مرد متاهل که برای دختربچه همسایه نقشه کثیفی کشیده بود ناگفته هایش را فاش کرد.
همای گیلان، از همان دوران کودکی یک فرد عقده ای بار آمدم و دوست نداشتم کسی روی حرف من حرفی بزند، حالا هم اتفاقی است که رخ داده، فقط می توانم به دیگران بگویم این کارها عاقبتی ندارد! من هم اگر اعدام شوم تاوان جرمی را که مرتکب شده ام پس می دهم…
متهم به قتل ساله در حالی که به ظاهر عنوان می کرد از کاری که کرده، پشیمان است اما هیچ گونه آثار ندامت در گفتار و چهره اش نمایان نبود. او به زخم حدود ۲۰سانتی متری التیام یافته روی ساعد دستش اشاره کرد و ادامه داد: این زخم را با چاقو روی دستم ایجاد کردم. شبی با چند تن از دوستانم دور هم نشسته بودیم و موادمخدر مصرف می کردیم.
آن شب من به خاطر قدرت نمایی ناگهان چاقوی تیزی را از غلاف بیرون کشیدم و در برابر چشمان حیرت زده آن ها خودزنی کردم. خون از دستم فواره زد اما من که قصد خودنمایی داشتم چنین وانمود می کردم که این جور مسائل برای من طبیعی است. من، پدر و مادرم را ندیده ام اما عموی پدرم که مرا بزرگ کرده است می گوید زمانی که خیلی کوچک بودم پدر و مادرم فوت کرده اند.
از وقتی به خاطر دارم عموی پدرم را پدر صدا کرده ام و از همان دوران کودکی نزد آن ها بزرگ شدم. هیچ وقت به مدرسه نرفته ام و بیسواد هستم. کمی که بزرگ تر شدم به چوپانی روی آوردم. ۱۲سال بیشتر نداشتم که استعمال موادمخدر را شروع کردم. شبی با یکی از دوستانم کنار گله گوسفند بودیم و من دچار سرماخوردگی شده بودم. آن شب دوستم از من خواست تا مقداری مواد بکشم. از آن شب به بعد دیگر استعمال موادمخدر برایمان عادی شده بود و هر زمانی فرصتی پیدا می شد گوسفندان را رها می کردیم و خودمان مشغول استعمال مواد می شدیم. پس از آن هم در مناطق مختلف اطراف شهر کارگری می کردم تا این که یک سال قبل عمویم یکی از دختران هم روستایی مان را به عقد من در آورد و بدین ترتیب زندگی مشترک ما آغاز شد.
اما عقده هایی از دوران نوجوانی در وجودم شکل گرفته بود چرا که هربار به خانه یکی از بستگانم می رفتم، پسر فامیلمان مرا به اتاق خلوتی می برد و … متهم پرونده جنایی ادامه داد: دیگر با وجود آن که متأهل شده بودم اما به خاطر اعتیادم به موادمخدر نمی توانستم سر کار بروم و در خانه بیکار مانده بودم. از سوی دیگر بیکاری من سرزنش های شدید عمویم را به همراه داشت. او که اتاقی را برای سکونت در اختیارم گذاشته بود، می گفت اگر سر کار نروی اسباب و اثاثیه ات را بیرون می ریزم.
از سوی دیگر هم تأمین مخارج زندگی برایم سخت بود تا این که روز گذشته چشمم به گوشواره های دختر خردسالی در همسایگی مان افتاد که مشغول بازی بود. او را کشتم و گوشواره هایش را سرقت کردم. البته سابقه کیفری سرقت هم دارم. حدود ۵سال قبل که تقریبا ۱۶ساله بودم تعدادی گوسفند سرقت کردم و پس از دستگیری به مدت ۳ماه زندانی شدم. حالا هم حتی اگر اعدام شوم ترسی ندارم./رکنا