اختصاصی همای گیلان: دانش فردی برای توسعهء دانش پایه سازمانی ضروری است هر چند دانش سازمانی حاصل جمع ساده ای از دانش های فردی نیست بات, ۲۰۰۰ تعامل بین فناوری, فنون و انسان مفهوم مدیریت دانش را عمق می بخشد زیرا الگوی تعامل بین فناوری, فنون و انسان برای هر سازمان منحصر به فرد است که به راحتی قابل داد و ستد یا تقلید توسط سازمانهای دیگر نیست
مقاله حاضر حاوی مباحثی دربارهء این است که چگونه میتوان فرآیند مدیریت دانش را به فعالیتهایی در زمینهء ایجاد دانش، اعتبار بخشی به دانش، نمایش و عرضهء دانش، اشاعهء دانش و فعالیتهای بهرهگیری از آن تقسیمبندی نمود. سازمانها به منظور استفاده از دانش باید به سرعت در فعالیتهای مربوط به مدیریت دانش موازنه ایجاد کنند.
عموماً برقراری چنین موازنهای نیازمند ایجاد تغییرات در فرهنگ سازمانی، فناوریها و فنون است. برخی از سازمانها بر این باورند که با تمرکز صرف بر افراد، فناوری و فنون میتوان دانش را مدیریت کرد. تمرکز صرف بر این سه عامل به ادامه فعالیتهای رقابتی سازمانها کمک نمیکند بلکه تعامل بین اینها است که به شکل مؤثری سازمان را در زمینهء مدیریت دانش خود توانمند میسازد. با ایجاد یک محیط کاری پویا و آموزنده سازمانها میتواند پیشرفتهای رقابتیشان را حفظ کنند.در سالهای اخیر «مدیریت دانش» به یک موضوع مهم و حیاتی مورد بحث در متون تجاری تبدیل شده است.
جوامع علمی و تجاری هر دو بر این باورند که سازمانهای با قدرت دانش میتوانند برتریهای بلندمدت خود را در عرصههای رقابتی حفظ کنند.منابع نقد و بررسی و چشماندازهای رقابتی سازمانها نشان دهندهء تأثیرات این دیدگاه در عرصههای استراتژیک سازمانهای تجاری است. (نلسون و وینتر، ۱۹۸۲) اگرچه مدیریت، آگاهی از پتانسیلهای منابع دانش است، اما هنوز اتفاق نظری دربارهء ویژگیهای این دانش و روشهای بهرهگیری از آن وجود ندارد. محققین و دانشگاهیان دیدگاه متفاوتی در خصوص مدیریت دانش اتخاذ کرده و گسترهای از راهحلهای فناوری تا مجموعهای از دستورات عملی را در نظر دارند.
به عنوان مثال اکثر مدیران تجاری، قابلیتهای کامپیوترها و فناوریهای ارتباطی را در مدیریت دانش باور دارند، این افراد استدلال میکنند که فناوری اطلاعات میتواند از انبوه اطلاعات ذخیره شده در منابع قدیمی مانند مراکز فروش، کارتهای اعتباری مشتریان، فروشهای تبلیغاتی و اطلاعات مربوط به تخفیفهای مقطعی، «دانش» فراهم آورد. یا برخی دیگر بر این باورند که «دانش» در ذهن انسانها است و آموزش کارکنان و انگیزهء عوامل کلیدی مدیریت آن به شمار میروند.مؤلف در این مقاله دیدگاه مبسوطی به مقولهء دانش داشته و بیان میدارد که تعریف مدیریت دانش صرفاً از منظر فناوری یا سیستمهای اجتماعی، سبب انحراف به سمت یک دیدگاه و غفلت از دیگری است.
