اختصاصی همای گیلان: حسن بن محمد میکالی،معروف به”حسنک وزیر”اهل نیشابور بود.او پس از برکناری احمدبن حسن میمندی از سمت وزارت،آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی(۴۲۱-۳۶۰ه.ق)شد.حسنک در زمان وزارت خود هنگام بازگشت از حج،برای حفظ جان حجاج از راه مصر به غزنین بازگشت و چون در مصر هدایای خلیفه ی فاطمی مصر-شیعه اسماعیلی-را پذیرفت،مورد خشم خلیفه ی عباسی-سنی مذهب-واقع شد.
به دنبال این ماجرا خلیفه ی عباسی از سلطان محمود خواست حسنک را از وزارت عزل کند،سلطان غزنوی به دلیل علاقه و اعتماد به حسنک و به واسطه ی قدرت خود در برابر خلیفه،از این کار امتناع کرد.
مدتی پس از مرگ سلطان محمود،امیر مسعود(۴۳۲-۴۲۱ه.ق)با برکناری امیرمحمد،برادرش،پادشاه شد و در این میان،حسنک وزیر به سبب رفتار و گفتار خود در گذشته مورد دشمنی و حسادت اطرافیان سلطان مسعود-به ویژه بوسهل زوزنی-قرار گرفت و به دستور سلطان او را زندانی کردند و مدتی بعد به تهمت قرمطی-شیعه اسماعیلی-بودن در شهر بلخ دار زدند(۴۲۲ه.ق).
پیکر حسنک وزیر،نزدیک هفت سال بالای دار بود ولی سر او را بریدند و برای خلیفه عباسی در بغداد فرستادند.
صحنه بر دار کردن حسنک وزیر در تاریخ بیهقی یکی از شاهکارهای متون قرن پنجم هجری است که همه نوع مخاطب را جذب می کند:”…حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند،بر مرکبی که هرگز ننشسته بود،بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد.وآواز دادند که سنگ دهید،هیچ کس دست به سنگ نمی کرد و همه زار زار می گریستند خاصه نشابوریان.پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند،و مرد خود مرده بود که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده…مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور…چون بشنید جزعی نکرد،چنان که زنان کنند…پس گفت:بزرگا،مردا،که این پسرم بود،که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت”
ابوالفضل بیهقی(۴۷۰-۳۸۵ه.ق)در تاریخ گرانبهای خود،قاعده ی تاریخ نویسی را با رعایت اصل امانتداری و بدون تعصب،حفظ کرده است:”ودر تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن بتعصبی و تزیدی کشد…”
/ پرتو پاریزی