اختصاصی همای گیلان: تاریخ زیست جغرافیایی در شبه جزیره عربستان در قرن اول و دوم هجری که گستره این جغرافیای بزرگ از شاخ آفریقا تا شبه قاره هند را دربر می گرفت، بیشتر پوشیده از بیابانهای تفتان و سوزان و ماسه و ریگ های رمل و روان، بود.
بدون سازش و حل شدن در قهر و قعر این طبیعت، حیات طبیعی و دوام و بقا غیر ممکن است.همه ابزار زندگی و امرار معاش آنها خلاصه میشد در تملک شتر و بز و گله های بسیار محدود گوسفند چون زندگی گله داری وابسته به مرتع و علفزار می باۺد که این شبه جزیره فاقد آن بود و بجز گودالها و بر که ها و آبگیر های بسیار محدود که معمولا ،نخل ها در جوار آنها رشد میکردند، اثر دیگری از آشتی طبیعت با آنها بچشم نمی آید.
“لامارک”نظریه پرداز علوم طبیعی، معتقد است که اگر انسانها با طبیعت سازش نکنند، حذف خواهند شد.
بر این اساس ساکنان این گسترهِ
جغرافیایی با طبیعت سازش و خوی و خصلت طبیعت را به روح و روان خویش بردند و توانستند دوام حاصل کنند .اما این تاثیر پذیری و اصل بقای سازش ،از مردمان این گستره جغرافیایی ،مانند خویش بیرحم و سر سخت و کاملا وابسته به خوی و خصلت و نوع زندگی در بیابانهای سوزان ،تربیت کرد .
ویل دورانت در تاریخ تمدن بشری اشاره می کند که علاوه بر زندگی صحرا نشینی که همه اسباب و ابزار زندگی در پشت کوهان چند شتر جا می گرفت و همه نزاع و جنگ های قبیلگی ،بخاطر بدست آوردن و دست یازیدن به مایملک قبیله دیگر و اسارت زن و بچه آنها و احیانا فروش در بازار برده فروشان و یا خریداران ممالک دیگر بود.
اینجاست که حیات و ممات در این سرزمین را چکاچک شمشیر ها و قدرت روسای قبایل مشخص می کرد .بعد از میلاد مسیح تا ورود مقدس پیامبر (ص) ،تاریخ قضاوتی بجز این از شیوه زندگی این مردمان بیابان و بادیه نشین ندارد .
انتقام های خونین و زنده بگور کردن دختران و راهزنی کاروان های سایر قبایل و …جزو فرهنگ و اعتقادات معمولی آنها بود و در چنین شرایطی ،انسانی پا به عرصه حیات گذاشت و در اوج تعصبات خونی و نژادی و قبیله ای ، دستان دختر متولد شده را بوسید و ریختن خون انسان را به منزل ریختن خون همه انسانهای کره زمین دانست .او چکاچک شمشیر های راهزنان را خاموش و از راهزنان ، ابوذر غفاری ساخت که وقتی بعدها نظام اشرافی عثمان را به چالش می کشید ،تو گویی که تحصیل کرده هاروارد لب به سخن گشوده است .
مسلّم بود که در برابرش خواهند ایستاد تا از هویت و ماهیت قبیلگی هزار ساله خویش دفاع کنند و جنگ ها راه انداختند و در این جنگ ها دندان و دنده ها او را شکستند و آسیب های جدی بر او وارد آوردند و تا سر حد مرگ او ،پیش رفتند و تا انتقام خونین از وی نمی گرفتند از پای نمی نشستند .
در جنگ ها، زمانی که اسیر می گرفت از آنها می خواست به برادران دینی و انسانی خویش سواد بیاموزید و آزادید و حق هیچگونه انتقامی را روا نمی دانست و بشدت پرهیز و منع می کرد .
در روز فتح مکه با دشمن اندیشه و رسالت خویش ،آنچنان رفتارانسانی داشت که تاریخ شرمنده شد .
او دشمنی را آزاد و رها کرد که همه نزدیکان وی را به قتل رسانیده بود و قتل و کشتار و انتقام و فرهنگ مروج آنها را برای همیشه در گورستان تاریخ دفن کرد و پیام صلح و آزادی و عشق را هدیه بشریت کرد .
آری !
محمد (ص) ٫ پیامبر عشق و صلح و آزادی بود .
جلال میرزااقایی