پشت فرمان تغییر؛
حضور زنان دیده میشود، حمایت نه
✍️ انوشیروان مباشرامینی
چند روز پیش برای رفتن به اداره درخواست اسنپ دادم. انتظارم مثل همیشه این بود که راننده مرد باشد. اما وقتی خودرو کنارم توقف کرد، زن جوانی پشت فرمان بود که با اعتمادبهنفس نگاهش را در آینه به من دوخت. مکث کردم. لبخندی زد و گفت: «تعجب کردین؟ جدیداً زیاد میشن این نگاهها.» سوار شدم و او پیش از آنکه کمربندم را ببندم ادامه داد: «اولش مجبور بودم کار کنم، اما الان خوشحالم که کار میکنم. خیلیهامون همینجوری شدیم.» این گفتوگوی چندثانیهای، روایتی کوچک از تحولی بزرگتر است: حضور زنان در مشاغلی که تا همین چند سال پیش هم «غیرمعمول» تلقی میشد.
در سالهای اخیر، زنان ایرانی آرام اما پیوسته از قاب محدود مشاغل اداری و آموزشی بیرون آمدهاند. حضور آنها را حالا میتوان در نانواییها، میوهفروشیها، رانندگی تاکسی اینترنتی، کافهها، بازارچههای محلی، مشاغل فنی و حتی کارهای میدانی دید. برخلاف تصور رایج، این تحول فقط «افزایش عددی» نیست؛ نوع حضور زنان عوض شده—عمومیتر، طبیعیتر و بدون آن بارِ تعجبآمیز گذشته.
اما همینجا باید صریح بود: بخش بزرگی از این تغییر ناشی از فشار اقتصادی است. اقتصاد خانوار، پس از سالها فرسایش، دیگر توان اداره زندگی با یک درآمد را ندارد. بسیاری از زنان، نه بهعنوان انتخاب ایدآل، بلکه برای حفظ حداقل معیشت وارد بازار کار شدهاند. اما محدود کردن این پدیده فقط به «اجبار معیشتی» نیز سادهسازی است. جامعه نیز از درون تغییر کرده؛ ذهنیتها، نگاهها و خطکشهای فرهنگی در حال جابهجایی است.
با اینحال، زیر پوست این تغییر یک واقعیت نگرانکننده وجود دارد: نرخ مشارکت اقتصادی زنان در بهار ۱۴۰۴ فقط ۱۴ درصد بوده؛ در مقابل ۶۸.۴ درصد برای مردان. این یعنی جامعه، با وجود نشانههای ظاهری تحول، هنوز ساختاری است که بخش عمده زنان را یا به بازار کار راه نمیدهد یا حضور آنان را «غیررسمی»، «کمدرآمد» و «فاقد حمایت قانونی» نگه میدارد.
علت چیست؟ اینجاست که پای سیاستگذاریهای ناقص، نگاههای محافظهکارانه و حتی «انکار رسمی» به میان میآید. سالهاست آمارهایی ارائه میشود که وضعیت اشتغال زنان را بهتر از واقعیت نشان میدهد. نهادهای تصمیمگیر نیز اغلب به جای مواجهه با مسئله، آن را با بستههای شعاری—نه حمایت واقعی—پوشش میدهند. نتیجه روشن است: زنان بیشتری وارد بازار شدهاند، اما نه بهعنوان شهروندانی با حقوق برابر، بلکه بهعنوان نیروی کاری که آسانتر نادیده گرفته میشود.
در کنار این، ترس از انگزدن، نبود امنیت شغلی، کمبود پوشش بیمه، محدودیتهای فرهنگی و نگاههای تحقیرآمیز هنوز تجربه روزمره بسیاری از زنان است. جامعه تغییر کرده، اما سیاستگذاری هنوز به اندازه جامعه شجاع نشده است.
پرسش اصلی این است: آیا حضور روزافزون زنان در مشاغل جدید یک «واکنش اضطراری» به بحران است یا «نشانه آغاز یک نظم اجتماعی تازه»؟ پاسخ به رفتار دولت و نهادهای رسمی بستگی دارد. اگر این روند رها شود، شکننده و موقتی خواهد بود. اگر حمایت شود، میتواند یکی از مهمترین فرصتهای توسعه ایران باشد.
آن راننده جوان اسنپ فقط یک خاطره نیست؛ نماد نسلی است که شاید با اجبار وارد بازار شد، اما اکنون با انتخاب میخواهد بماند. این انتخاب، اگر درست دیده و تقویت شود، میتواند سرمایهای باشد که هیچ سیاستی نباید از دست بدهد
