چاپ مطلب چاپ مطلب

وای برمن ! کجای این شب تیره بیاویزم عبای ژنده خود را…/علی دادخواه

اختصاصی همای گیلان: کشتگاه ذهنم مانند شالیزار اندیشه و احساس نیمایوشیج در آن سالهای پرخسارت و اندوه کودتا
خشکیده است ، بدور از آفتاب روشن آزادی و‌حقیقت مگر می توان زندگانی را جست.
آنچنانم که مدتهاست لبان تشنه قلمم را به جوهر مادیات با سینه کاغذ پیوندی نداده ام، ولی گاهی شکسته کاسه صبر من نیز لبریز می شود.
هر چند که در شان یک فعال سیاسی نمی دانم که وارد مسایل صنفی و مطالبات محدود و تنگ نظرانه پیرامون آن شود و یا همواره تئوریسین ها و صاحبان اندیشه وقلم را حذر داده ام که مبادا وارد عرصه پر خطر و کینه کنشگری سیاسی شوند که انجا چای کمرنگ می نوشند ، دهان ها را می دوزند، ولی سکوت و بیخبری را در مقابل این حجم از ظلم و بیعدالتی ، کوچه خلوت و بن بست وجود من هم تاب نمی آورد، که ای وای من ! از کجای این شب تیره خورشیدی طلوع می کند و در کوچه ما هم عاقبت عروسی می شود.

همواره گنجشکک اشی مشی ما را بیم‌داده اند که سربوم حاکمان ننشینم که عاقبت ما حوض نقاشی است و شکم پادشاه. بله ! ما را رنگ‌می کنند نه انکه بجای قناری بفروشندمان ، بلکه برای بیگانه کردنمان از خودمان.

می پرسید اینهمه قلم رنجوری روان پریشانه من از چه سبب است ؟

دوستان عزیز پرستارم ، دلم گرفته است.همکاران گرامی کادر اداری ، خدمات و نگهبان دلم شکسته است.به کدامین سبب ما باید تحت امر دستگاهی خدمت کنیم که مدتهاست و سالهاست که ورشکسته شده است و تشت رسوایی بعضی مدیران آن از بام افتاده است‌.

انتخابات مجلس در اسفندماه ۹۴ که به سرانجام‌ خود رسید ، آن مرد خودشیفته و سایه سنگین را برکنار کردند ، و از همه انچه که بر ریش او بستند از القاب پرطمطراق “پروفسور “و غیره بگذشتند و به طمعی تازه راننده دیگری برای این ماشین در حال سقوط به ته دره زوال جستند . و ما گفتیم سیاسی کاری در کار نبوده است و شما هم این دروغ را با ما بپذیرید.
انتخابات ریاست جمهوری را با تمنای بنفشی در اردیبهشت ماه سبز سال جاری از سر گذراندیم و سایه سنگین آن وزیر پر افاده و کم بهره را باز پذیرفتیم که اهم برای ما کشور بود و مطالبات ملی، ولی به متانت ما عده ای پاچه ورمالیده و هرجایی سیاسی خندیدند و باز سودای دیگری بنام و ننگ جستند که اینبار هم راننده ای برود و راننده دیگر بیاید.

ما آنزمان که اعتراض صنفی می کردیم می گفتند شما سیاسی هستید، حالا با این حجم از نشانه های ازار دهنده از سندرم سیاست ورزی آقایان مدیر در این دانشگاه پرقدمت چه باید کرد؟

به کدامین نشانه از بهبودی باید دلخوش کرد وقتی با دانشگاهی ورشکسته به تمامی معنا مواجه هستیم.دانشگاهی که تن رنجور و رنجبر آنرا به تازیانه های سیاست زدگی و طمع ورزی آزرده اند و حالا تاج خار افتخار بر سر آن گذاشته اند که مرگ دردناکش را به هیاهو بنشینند.

من می دانم ، شما هم می دانید و از قضا آن مدیرانی که مانند قانون بقای انرژی از صورتی به صورت دیگر در می آیند و همیشه ازلی و ابدی هستند هم می دانند که دانشگاه علوم پزشکی گیلان ورشکسته است ، پس اینهمه بزک‌و دوزک دیگر برای چه ؟

آقایان اعلام احتضار کنند، و البته بیش از این ما را احمق تصور نکنند . با این پرداخت های نصفه و نیمه که مثل مهریه زنان صیغه ای شده دیگر ما را نمی توانند دلخوش کنند.من فکر می کنم بجای این پرداخت های قطره چکانی و شرم آور بیایند و یکبار برای همیشه افسار مدیریت را برپشت آن بیاندازند و بیش از این بی عرضه گی ها را ادامه ندهند و کار را به مدیران لایقی که با سیاسی بازی خانه نشین و منزوی کرده اند واگذار کنند و خود به مطب هایشان باز گردند.

بنده از بازنشر این مطلب هیچ هراسی ندارم که نه از باران هراسم هست نه از برف و نه از آن حوض نقاشی ، درد من سفره های خالی پرستاران گیلانی است و شکم های پر حکیم باشی ها.

علی دادخواه

با کانال همای خبر همراه شوید

About عطیه نصرتی

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …