اختصاصی همای گیلان: وقتی پای صحبتش نشستم درد تمام وجودم را فرا گرفت…
او از خاطرات جنگ میگفت ،او از شهدا و خلبانان هوانیروز میگفت،او از روزهای سخت و دشوار سخن میگفت،او از جنازه های بی دست و پا و بی سر میگفت،او غریبانه و بدون ادعا از ۸سال حضورش در جنگ میگفت،ولی اندکی از دوستان شهیدش دلگیر بود،او میگفت انها بدون اینکه خداحافظی کنند رفتند و تنهایم گذاشتند،میگفت قرارمان باهم بود ،تنها ماندم.
کسی او را بخاطر نمی اورد،شاید هم فراموش شده است…
البته او گله ای ندارد،ادعایی هم ندارد،ولی چقدر خوب بود گاهی از انها هم یادی شود…
او ازخاطرات خلبان شهید شیرودی میگفت،او از خلبان سهراب شهدادی میگفت،او از خلبانان شهید نجات رضایی،جواد امینی، اسماعیلی، سهیلیان،فرزانه،هادیان،عین علی طلب، رستمی و وجدانی میگفت ،او از پایگاه هوانیروز کرمانشاه میگفت…
او از عملیات های سرپل ذهاب، قادر۲ ،کربلای ۵،ولفجر۵ میگفت.او از عملیات های سخت مائوت عراق میگفت،او از خاطرات ۲۶۹۵روز جبهه خود میگفت.
او از اسمان سخن میگفت،از ساعتهای پرخطر پرواز میگفت،او از پرپر شدن واسمانی شدن شهدا میگفت ،البته گاهی در صحبت هایش هم دلش سمت کربلا و شهدای کربلا میرفت،
دلگیر بود از اینکه ان روزها گذشت و او هنوز دلتنگ ان روزهاست…
بله او کسی نبود جز خلبان بازنشسته هوانیروز جمهوری اسلامی ایران اکبر کاظم پور،کسی که چند هزار ساعت پرواز در اسمان ایران و مرزهای پرخطر زمان جنگ داشت.خلبان اکبر کاظم پور متولد استان گیلان روستای دهکاء استانه اشرفیه است،
کسی که بارها در جنگ مورد هدف ضدهوایی های رژیم عراق قرار گرفت ولی عاشقانه جنگید و ایستادگی کرد.
ولی چقدر خوب است این قهرمانان فراموش نشوند…گاهی از انها هم یاد کنیم.