اختصاصی همای گیلان: به گواهی تاریخ، چنگیز نه تنها از آغاز قصد حمله به ایران و خوارزمشاهیان را نداشت، بلکه خواستار رفاقت و دوستی با ایران و حاکمان عراق بود . او طی نامه ای دوستانه به سلطان محمد خوارزمشاه (متوفای ۶۱۷ق) می نویسد: تو سلطان آفتاب برآمدی (شرق) و من سلطان آفتاب فرود آمد (یعنی مغرب و غرب) . می گویند: او در راستای همین دوستی، بازرگانان و سفیری تام الاختیار نزد خوارزمشاه فرستاد ولی غرور او یا تحریک مادرش آنها را کشت و سبب حمله مغول به ایران شد (ابن خلدون، ج ۳، ص ۱۶۸) . در این میان، عوامل پنهانی از جمله نامه های خلیفه «الناصر لدین الله » برای چنگیز و تشویق وی برای حمله به ایران (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۳۳۰ و ۳۶۱) و … را نباید نادیده گرفت .
حمله مغول به ایران، در نیمه نخست قرن هفتم قمری به رهبری «تموچین » ، مشهور به «چنگیزخان » ، با اتحاد قبایل صحرانشین صورت گرفت و سرانجام «هلاکو» توانست در سال ۶۵۶ق بغداد، مرکز خلافت عباسیان را پس از قرنها تصرف کند .
در اثرحمله مغولها نه تنها حکومت مقتدر خوارزمشاهیان مضمحل گردید، بلکه امپراتوری عظیم عباسی نیز متلاشی گشت و مرکز خلافت، بغداد، توسط هلاکو، به خاک و خون کشیده شد .
هلاکو خان، پس از خوارزمشاهیان ، نخست حکومت اسماعیلیان را که دویست سال مقتدرانه در برابر سلجوقیان مقاومت کرده بود، را تصرف نمود .
در تمام این مدت «الناصر لدین الله » (۵۷۵ – ۶۲۲ق) سرگرم خلافت و عیش و نوش بود و از این که تموچین دو قدرت عظیم شیعی و اسلامی اسماعیلیان و خوارزمشاهیان را با تحریک و تطمیع او تار و مار کرده است، خرسند بود . غافل از این که مغول چون افعی گزنده ای در بیخ گوش او کمین کرده است و دیر یا زود به سراغ بغداد نیز خواهد آمد .
پس از «الناصر لدین الله » ، «الظاهر» و سپس «معتصم » دچار سرنوشت شوم سقوط و مرگ ذلت بار مغول گردیدند . او در سن ۴۸ سالگی کشته شد و حدود چهل روز در بغداد قتل عام به راه افتاد و بیش از دو میلیون نفر شیعه و سنی کشته شدند (مستوفی، ۱۳۶۴، ص ۳۶۹) .
خیانت خلیفه
خلافت عباسی که از سال ۱۳۲ق توسط ابوالعباس سفاح در هاشمیه نزدیک کوفه پا گرفت تا سال ۶۵۶ق ادامه یافت . در این مدت ۳۷ خلیفه بر آن حکومت کردند که آخرین آنها ابواحمد المستعصم بود .
بغداد در سال ۱۴۵ق توسط منصور بنا شد (همان، ص ۴۹۶) ، و به بزرگ ترین مرکز امپراتوری جهان و مرکز علمی و فرهنگی و تجاری تبدیل گردید .
