اختصاصی همای گیلان: آن هنگام که امیر کبیر را به سمت کاسان تبعید نمودند،روس ها خواستند دخالتی کنند و در راه نجاتش قدمی بردارند اما موفق نشدند.
امیر کبیر تا آخرین لحظه نیز دست از یکدندگی بر نداشت و حرف خود را می زد. او به کارها و کارنامه ی خود اعتقاد کامل داشت و به همین دلیل بر آنها اصرار می ورزید .تاریخ خود شاهدی بر صحت اعمال امیر است.
در مسیر کاشان بود که امیر کبیر ،صاحب منصب مامور انتقالش را خطاب قرار داد و این جمله ی معروف را بر زبان آورد:
«من اشتباه کرده بودم که تصور می کردم مملکن وزیر عاقل می خواهد،خیر مملکت ،پادشاه عاقل می خواهد»!
این سخن امیر کبیر معنایی بسیار ژرف داشت که بسیار فراتر از گذشته است.
زمانی که حاج میرزا آقاسی مورد خشم قرار گرفت،مستقیما به حرم شاه عبدالعظیم رفت و در آنجا بست نشست اما متاسفانه امیر کبیر این امکان نیز برایش فراهم نبود!
آکی خود امیر سنت بست نشینی را شکسته و منسوخ کرده بود. اما ماجرا چه بود؟
هر خلافکار و مجرم و تبهکار و….هنگامی که مورد تعقیب قانون قرار می گرفت و می خواستند او را به پای محاکمه بکشانند به راحتی به یکی از حرم های مقدس رفته و در آنجا بست می نشست.هیچکس قادر نبود وی را از حرم خارج کند و به قانون تحویل دهد. این یک سنت بود که بست نشینی نامیده می شد!
امیر کبیر هنگام وزارت جهت از بین بردن این سنت، ابتدا با امام جمعه و شیخ الاسلام صحبت نمود و نقشه ی خود را با آنها در میان گذاشت.او می خواست از نظر دینی قضیه را بسنجد و زیر نظر آنها و با موافقت آنها تصمیمش را به اجرا بگذارد.امیر کبیر نمی خواست بعدا دشمنی روحانیون شیعه را با خود برانگیزد و شاهد فتواهای مرتد بودن و کافر بودن خود باشد!
سرانجام در سال۱۸۵۰ م امیر کبیر رسما فرمان شکستن بست ها و سنت بست نشینی را صادر نمود و به مامورین دولت اجازه داد تا مجرمین و تبهکاران را از داخل بست ها به بیرون کشیده و به پای میز عدالت بکشانند.
به قطع آن هنگام که رگهای امیر را در حمام فین بریدند، رگهای ایران را بریدند، رگهای قانون و عدالت را بریدند و آب حیاتی در کالبد بی قانونی دمیدند.
منبع:
آسیای هفت سنگ،باستانی پاریزی،صص۶۳۰-۶۳۳