هفته نامه آوای کرمانشاه در شماره این هفته مصاحبه خبرنگار این نشریه محلی را با کوروش ملکی دروازه بان کرمانشاهی سپید رود رشت با عنوان «از شبهای کارگری تا خوابیدن در میدان تره بار!» متنشر کرده است.
این همه قصه برای کوروش نیست، پسرکی لاغراندام و با قد کشیده که وقتی سن زیادی نداشت ساکش را برداشت و تصمیم گرفت برای پیدا کردن سرنوشت زندگیاش از روستایی بسیار کوچک و کج مسیر به اسمِ تپه لری، دهکدهای محروم و خاموش، از آنها که وقتی سن و سالی نداشتیم میگفتیم زیرِ پونز گیر کرده بلند شود و به تهران برود.
کوروش ملکی در گفت و گو با آوای کرمانشاه، قصه تلخ و شیرین زندگی ورزشی خود را در میان گذاشت.
– یادم میآید فصل قبل، روزهای خوبی در تیم گسترش فولاد سپری نمیکردید؛ حتی وقتی قصد جدایی از این تیم را داشتید مالک باشگاه شما را تهدید به شکایت کرد، اما بعد از اینکه به سپیدرود رشت رفتید وضعیت مناسب تری پیدا کردید. الان که اتفاقات گذشته را بازبینی میکنید، به نظرتان نمیآید که در بحث انتخاب تیم جدید عجله کرده بودید؟
هر دورانی الگوی خودش را دارد، الگوی دوران آن قدر هم چیره میشود که تبدیل میشود به یک پارادایم، رفتن به گسترش فولاد بدترین انتخاب زندگیام بود، این حرف را بدون تعارف زدم، واقعیتش را بخواهید در همان سال که به گسترش رفتم پیشنهادهای خوبی از تیمهای دیگر داشتم که ترجیح دادم به تبریز بروم. تنها چیزی که در آن دوران برایم جذاب بود، تماشاچیان خونگرم تبریزی بود، اما نیمفصل اول اصلاً وضعیت خوبی نداشتم و بیشتر بازیها نیمکت نشین بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم به تیمی بروم که بتوانم بازی کنم.
البته محمدرضا زنوزی مالک باشگاه گسترش فولاد تبریز بعد از شرکت در واگذاری باشگاه تراکتورسازی موفق شد مالکیتِ این باشگاه را بر عهده بگیرد و به این ترتیب تراکتورسازی از این پس با مالکیت جدید به کارش ادامه داد؛ این اتفاق در حالی رخ داد که احتمال پیوستن شما به تیم تراکتورسازی وجود داشت.
سالِ گذشته یعنی نیمفصل دوم از تراکتورسازی پیشنهاد داشتم اما آقای نصیرزاده مخالفِ این انتقال بود، در حالی که خودم خیلی دوست داشتم در این تیم پرهوادار بازی کنم؛ باشگاه به من گفت اگر بمانی، بیشتر بازی میکنی و دروازهبان اولِ تیم میشوی، اما هیچکدام از این وعدهها تحقق پیدا نکرد و من باز نیمکت نشین شدم؛ اما وقتی قراردادم تمام شد چند پیشنهاد خوب از تیمهای پدیده و تراکتورسازی داشتم ولی تصمیم گرفتم به سپیدرود بروم.
– فصلِ قبل، یعنی قبل از آغاز مسابقات، از همهچیز راضی به نظر میرسیدید، به خصوص با عدمِ تمدید قراردادِ دخسوس با گسترش فولاد، شما به عنوانِ دروازهبان اصلی گسترش فولاد انتخاب شدید، حتی لوکا بوناچیچ سرمربی وقتِ تیم در اردوی ترکیه اعلام کرد. ملکی دروازهبان اصلی تیم خواهد بود. چه چیزی باعث شد این اتفاقات رخ ندهد؟
من پیشنهادهای متعدد دیگری جدا از گسترش فولاد داشتم اما به خاطر برخی دلایل با مدیر برنامهام تصمیم گرفتیم که به پیشنهاد گسترش فولاد پاسخ مثبت دهیم. خیلیها نسبت به این تصمیمی که گرفته بودم انتقاد داشتند و میگفتند تا وقتی دِخسوس باشد به تو بازی نمیرسد اما از آمدن به گسترش اهداف متعددی دنبال میکردم، نخست اینکه میخواستم در یک تیم خوب لیگ برتری باشم و سپس با یکی از بهترین دروازهبانان ایران رقابت کنم، این عوامل در پیشرفتی که مدنظرم بود کمک میکرد، آن موقع لوکا با من صحبت کرد گفت به تو اعتمادِ کامل دارم، همین مسئله باعث شد که با انگیزه تمرین کنم چون فکر میکردم اگر در تمرینات خوب ظاهر شوم میتوانم دروازهبان اصلی تیمم باشم، اما اوضاع فرق کرد و دِخسوس در همان بازی اول فیکس شد، البته از این اتفاق ناراحت نشدم و گفتم بازی بعد حتماً فیکس خواهم شد.
ولی دِخسوس در هفته نخست، مقابل استقلال چهار گل دریافت کرد.
وقتی تیم چهار گل از استقلال خورد، همه فکر میکردند دِخسوس دیگر دروازهبان اصلی نخواهد بود و من جایگزیناش میشوم، اما لوکا اعتنایی به این موضوع نداشت و دِخسوس در هفته بعد هم دروازهبانِ اصلی تیم شد؛ باز اعتراضی نکردم و منتظرِ بازیهای آینده شدم، آن موقع خیلی مهم بود بازی کنم اما اینطوری نشد و چند هفته پشتِ سر هم نیمکت نشین شدم، تا این که به باشگاه گفتم میخواهم از تیم جدا شوم اما آقای نصیرزاده مخالفت کرد.
– بعد هم لوکا بوناچیچ از تیم اخراج شد و فیروز کریمی هدایت تیم را بر عهده گرفت. با این وجود انتظار میرفت کریمی ترکیب تیم را تغییر دهد و شما را دروازهبان اصلی تیم کند.
من هم همین فکر را میکردم، اما در زمانِ کریمی وضعیتم خیلی تفاوت نکرد و باز نیمکتنشین شدم، منتظر بودم ببینم تکلیفم چیست چون انگار نه انگار من هم بودم و میتوانستم در ترکیبِ اصلی تیم باشم؛ یادم میآید آقای کریمی به باشگاه گفته بود ملکی را نمیخواهم، ولی آقای نصیرزاده مخالفِت کرد و گفت به هیچکدام از بازیکنها اجازه جدایی نمیدهد، آن موقع پیشنهادهای خوبی داشتم که میخواستم از تیم جدا شوم، حتی علی کریمی که به تازگی سرمربی سپیدرود رشت شده بود شخصاً با من تماس گرفت و گفت به تو نیاز داریم.
– تلاش کردید با باشگاه ارتباط بگیرید یا بپرسید چرا اجازه جداییتان را نمیدهند؟
بله، اما آقای نصیرزاده میگفت اگر بمانی حتماً بازی خواهی کرد، من حتی یک بار گفتم اگر اجازه دهید از تیم بروم بقیه مطالباتم را میبخشم، اما باز هم اجازه ندادند قراردادم را فسخ کنم، کلاً فصلِ خوبی در گسترش سپری نکردم و به همین دلیل قراردادم را فسخ کردم تا به تیم بروم که بازی کنم.
– چه کسی نمیخواست بازی کنید؟
راستش خیلی به این موضوع فکر نکرده بودم، یعنی انتظار نداشتم کسی با من دشمنی داشته باشد و به همین دلیل اجازه ندهد بازی نکنم.
– انگار علی کریمی اعتقاد ویژهای به شما دارد.
علی آقا به من لطف دارد که امیدوار هستم جواب اعتماد ایشان را بدهم؛ سال قبل نیز شخصاً با من تماس گرفت و گفت دوست دارم به سپیدرود بیایی، واقعیت خیلی دوست داشتم در آن موقع به این تیم بروم و به علی آقا کمک کنم اما متاسفانه مسئولین گسترش مخالف بودند اما خیلی خوشحال هستم که در این فصل میتوانم برای ایشان بازی کنم، به نظرم هیچچیز لذتبخشتر از این نیست که برای تیم علی کریمی بازی کنید.
– بازیکنان بزرگ لزوماً مربیان خوبی نمیشوند، برای درک این موضوع فقط به پله، دیگو مارادونا، گری نویل و کلارنس سیدورف نگاهی بیندازید. این افراد هیچکدام نتوانستند در عرصه مربیگری هم موفق شوند. در مقابل بسیاری از سرمربیان موفق دنیا هرگز در زمین چشمنواز بازی نمیکردند. این موضوع در خصوص فوتبال ایران نیز مطرح است به خصوص علی کریمی که یکی از بزرگترین بازیکنان تاریخ کشورمان مطرح میشود.