خلیفه «الناصرلدین الله » سی و چهارمین خلیفه بود و طولانی ترین خلافت را داشت . او ۴۶ سال خلافت کرد (ابن خلدون، العبر، ج ۳، ص ۶۶ – ۱۸۵ .) . او مردی بود زیرک، مدیر، فاضل، شجاع، باهوش، مال دوست، سیاستمدار، دغل باز، ستم پیشه، و خوش گذران در عصر او اسلام در مرزهای غربی توسط صلیبیان و از شرق توسط مغول تهدید می شد . جهان اسلام و مسلمین در جنگهای صلیبی زیان هایی سخت را متحمل شد با وجود این، خلیفه به استمداد مسلمانان حتی به تحصن و گریه آنان در مسجد دربار و تقاضای کمک و جهاد علیه صلیبیان، ترتیب اثر نداد و به جای حمایت از حکام مسلمان و دفع دشمنان مشترک، به فکر اغراض شخصی خود و فتنه و توطئه میان حکام مسلمان بود، حتی از حمایت از کفار در سرکوبی حکام مسلمان ابایی نداشت . او برای شکستن سلطان محمد، حاکم ایران بزرگ آن روز به خیال این که مبادا رقیب وی شود، با شخصی بت پرست، خونریز و سفاک چون چنگیز طرح دوستی می ریزد و او را به حلمه به خوازرمشاهیان تشویق می کند .
حمله مغول به جهان اسلام در سال ۶۱۷ق شروع شد و از آغاز حمله به ایران تا فتح بغداد حدود چهل سال طول کشید تهدید علیه جهان اسلام و در ضمن بغداد بسیار جدی بود، ولی خلیفه وقت بغداد به فکر حفظ خویش و عیاشی های خود بود .
در تاریخ جهانگشای جوینی، جامع التواریخ و تجارب السلف مطالبی آمده است مبنی بر این که خلیفه در موارد زیادی می توانست جلوی مغول بایستد ولی کاری نکرد .
حتی خلیفه به راهنمایی های «ابن علقمی » و دیگران اعتنا نکرد و با کوتاهی های «مستعصم » این سقوط خفت بار پیش آمد . «ابن طقطقی » می نویسد: مستعصم، آخرین خلیفه عباسی، در همان ایام به لهو و لعب و غنا و موسیقی مشغول بود و اطرافیانش همه چون او، غرق در مادیات و لذات بودند، حتی صلاح نمی دیدند لحظه ای عیش خلیفه را منقض کنند و اخبار تهاجم و محاصره را به او بدهند . او معتقد بود که بین او و مغول دوستی و مودت است نه دشمنی و بیگانگی .
در این گزارش این نکته جالب است که می گوید:
یک سند دردناک!
درست همان وقت که نامه ای از خلیفه به حاکم موصل، «بدرالدین لؤلؤ» رسید تا برایش گروهی مطرب، نوازنده و … بفرستند، قاصد و نامه ای دیگر از هلاکو آمده و از او منجنیق و قلعه گرب و آلات و ابزار جنگ و حصار خواسته بود .
او به خواسته این دو می نگرد و می گوید: باید برای اسلام گریه کرد (حبیب طاهر، ۱۳۷۸ ،صص ۵ و ۶) .
راستی چرا الناصر درست در نیمه دوم قرن هفتم که این حوادث بزرگ و نابودی اسلام را شاهد بود و می دید که سلطان مغرور و وحشی و ددمنش مغول، کیان اسلام و مسلمین را به خطر انداخته و همه جا را غارت کرده و ویران ساخته است، هیچ اقدامی نمی کند؟!
بی توجهی خلیفه به تدبیر وزیر
وقتی وزیر «ابن العلقمی قمی » ، راه چاره را به «المتسعصم » یادآوری می کند و برای دفع مغول چاره ای می اندیشد که برای حفظ اصل خلافت با هلاکو کنار بیاید، مردان و زنان دربار در قالب عناوین متعدد، هم حسادت و کارشکنی می کنند، و هم فریاد (وااسلاما) سر داده و مانع می شوند .
منبع: کتاب غارت تمدن ایران توسط مغولان،علی غلامرضایی،انتشارات دافوس
Tags ابوالعباس سفاح تموچین چنگیزخان نقش خلیفه عباسی در حمله مغول به ایران/ علی غلامرضایی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ ایران هلاکو
Check Also
حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!
حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …
سلام
ممنون از مطالب اموزنده شما
بسیار ممنون افسوس که خلیفه عباسی به موقع به سلطان جلال الدین کمک نکرد.
درود بی پایان استاد عزیزم ، متاسفانه ایران و ایرانی همیشه شاهد بدترین رویدادها بوده که پیدایش آن بی تدبیری و کوته نظری و خیانت بوده است .