همای گیلان: ما به آدمهای زیادی مدیونیم که ممکن است خودمان ندانیم. آنها که از دستمان دلگیرند اما بزرگوارانه به رویمان نمی آورند و نیمه تاریک روحمان را جار نمی زنند، آنها که مراقبمان هستند، حتی وقتی روحمان خبر ندارد، آنها که زمین خوردند تا ما فکر کنیم ” آره! زدیم”. آنها که … ما مدیون حاج محمد میرزا قاجار قوانلو هم هستیم.
بعضی می گویند به هند که سفر کرد مقداری دانه چای را در عصایش پنهان کرد و آورد. کسان بیشتری اما بر این باورند که آشکارا نه فقط بذر که با خودش چایکار آورد و با توسعه این صنعت در ایران برای میلیونها نفر لذت نوشیدن چای و برای هزاران نفر کار و شغل و زندگی آفرید.
دانش آموخته سوربن فرانسه بود و دیپلمات اما جانش را در راه صنعت چای داد. وقتی از هند برمی گشت در نزدیکی بوشهر اتومبلیش ته دره رفت و جان باخت. مرگی البته مشکوک. جز او یک ژاندارم، یک مامور انگلیسی و راننده عرب هم در خودرو بودند. مامور انگلیسی زخم جزیی برداشت و راننده عرب که خراش برداشته بود بعد از ترخیص از بهداری مفقود شد! می گویند کاشف السلطنه عملاً انحصار صددرصد واردات چای به ایران توسط انگلیسی ها را شکست و تاوانش را داد.
کاشف السلطنه وصیت کرده بود او را مشرف به مزارع چای، زیر سنگی سیاه و بدون حفاظ به خاک بسپارند. مثل نگهبانی که حتی با استخوان هایش هم می خواهد مراقب میراثی باشد که جا گذاشته. چند چینی که با او به ایران آمده بودند، حتی پس از مرگش صنعت کاشت و برداشت و فرآوری چای را ادامه دادند از آن جمله ” تن های چو” که بعدها با ایرانیان وصلت کرد و ماندگار شد و اسمش را گذاشت ” حاج محمد کاتوزی”. اگر گذرتان به لاهیجان افتاد حتماً سری به موزه چای در مسیر تله کابین بزنید. لذتی که چای به من بخشیده، خیلی ها نبخشیده اند! برای همین مثل راهبی که رسیده باشد به محضر بودا، بر مقبره اش ظاهر شدم. از او گرچه به عنوان نویسنده و اصلاحگر و آزادی خواه یاد می شود اما مهمترین قدمش ایجاد کسب و کار در سرزمینی است که “بیکاری” چنگ انداخته به صورت بهشتی اش.
حکایت چای وارداتی و آنها که از روی سودجویی و خیانت دامن به این ماجرا زدند و عملاً کمر چایکاران شمالی را شکستند داستان پر آب چشمی است … که بماند!
وقتی فنجانی چای را با لذت می نوشید، استخوان های مردی در لاهیجان از شادی سرشار می شوند.//عصر ایران