نه، چنین چیزی نمیتوانم بگویم، ولی میتوانم بگویم کریمی هم در دوران بازی و هم مربیگری موفق بوده است؛ از وقتی که علی آقا هدایت تیم سپیدرود را بر عهده گرفته، نتایج و تاکتیک تیم خیلی تغییر کرده است، تیم با جسارت و چشمنواز بازی میکند؛ پس نباید اثرگذاری کریمی را فراموش کرد؛ البته شاید شما به نتایجمان در نیمفصل اول اشاره میکنید، بله، من هم با شما موافق هستم که نتایج خوبی کسب نکردهایم؛ اما بخش زیادی از این ناکامی به خاطر این بود که تیم مشکلات مالی زیادی داشت، یعنی نمیدانستیم که حقوقمان را چه کسی پرداخت میکند اما وقتی که علی آقا آمد این مشکل حل شد و وضعیت مالی تیم بهتر شد.
– به بازی سپیدرود مقابل پرسپولیس برسیم؛ انگار شما فقط برای زجر دادن تیمهای استقلال و پرسپولیس خلق شدهاید، در بازی مقابل استقلال که فصل قبل برگزار شد به عنوان بازیکن تعویضی وارد زمین شدید و بارها مانع از گلزنی بازیکنان این تیم شدید، در این فصل هم مقابل پرسپولیس فوقالعاده کار کردید؛ اما یک مسئله بسیار حاشیهساز شد، شما بارها خودتان را به بهانه مصدومیت به زمین میانداختید و وقت بازی را تلف میکردید، این اقدام جدا از اعتراض تماشاچیان حاضر در ورزشگاه حتی با واکنش علی کریمی نیز مواجه شد.
نمیدانم چرا حرکاتم در آن بازی اینقدر حاشیهساز شد، من واقعاً به خاطر مصدومیت نمیتوانستم بازی کنم اما به اصرار کادر فنی در ترکیب تیم قرار گرفتم، طبیعتاً چون مصدوم بودم روی اغلب حملات تیم پرسپولیس وضعیتم بدتر میشد و روی زمین میافتادم، اما واقعاً تمارض نمیکردم و نیازی هم نبود این کار را انجام دهم.
– اجازه بدهید بحث را عوض کنیم؛ در شرایطی که یکی از دروازهبانهای خوش استیل و فنی ایران محسوب میشوید اما به تیم ملی دعوت نمیشوید، البته میدانیم که تیم ملی کاملاً ۳ قطبی و متشکل از لژیونرها و بازیکنان استقلال و پرسپولیس است، البته به تازگی چند بازیکن تراکتور نیز به این تیم دعوت شدهاند. هیچگاه به این دو تیم نرفتید، پیشنهادی از این تیمها نداشتید؟
این یک واقعیت است که تیم ملی تقریباً از بازیکنان استقلال و پرسپولیس تشکیل شده است، طبیعتاً بازیکنهای این دو تیم بیشتر جلوی چشم هستند و خیلی راحتتر به تیم ملی دعوت میشوند، به هر حال فکر میکنم این یک اصول است و دعوت شدن این بازیکنها نیز طبیعی و معقول است اما هنوز فکر میکنم یک روز به تیم ملی دعوت میشوم، شاید این انتظار طولانی شود ولی دور از دسترس نخواهد بود.
– ولی حضور در این دو تیم موجب رشد هر بازیکنی میشود، چرا که حمایت مردم را به دنبال دارد و دروازهبان استقلال و پرسپولیس از اقبال زیادی برخوردار هستند.
شما درست میگویید اما من از استقلال و پرسپولیس پیشنهاد نداشتهام که به این تیمها بروم؛ اغلب دروازهبانهایی که در این چند سال برای تیم ملی بازی میکنند در تیمهای باشگاهی عضویت دارند که قهرمان یا از تیمهای صدرنشین لیگ برتر هستند، بنابراین نباید انتظار داشت که دروازهبانی مثل من به تیم ملی دعوت شود.