همانگونه که در ادامه بحث به آن پرداخته خواهد شد، سیستمهای اجتماعی و فناوری در مدیریت دانش به یک اندازه مهم هستند. تبدیل داده و اطلاعات به یکدیگر به واسطه فناوری اطلاعات صورت میگیرد ولی فناوری اطلاعات گزینه ناتوانی برای تبدیل «اطلاعات» به «دانش» است.عوامل اجتماعی، «دانش» و «اطلاعات» را بهتر به یکدیگر تبدیل میکنند اما همین عوامل در تبدیل «داده» به «اطلاعات» کند هستند. این یکی از دلایلی است که ما اعتقاد داریم مدیریت دانش از طریق بهینهسازی دو عامل زیر سیستمهای اجتماعی و فناوری بهتر انجام میشود. ریشههای این دیدگاه را میتوان در چشماندازهای اجتماعی- فناوری سازمان یافت. (امری، ۱۹۵۹؛ تریست و بامفورس، ۱۹۵۱)
پژوهشگرانی موفقیتهای شرکتهایی چون Hewlett-Packard, ۳M, Xerox, Scandia AFS, Buck man Laboratories را نتیجه پروژههای مدیریت دانش میدانند؛ اما به روشنی اصول و فرآیندهای مربوط به مدیریت دانش را تشریح نمیکنند. در این مقاله مفهوم مدیریت دانش بیان شده و نشان داده میشود که چرا سیستمهای اجتماعی و فناوری در ارتباط با مدیریت دانش از نقشی حیاتی برخوردار هستند.در این مقاله توجه خاصی به فرآیندهای تجاری و دانشگاهی شده است. مجامع دانشگاهی جدیداً سازمانها را به عنوان منابع دانش در نظر میگیرند.
قابلیت رقابت سازمانها با تواناییها و ظرفیتهای سازمانی مشخص میشود. با تمرکز بر مدیریت دانش، امیدواریم که دیدگاه متکی بر دانش را در سازمانها تبیین نمائیم. این تحقیق به دو دلیل برای مدیران مهم است: نخست این که آنها بحثهای زیادی دربارهء مدیریت دانش شنیده و از ابعاد گوناگون مدیریت دانش سردرگم شدهاند. آنها مشاهده میکنند که در عصر حاضر اکثر مشاغل به اطلاعات وابسته شده و بخش عظیمی از نیروهای استخدامی به سوی این صنعت در حرکت هستند. این مقاله چارچوبی نظری از مقولهء مدیریت دانش به دست میدهد. دوم این که با توجه
به فناوری اطلاعات مانند اینترنت، اینترانت، ارتباطات راه دور و سیستمهای اجتماعی مانند آموزش و ایجاد انگیزش در کارکنان، این مقاله توضیح میدهد که چرا داشتن درک و فهمی از مدیریت دانش با اهمیتتر شده است.
این مقاله با توصیف «داده» و «اطلاعات» و «دانش» آغاز شده و به دنبال مفهوم مدیریت دانش بیان میشود. در ادامه اهمیت سیستمهای اجتماعی و فناوری در مدیریت دانش تشریح شده است. مقاله با شرح مفاهیم اصلی و نتیجه تحقیق پایان میپذیرد.تمایز «داده»، «اطلاعات» و «دانش» مشکل است. تنها از طریق مفاهیم بیرونی یا از دیدگاه کاربر میتوان بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» تفاوت قائل شد. معمولاً داده به عنوان مواد خام، اطلاعات به عنوان مجموعهء سامان یافتهای از داده و دانش به عنوان اطلاعات با مفهوم شناخته میشود.در مقالهء حاضر از این ایده پیروی شده که ارتباط بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» تکراری و برگشتپذیر است و تبدیل این سه به یکدیگر به میزان سازماندهی و تفسیر آنها بستگی دارد.
همانگونه که در شکل ۱ نشان داده شده «داده» و «اطلاعات» بر مبنای «سازمان»: و «اطلاعات» و «دانش» بر مبنای «تفسیر» از یکدیگر متمایز شدهاند.
برای درک این تفاوت اجازه دهید بیماری را فرض کنیم که به مطب دکتر مراجعه میکند. دکتر اطلاعات بسیاری از بیمار به دست میآورد. برخی از این اطلاعات برای تشخیص بیماری مهم است و برخی دیگر نامربوط که به عنوان «داده» تلقی میشود. دکتر به سرعت اطلاعات بدست آمده را بر مبنای دانش خود تفسیر کرده و پس از یافتن الگویی مناسب در اطلاعات به تجویز دارو برای بیمار میپردازد. در صورتی که دکتر قادر به پیدا کردن الگویی مناسب در اطلاعات نباشد ممکن است آزمایشهای بیشتری را تجویز کند یا بیماری را به یک متخصص ارجاع دهد.
متخصصی که بهتر میتواند از اطلاعات عرضه شده بیمار، الگویی مناسب تهیه کند.پس حالتهای زیر را در نظر میگیریم: در صورتی که دکتر انجام آزمایشهای بیشتری را توصیه کند ممکن است قصد به دست آوردن اطلاعات بیشتری از بیمار را داشته باشد یا این که بخواهد به پارههای دیگری از اطلاعات به واسطهء یافتههای آزمایشگاهی دست یابد. اطلاعاتی که از این طریق به دست میآید ممکن است به تأیید یا رد فرضیههای دکتر در تشخیص بیماری منجر شود. علاوه بر این ممکن است که تحلیل مقدماتی از «داده»-که بدون نتایج آزمایشگاهی ناقص بوده- برای تشخیص بیماری مناسب و کافی به نظر برسد. نکته اینجاست که دکتر متناوباً بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» سیر میکند.
