اختصاصی همای گیلان: گویند، نادرشاه چون چشم قره العین خود را کند، گفت: فضایح تو سبب این امر شد!!. رضاقلی گفت: تو نور دیدگان مرا نگرفتی، بلکه چشم و چراغِ ایران را کور کردی!….
فریزر انگلیسی در مورد ولیعهد نادرشاه مینویسد:
…..پسر ارشد نادر، رضاقلی میرزای ۲۵ سالهٔ برازنده ای است که باوجود اینکه فرزند نادر بود، از کودکی بدون هیچگونه تفاوتی با دیگران درمیان سپاهیان بزرگ شده و بواسطه کاردانی اش بتدریج از سربازی به سرتیپی رسیده و هنگام لشکرکشی نادرشاه به هندوستان، نایب السلطنه ایران شد. من او را ندیده ام، ولی اشخاصی که او را میشناسند معتقدند که به اندازه پدرش در عالم مشهور خواهد شد، چراکه مکرر در جنگ ها، شجاعت و تدبیر از خود نشان داده و در زمان حضور نادرشاه در هند، در سایر امور نیز کفایت بی اندازه از او بروز کرده است! تا جاییکه من اطلاع دارم او با مهارت تمام امور مملکت را پیش برد و تا مراجعت پدرش، مملکت را آرام و آسوده نگاه داشت…..
دلایل اصلی سوءظن نادرشاه به پسرش از قرار زیر است:
۱) در زمان شورش دهلی و پخش خبر دروغ قتل نادرشاه که بمانند هر خبر بد دیگری، بسرعت به ایران رسید، ولیعهد ایران سراسیمه شده و دستور به قتل شاه طهماسب دوم داد که حبس خانگی بود! و این جنایت و قتل بیمورد موجب بی آبرویی وی و نادرشاه گردید و خشم نادرشاه را برانگیخت و موجب خلع وی از ولیعهدی شد.
۲) رضاقلی میرزا یک گارد دوازده هزار نفره مخصوص و متشکل از جوانان برازنده ایرانی با تجهیزات کامل و توپخانه بزرگ بهمراه چند ده راس فیل جنگی در خوارزم تشکیل داد که همگی آن افراد شیفتهٔ وی بودند. وی در هنگام مراجعت نادرشاه از هند، بهمراه گارد ویژه اش به استقبال پدر رفت که موجب بدگمانی و حسادت نادرشاه شده و دستور به انحلال آن ارتش داد.
۳) هنگام حرکت نادرشاه بسوی قفقاز، عده ای نامه ای بدرون چادر شاهزاده انداخته و و را تشویق به کودتا علیه پدر کردند که رضاقلی میرزای ناپخته و جوان، برای ابراز وفاداری به پدرش، آن نامه را بدست وی داد و ترس و بدگمانی پادشاه را بیشتر دامن زد.
۴) پس از ترور ناموفق نادرشاه در سوادکوه (۱۷۴۱ میلادی) و ناکامی رضاقلی میرزا در دستگیری ضاربان، نادرشاه که زخمی و خشمگین بود، ظن و بدگمانی اش به فرزندش بیشتر شد و دستور کور کردن او را داد. اما پس از آگاهی از بیگناهی رضاقلی میرزا در آن واقعه، ندامتی تا سرحد جنون او را تا پایان عمر زجر میداد و حتی دستور کشتن همهٔ بزرگانی را صادر کرد که به هنگام کور کردن ولیعهد حضور داشتند و شفاعت نکردند و از اینرو دربار وی از فرماندهان و دیوانیانِ کاردان تهی شد.
این نیز پرسشی تاریخی ست که اگر نادرشاه از سوءقصد جان بدر نبرده بود و رضاقلی میرزای جوان که مزاجی سالم داشت جانشینش میشد، تاریخ ایران و حتی جهان به چه شکل رقم میخورد. منبع کتاب اوضاع ایران دردوره نادرشاه،علی غلامرضایی،انتشارات دافوس
سلام و درود بر استاد عزیز
واقعا داستان آموزنده ای بود
سلام
بسیار جالب بود
درود فراوان به استاد عزیزم ، افرادی که مقام و جایگاه بالایی دارند و صاحب قدرتند باید بسیار مواظب خشم خود باشند چرا که خشمشان نه تنها بر زندگی خودشان بلکه بر زندگی بسیاری دیگر اثر نامناسب خواهد داشت ، تاریخ این را ثابت کرده . خشم غیر قابل کنترل نادرشاه مسیر ایران را دگرگون ساخت
خیلی بده که به بدی های انگشت شمار نادر شاه بیشتر از خوبی های بی اندازش بها بدید
دوست عزیز .اجازه بدید که از شخصیتها بت نسازیم و عادلانه و منصفانه نقد شوند
لطفا دلایل خشم نادر راهم بدانیم بد نیست دوست عزیز
ازبدعهدی ملت ایران تا برگرداندن پادشاهی صفوی و ترور پادشاه و خالی کردن پشتیبانی از سپاه ایران خصوصا در عراق در جنگ با عثمانی
اینا دلایل خوبی برای خشم میتونه باشه
نادرشاه یگانه مردی بود که هیچوقت در تاریخ ایران تکرار نمیشود
وطن پرست و خشمگین ازینک روزی ایران تگه تکه شود
درود برشما
لطفا دلایل خشم نادرشاه برعلیه ملت ایران هم بازگو کنید.البته منصفانه.که چرا مالیات سنگین بر ایرانیان گرفت.
خیلی از سایتها نمیگن دلیل اصلی تغییر اخلاقش چی بود فقط میگن ستمگر شده بود اواخر عمرش
که میشه از دلایل اصلی ستمگری اخر عمرش که بالحق حق هم داشته برای چنین کاری باین موارد اشاره کرد که موقع تسخیر عراق توسط عثمانی نادر با سپاه بزرگ به سمت عراق رفت و توقع پشتیبانی از مردمش داشت نه خیانت و جمع شدن مردم کرمانشاهان و فارس دور خان بلوچ و شورش درایران متحد و آباد
دلیل دوم مردم آن زمان پادساهی به خون صوفیه نسبت میدادن نه به شایسته گری.چنان که سلطان حسین مملکت بدون جنگ تقدیم افغان ها کرد مردم توقع داشتن نادر پادشاهی به صوفیه برگرداند.
سوم ترور ناموفق برعلیه نادر
چهارم شورشهای گاه و بی گاه درایران
تااینجا نادر قهرمان بلامنازع ایران بود و شکی نیست ولی بااین حوادث اخلاقش عوض شد که ملتی را که ازنوکری عثمانی.عرب.افغان.لزگی.ازبک.روس.تاتار و ….نجات داد چرا میخواهند به عقب برگردند و پادشاهی به صوفیه دهند مگر نادر برای این مردم ۳۸ سال خانه اش زین اسبش نبود.
میرزا مهدی خان میگوید نادر پایش را بر در کاخ گذاشت و گفت چرا این ملت که در رفاه و ارامش هستند شورش میکنند مگر اتحاد ایران بد است چرا میخواهند به دوران قبل برگردند و……
لطفا تاریخ رامنصفانه نقد کنیم و انشالله این مطالبم مدنظر قرار دهیم