– چرا؟
ببینید، من در تیمی بازی میکنم که به خاطر کمبود بازیکن مجبور است دفاعی بازی کند، این نوع سبک بازی فشاری زیادی روی من میآورد و در طول ۹۰ دقیقه مجبور هستم دفع توپ و واکنش نشان بدهم اما علیرضا بیرانوند در تیم پرسپولیس کار راحتتری نسبت به من دارد چون مدافعان این تیم منسجم و عالی کار میکنند و اجازه نمیدهند توپ زیاد روی دروازهشان بیاید.
– هنوز اعتقاد دارید بیرانوند بهترین دروازهبان ایران است؟
بله، کاملاً مشخص است که بیرانوند بهترین دروازهبان ایران است، فقط کافی است به کارنامه او در جام جهانی و باشگاههای آسیا نگاهی بیندازیم تا قبول کنیم که لیاقت سنگربانی از دروازه تیم ملی را دارد.
– اگر مایل باشید در خصوص فوتبال کرمانشاه صحبت کنیم. به نظر شما فوتبال این استان با رکود مواجه نشده است؟
من همه جا گفتهام که فوتبال کرمانشاه سرشار از استعداد است ولی متاسفانه نبودِ بستر مناسب باعث شده که این استعدادها کشف نشوند. وقتی امکانات فوتبالی در کرمانشاه وجود ندارد شما نباید انتظار رشد از فوتبال استان داشته باشید. ما اگر میخواهیم در فوتبال قد علم کنیم ابتدا باید زیرساختهای فوتبالیمان را گسترش و البته شیوه مدیریتیمان را نیز تغییر دهیم. مدیریت در فوتبال بسیار تأثیرگذار است، به عنوان مثال، سلمان کریمی مدیرعامل شیرینفراز برای این تیم هزینههای بسیاری کرد اما چون از نظر مدیریت ضعیف بود نتوانست در فوتبال دوام بیاورد.
وحید هاشمیان یکی از علتهایی که باعث شده استعدادهای فوتبالی در ایران رشد نکنند را نبود زیرساختهای فوتبالی میداند، حتی او از یک تعبیر جالب استفاده کرد؛ وقتی یک گلِ زیبا را در بیابان بکارید آن گل خشک میشود چون در بیابان شرایط رشد ندارد.
متاسفانه در فوتبال کرمانشاه یک شرایط بد حاکم است، اشخاصی فوتبال این استان را در دست دارند که از لحاظ مدیریت دچار ضعف هستند و به همین دلیل به فوتبالیستها اهمیت چندانی نمیدهند، به عنوان مثال به مسئولین فوتبال کرمانشاه بگویید آیا کوروش ملکی را میشناسید، قطعاً آنها من را نمیشناسند چون فوتبال و فوتبالیستهای کرمانشاهی برای آنها اهمیت ندارند، البته جا دارد که از رئیس هیئت فوتبال روانسر تشکر کنم که در یک مراسم رسمی از من تقدیر به عمل آورد.
– منشا این انتقادها چیست؟
من در یکی از روستاهای شهرستان روانسر به دنیا آمدهام و همیشه با افتخار گفتهام که یک کُرد هستم پس اگر انتقاد میکنم به این دلیل است که به استانم تعصب خاصی دارم. نمیدانم گفتن این انتقادها تأثیرگذار هست یا نه، اما وقتی وضعیت فوتبال کرمانشاه را میبینم بسیار اندوهگین میشوم، متاسفانه فوتبالیستهای کرمانشاهی غریب هستند، من از رسانههای کرمانشاه نیز ناراحت هستم، شاید در طول این سالها، این دومین مرتبه است که من با یکی از رسانههای استان خودم مصاحبه میکنم، در تلویزیون کرمانشاه برنامههای ورزشی وجود دارد اما حتی یک بار نیز از من دعوت نکردهاند که در این برنامهها حضور پیدا کنم، به هر حال من همیشه گفتهام که کرمانشاه هیچ کاری برای رشد فوتبالیام انجام نداده است و اگر من به این سطح از فوتبال رسیدهام به شهرهایی هم چون تهران، کرمان و تبریز مدیون هستم.
– یعنی جدایی از شیرین فراز باعث پیشرفت فوتبالی شما شد؟
در فوتبال کرمانشاه به بازیکنان بومی توجه جدی نمیشود، من پس از جدایی از شیرین فراز و از طریق وحید کلهر که یکی از مربیان خوب فوتبال کرمانشاه است به جوانان پیکان ملحق شدم، ۲ سال در این تیم و سپس به مدت ۳ سال نیز در تیم بزرگسالان پیکان حضور داشتم و سپس به عنوان سهمیه امید به مس سرچشمه که در لیگ برتر حضور داشت پیوستم، پس از جدایی از این تیم به مس رفسنجان رفتم که توانستم همراه با این تیم آمار خوبی به جای بگذارم.
