آخر جنگید، حتی رفتنش به مشهد برای جنگی بود که در هرات جریان داشت. او بازندهای سربلند بود و افزون بر این، با درایت خود از شکستهای بزرگتر جلوگیری کرد. دم آخر وصیت کرد در جوار امام رضا دفن شود.ولیعهدی که اگر به مرگ زودهنگام دچار شد و به شاهی نرسید، به این دلیل بود که لحظهای آرام نگرفت تا حتی به سلامت خود بیندیشد.
وقتی خبر مرگ او به گوش سربازانش رسید، کسی نبود که نگرید. در تهران کسی شهامت نداشت خبر مرگ را به پدرش، فتحعلیشاه، دهد. یکی از درباریان، آصفالدوله، با چهرهای مغموم نزد شاه رفت. آصفالدوله خبر مرگ عباسمیرزا را داد و برای تسلای شاه اشکریزان گفت: «در هر ولایتی یک عباسمیرزا هست». شاه قدری خویشتنداری کرد و گفت: «انصاف نکردی که گفتی در هر ولایت یک عباس میرزا داری! میبایست بگویی که پس از هفتاد سال عمر با این کثرت اولاد و چهل سال سلطنت، دیدی که از این دنیا بیاولاد و بلاعقب رفتی!» این را گفت و بسیار گریست.
بیتردید عباسمیرزا نخستین دولتمرد بلندپایهای بود که ضرورت مدرن شدن ایران را فهمید. دبیر سفیر روسیه در ایران نقل میکند وقتی سفیر روسیه در عمارت عباسمیرزا همراه او قدم میزد، دیواری دید که باغ عمارت را بدریخت کرده است. از عباسمیرزا پرسید چرا این دیوار را خراب نمیکنید، شاهزاده پاسخ داد این دیوار باغ پیرمردی است که به دلیل علاقه به ماترک اجدادش به هیچ قیمتی حاضر نبود باغش را بفروشد. من هم به نظر او احترام گذاشتم و تحسینش کردم. منشی سفارت روسیه مینویسد، در تمامی آسیا چنین دولتمرد عدالتخواهی نمییابید.
وقتی در بحبوحۀ جنگ با روسیه، عباس میرزا در خوی شنید یکی از سربازان زبده و مورد علاقهاش به دختری ارمنی تجاوز کرده است، بیهیچ شفقتی حکم اعدام جوان متجاوز را داد و هیچ شفاعتی در او اثر نکرد. اما چیزی که در عباس میرزا جالبترین ویژگی اوست، این است که او به نظر به یک «خودانتقادی» رسیده بود که میتوانست سرچشمۀ تغییر باشد. ژوبر، فرستادۀ ناپلئون، تعریف میکند که عباس میرزا بسیار محزون بود و ضمن مقایسۀ خود با اروپاییان میگفت:
«نمیدانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در فنون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید، حال آنکه ما در جهل و شغب غوطهور و به ندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از سر شماست یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟»
گاسپار دو روویل، افسر فرانسوی مأمور در ایران نیز او را میستاید. مینویسد عباسمیرزا هشت تا ده صبح پیش از صرف صبحانه جوابگوی رعایا بود و به روستاها سرکشی میکرد تا تعدی و تجاوزی صورت نگرفته باشد. میگوید لباس او در مقام نایبالسلطنه با سربازان عادی فرق چندانی نداشت. دو روویل تعریف میکند وقتی شبی روسها به چادر سربازان ایران شبیخون زدند، عباس میرزا چطور از خواب پرید، بدون زره، فقط با یک خنجر، چادر را درید، بر اسب بیزین نشست و با نهیب سربازان را بیدار کرد و دو گروهان روس را در هم کوبید. دربارۀ مهارتهای او در تیراندازی با تفنگ و کمان نیز همه روایتهای شگفتآوری کردهاند؛ کسی مثل جیمز موریه، دیپلمات انگلیسی نیز تعاریف ستایشآمیز زیادی دربارۀ عباسمیرزا نوشته است و میگوید همۀ صفاتی که گزنفون، تاریخنگار یونانی باستان، به ایرانیها نسبت میداد، در عباس میرزا وجود داشت.
اندکی پیش از مرگ در وصیتنامهاش به محمدمیرزا پیش از هر چیز میگوید: «حفظ مملکت، آسودگی رعیت، راحت نوکر، رسیدگی به کار دولت وعرایض مظلومین و رفع شبهات… را واجب بدانند.»
منابع:۱- کتاب «ایران در میان طوفان یا شرح زندگانی عباس میرزا…» نوشتۀ ناصر نجمی ۲-کارنامه عباس میرزادرجنگهای ایران وروس،علی غلامرضائی،انتشارات دافوس