چاپ مطلب چاپ مطلب

چگونگی مرگ المستعصم ، آخرین خلیفه عباسیان/تهیه کننده علی غلامرضائی مدرس دانشگاه وپژوهشگرتاریخ ایران


اختصاصی همای گیلان، قبل از سقوط بغداد ، به هنگامی که هلاکوخان مغول بغداد را در محاصره داشت ، المستعصم از طریق یکی از پیک هایش به هلاکو گفت:
“…هرچند که پادشاه[منظور هلاکوخان] را معلوم نیست ، لیک از واقفان احوال سئوال کند که تا غایت هر پادشاه که قصد خاندان آل عباس و دارالسلامِ بغداد کرد ، عاقبت او وخیم گشت. هرچند پادشاهان با صلابت و صاحبان شوکت ، قاصد ایشان شدند ، بنای این خانه به غایت محکم افتاد و تا {قیامت} نیز پایدار خواهد بود. در ایام ماضی ، یعقوب لیث صفاری قصد خلیفه عهد کرد ، به قصد نارسیده از درد شکم جان بداد. برادرش عمرو عازم شد ، اسماعیل بن احمد سامانی او را گرفته و بنده کرده و به بغداد فرستاد. بساسران با لشگر گران ، از مصر به بغداد آمد و خلیفه را بگرفت و محبوس گردانید. و طولی نگذشت که طغرل سلجوقی او را بگرفت و بکشت!…” اما اینها همگی لاف و گزاف هایی توخالی بود و واقعیت پدیده ای ، آنچنان قوی و کارا بود که همگی این ادعا ها را به زودی بی اعتبار کرد. بالاخره هلاکوخان مغول ، در ۹ صفر ۶۵۶ هجری قمری بغداد را گشود. همانطوری که در بالا نیز اشاره شد ، خلافت عباسی پیوسته تلاش میکرد که نشان دهد المستصعم با قدرتی آسمانی در پیوند است و اگر آسیبی به او برسد ، چنین و چنان خواهد شد. از طرفی دشمنان خلافت عباسی از جمله خود ” خواجه نصیر الدین طوسی ” می کوشیدند پشت پرده های این خیال پردازی پر نیرنگ و سودجویانه را افشاء کنند. بنابراین دشمنان و طرفداران خلافت هلاکوخان مغول را در نفی و اثبات خلیفه مردد کرده بودند. هلاکو خان با نزدیکان خود مشورت کرد ، آنها گفتند که مردم ، این مرد[المستعصم] را خلیفه ، رسول ، امامِ به حق و حاکم مطلق خود میدانند. اگر زنده بماند ، بیم آن میرود که تدارک قوا کند و به جنگ برخیزد…ظاهرا نیز بعضی از نزدیکان هلاکوخان از ریختن خون خلیفه بیم داشتند و می ترسیدند زمین و زمان سیاه و آثار قیامت ظاهر شود و بدین ترتیب هلاکوخان را تحت تاثیر قرار داده بودند. هلاکوخان که تحت تاثیر القائات هواداران خلیفه در کشتن یا ابقاء خلیفه مردد بود ، موضوع را با خواجه نصیر الدین طوسی در میان گذاشت. او همچنان که پیش از این به هلاکو خان تاکید کرده بود ، مقدس بودن دروغین خلیفه عباسی را به چیزی نمیگرفت و استدلال می کرد که: “…بسیاری از صحابه پیامبر شهید شدند(عمر ، عثمان ، علی بن ابیطالب و…) ولی هیچ فسادی ظاهر نگشت و اگر گفته شود این تقدس خاصیت عباسیان است میبینیم که طاهر ذوالیمینین ، به حکم مامون ، امین را بکشت و باز متوکل را پسرش به اتفاق امراء به قتل رسانید و {منتصر} و {مقتدر} را امراء و غلامان بکشتند. و چند تن دیگر از خلفاء به دست مردم نابود شدند و هیچ فسادی در جهان ظاهر نشد!..” بنابراین خواجه نصیر الدین طوسی معتقد بود ، قتل خلیفه هیچ فاجعه ای را به بار نمی آورد. نوشته اند با این همه هلاکوخان راه احتیاط پیش گرفت و همچنین به پیروری از سنت دیرین سران مغول ـ که از ریختن خون بزرگان قوم بر زمین خودداری میکردند ـ فرمان داد تا خلیفه را در نمدی پیچیده و به ضرب مالش ، جانش را گرفتند. گروهی نیز نوشته اند به امر هلاکوخان ، خلیفه را زیر سم اسبان انداختند و کشتند. {مارکوپولو} سیاح ونیزی نوشته است که: “…هلاکو خان ، خلیفه را در برجی مملو از نقود زرین و سیمین که از خلیفه کشف کرده بود قرار داد و امر داد که او را از خوردن و آشامیدن هیچ ندهد ، و به خلیفه گفت: “…از خزائن خود ، هرچه می خواهی تناول کن ، چه تو را نسبت به آن تعلقی تمام است ، و جز این هرگز غذایی به تو داده نخواهد شد. خلیفه چهار روز در آنجا به همان حال بماند و از ناتوانی و ضعف جسمانی جان سپرد. برخی گفته اند گلوی او را فشار دادند تا خفه شد و مرد. گروهی معتقدند که او را در دجله غرق کردند و گروهی نیز می گویند که او را در نمد گذاشتند و آنقدر نمدبر زمین مالیدند تا اینکه جان داد.

منابع:۱_مطالب رنگارنگ تاریخ ایران،علی غلامرضائی،انتشارات دافوس۲_ چنگیز خان ، چهره خون ریز تاریخ، احمد پناهی سمنانی.۳_چکیده تاریخ اسلام تاپایان خلافت عباسیان ،علی غلامرضائی

با کانال همای خبر همراه باشید

About عطیه نصرتی

Check Also

حیات وحش.. حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که اجازه بهره کشی و سوددهی به ما ندادند و در برابر سوءاستفاده های نابجای ما ایستادند یا فرار کردند.. به همین دلیل بیجا، انسان هایی که متمرد و سرکش و نافرمان بودند هم صفت “وحشی” گرفتند!

حیات وحش..   حیات وحش؛ نامی است که ما بر روی موجوداتی گذاشته ایم که …