اگر دکتر بیمار را به یک متخصص ارجاع دهد ممکن است که متخصص نوع کاملاً متفاوتی از اطلاعات را از بیمار به دست آورد یا این که پارههای دیگری از اطلاعات کاملاً مربوط را بیابد که پیش از این دکتر عمومی آنها را برای تشخیص بیماری در نظر نگرفته بود. نکته اینجاست که «داده»، «اطلاعات» و «دانش» به یکدیگر مربوط هستند به این دلیل که «داده» برای دکتر، در واقع «اطلاعات» مهمی برای متخصص است که او را در یافتن الگوی مناسبی در تشخیص «دانش» یاری میدهد.با نگرش فراتری به این موضوع، آشکار میشود که معمولاً «دانش پایه» عامل تمایز بین «داده»، «اطلاعات» و «دانش» است.
این یکی از دلایلی است که در محیط و فضای متکی به دانش، برخی مؤسسات یا شرکتها میتوانند همچنان برتریهای اقتصادی و رقابتی خود را حفظ کنند. به همین دلیل سازمانهای مبتنی بر دانش رویکرد مثبتی در زمینهء ایجاد دانش، افزایش ارزش افزوده، نمایش و اشاعهء اطلاعات دارند. پژوهشگرانی به نامهای کوهن و لوینتال در مباحث خود این حقیقت را تشریح میکنند که گسترش دانش منوط به شور و هیجان یادگیری و دانش پیشین است. به عبارت دیگر دانش اندوخته شده عامل مؤثری در افزایش واکنش و فراگیری سهلتر مفاهیم است.بنابراین بحث ما این است که دانش ترکیب سازمان یافتهای است از «داده» که از طریق قوانین، فرآیندها و عملکردها و تجربه حاصل آمده است. به عبارت دیگر «دانش» معنا یا مفهومی است که از فکر پدید آمده (ماراکاس، ۱۹۹۹) و بدون آن، «اطلاعات» یا «داده» تلقی میشود. تنها از طریق این مفهوم است که «اطلاعات» حیات یافته و به «دانش» تبدیل میشود (بات، ۲۰۰۱). بنابراین تمایز بین «اطلاعات» و «دانش» به دیدگاه کاربر بستگی دارد. دانش یک مضمون وابسته است از آنرو که «مفاهیم» در ارتباط با یک الگوی مشخص تفسیر میشود. (ماراکاس، ۱۹۹۹، ص ۲۶۴)
● ماهیت دانش سازمانی
دانش فردی برای توسعهء دانش پایه سازمانی ضروری است؛ هر چند دانش سازمانی حاصل جمع سادهای از دانشهای فردی نیست. (بات، ۲۰۰۰)تعامل بین فناوری، فنون و انسان مفهوم مدیریت دانش را عمق میبخشد زیرا الگوی تعامل بین فناوری، فنون و انسان برای هر سازمان منحصر به فرد است که به راحتی قابل داد و ستد یا تقلید توسط سازمانهای دیگر نیست. به طور کلی سازمانها دارای دانش پیش زمینه و دانش پس زمینه هستند. دستیابی، تدوین،تنظیم و نسخهبرداری از دانش پیش زمینه آسان است در حالیکه ضمنی و مستقر بودن دانش پس زمینه نسخهبرداری و تقلید از آن را مشکل کرده است. این امر بستگی به تاریخچه سازمانی و کم و کیف آن دارد. اگرچه ما معتقدیم این دانش پیش زمینه نیست که مؤسسهای را برای دستیابی به عملکرد و اجرای بهتر قادر میسازد. در واقع این ارتباط و هماهنگی بین دانش پیش زمینه و پس زمینه است که قابلیت و کارایی سازمان را شکل داده و برتریهای آن را باعث میشود. همانگونه که در شکل ۲ نشان داده شده است (براهالد و هامل، ۱۹۹۰؛ لئونارد بارتون، ۱۹۹۲). این یکی از دلایلی است که قابلیت مشترک را نمیتوان با دانش پیش زمینه و پس زمینه هر سازمان بیارتباط دانست.
/مهندس حسین جمالی