چاپ مطلب چاپ مطلب

نحوه ی کشته شدن ابومسلم خراسانی/تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ ایران

اختصاصی همای گیلان:ابومسلم با حکم ابراهیم امام -در سن نوزده و یا بیست سالگی- برای دعوت مردم خراسان به پیروی از عباسیان ره‌سپار خراسان می‌شود. مردم خراسان در این برهه تحت فشار و ستم فراوانی قرار داشتند و این وضعیت ظرفیت مناسبی را برای تشکیل هسته‌ی جنبش ضد اموی در آن دیار شکل می‌داد.
جسوری و شجاعت ابومسلم خیلی زود، همه مردمی که از حکومت مروان، آخرین خلیفه اموی، ناراضی بودند را زیر پرچمش گرد آورد. ابومسلم در آغاز، برای دعوت کردن و بیعت گرفتن از مردم، بدون نام بردن از شخص خاصی تنها به یکی از خاندان بنی هاشم که مورد پذیرش همگان قرار گیرد(الرضا من آل محمد) دعوت می‌کرد تا این که در روز اول شوال سال ۱۲۹ هجری با برافراشتن پرچم سیاه در روستایی به نام سفیدنج از توابع مرو قیام خود را علنی ساخت. او به سپاهیانش نیز دستور داد تا لباس‌های سیاه بر تن کنند از این‌روی طرفداران وی به «سیاه‌جامگان» و قیامش به  «جنبش سیاه‌جامگان» شناخته شد.
سپس سپاهی را روانه‌ی عراق کرد. سپاه ابومسلم توانست در سال ۱۳۲ هجری قمری سپاه یک‌صدهزار نفری مروان را در منطقه‌ای به نام «زاب» در نزدیکی موصل شکست دهد. با خلافت ابوالعباس عبدالله سفاح، اولین خلیفه‌ی عباسی، امارت خراسان به ابومسلم واگذار می‌شود. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگران کننده بود. سرانجام منصور عباسی خلیفه وقت نامه ای از مداین به ابومسلم در خراسان فرستاد مبنی بر اینکه درباره ی اموری می خواهم با تو صحبت کنم که نوشتنی نیست …بیا…زیاد تو را در عراق نگه نمی دارم و سریع تورا به خراسان باز می گردانم!
ابومسلم در ابتدا شک داشت اما پیک خلیفه با زیرکی او را فریفت و به لطف و محبت خلیفه امیدوار ساخت.
ابومسلم به مداین رسید.گروهی از همراهان و همرزمانش شمشیر به دست در کنارش حرکت می کردندهنگامی که او به کاخ حکومتی رسید به ابومسلم گفتند که خلیفه در حال وضو گرفتن و آماده شدن برای نماز است. سرانجام منصور در تالار مخصوص نشست و اجازه ی شرفیابی داده شد. اما این اجازه فقط برای ابومسلم داده شد نه برای همراهان او!!! حتی شمشیر ابومسلم نیز به بهانه ای دم در تحویل گرفته شد!!
خلیفه گروهی از مردان مسلح را آماده به فرمان در پشت پرده ها مخفی کرده بود.ابومسلم یکه و تنها وارد شد و به قانون خلافت بر منصور سلام داد.منصور در ابتدا با ملایمت سخن را آغاز کرد اما سرانجام کار را به تندخویی کشانید و سرانجام فریاد زد:
این تو نبودی که با من گردنکشی ها کردی؟تو نبودی که نام مرا بر نام خود مقدم شمردی؟ تو نبودی که از آسیه دختر علی بن عبدالله خواستگاری کردی؟ ای پسر زن خبیث!میگویی که فرزند سلیط بن عبدالله عباس هستی تا خود را در خانواده ی بنی عباس جا بزنی؟!
سرانجام منصور عباسی با عصایش بر سر و کله ی ابومسلم کوفت و گفت : خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم.
سرانجام لحظه ی نهایی فرا رسید.خلیفه چند بار دستها را بر هم زد و جلادهای داعشی از پشت پرده ها بیرون آمدند.یکی از جلادها با ضربه ی ساطور پای ابومسلم را از کشاله ی ران قطع نمود. ابومسلم به کف اتاق در غلتید.دیگر جلادان با شمشیر و دشنه و چاقو به جان ابومسلم افتادند و بدن او را تکه تکه کردند و قطعات بدن ابومسلم را در گلیمی پیچیدند و در گوشه ی تالار گذاشتند.
منصور بعد از کشتن ابومسلم طی سخنرانی خود گفت:
آنانکه بخواهند جامه ی خلافت را از تن ما بدر کنند مانند ابومجرم(ابومسلم) سزای خود را خواهد دید.روزگاری او بیعت شکنان را در هم می شکست و اکنون که خود بیعت شکست ما او را شکستیم!
و این بود سرانجام مردی که به گواهی تاریخ یکی از سرداران و شمشیر زنان بزرگ بود.

منابع:
اخایرالصوال…ترجمه فارسی ص۳۵۴
مجمل التواریخ و القصص ص۳۲۴-۳۲۵
.
ریچارد فرای در مجله ی جهان اسلام دوره۳۷ سال ۱۹۷۰
پس از۱۴۰۰سال شجاع الدین شفا ص۴۲۵-۴۲۶

با کانال همای خبر همراه باشید.http://@homaygilanir

About مدیر خبر1

Check Also

جشنواره عصر قلم/ شهرسازی نوین برای رشت در قالب طرح ” رها “

جشنواره عصر قلم / شهرسازی نوین برای رشت در قالب طرح ” رها “ ویژه …