این جا میرسیم به یک نقطه سرنوشتساز، پس از آنکه اوایل سال جاری بحث حضور بعثت به لیگِ دسته اول مطرح شد، مدیران این باشگاه از بازیکنهای کرمانشاهی درخواست کردند که به این تیم بیایند و برای آنها بازی کنند. برخی این خواسته را نامعقول توصیف میکردند و احتمال پیوستن بازیکنهای مطرح استان به تیمهای کرمانشاهی را یک امرِ بعید میدانستند.
خب وضعیتِ فوتبال در کرمانشاه متفاوت است، بینید، این جا دو تفکر وجود دارد، یک عده که معتقدند باید به بازیکنهای بومی و مربیان بومی و کلاً استعدادهای استان تکیه کرده و یک عده که میخواهند همهچیز را خارج از شهر و استان بیاورند. کرمانشاه تیم لیگ برتری ندارد، راستش اگر این جا تیم لیگ برتری داشت خودم شخصاً به خاطرِ مردم، با نصف پیشنهادهای مالی تیمهای دیگر، دوست داشتم برای تیم شهرم بازی کنم اما متاسفانه تیمی وجود ندارد که برای آن بازی کنیم.
چند وقت پیش با ادموند یونان سرمربی سابق تیم راهیان قرار داشتم. او مثل حرفهایها ترجیح داد به جای حرف زدن در مورد تیم قدیمیاش، در مورد فوتبالیستهای کرمانشاهی صحبت کند. میگفت که بازیکنان این استان هنوز به بلوغ تاکتیکی نرسیدهاند که در سطح اول فوتبال ایران بازی کنند. بیتعارف از فقدان روح حرفهای در فوتبالیستهای استان صحبت کرد.
این حرف عجیبوغریبی است از یک ذهن معلول و علیل بیرون میآید، اینکه ما تمام ناکامیها را موکول کنیم به ضعف بازیکنهای بومی، واقعاً حرف عجیبی است؛ یک مربی در وهله نخست وظیفه دارد بازیکن خوب و مستعد پرورش بدهد نه اینکه اشتباهاتش را توجیه کند و تمام تقصیرها را گردن بازیکنهای بومی بیندازد. من دوباره میگویم اگر در کرمانشاه میماندم هیچوقت به این سطح از فوتبال نمیرسیدم، یک روز سر زمین کشاورزی بودم و پیش خودم فکر میکردم کاش یک نفر تماس بگیرد و بگوید میآیی تست دروازهبانی بدهی؛ دو ساعت از این مسئله نگذشته بود که وحید کلهر تماس گرفت و گفت تیم پیکان تهران تست گذاشته است، بلافاصله ساکم را برداشتم و به تهران رفتم. وقتی سر تمرینات تیم امید پیکان رفتم اکبر یوسفی سرمربی تیم گفت سنت به جوانان میخورد و اگر مکانی برای خوابیدن داری میتوانی وارد تیم شوی؛ آن زمان من ۱۴ ساله بودم و کسی هم در تهران نداشتم که به من جای خواب بدهد، تا اینکه به روستا برگشتم و ماجرا را با پدرم در میان گذاشتم که او هم گفت حاضر است یک قطعه از زمین کشاورزی که منبع درآمد خانواده است را بفروشد تا بتوانم با پول آن در تهران خانه اجازه کنم، اما چون از کودکی یاد گرفته بودیم روی پای خودم بایستم با پیشنهاد پدرم مخالفت کردم و به تهران برگشتم و برای کار به میدان ترهبار رفتم.
– با این همه رنج طلبی که میگویید، آیا باز این خاطرات را مرور میکنید؟
ببینید، من برای روزی هزار تومان در میدان ترهبار کار میکردم و همین پول خرج کرایه ماشینم برای رفتن سر تمرین تیم پیکان میشد و شبها هم در یک جای ۶ متری همراه با ۹ نفر دیگر میخوابیدم؛ الان هر وقت بتوانم سری به میدان ترهبار و جایی که کار میکردم میزنم تا خاطرات گذشتهام را مرور کنم.
– شاید سرگذشت زندگی شما با علیرضا بیرانوند شباهتهای زیادی داشته باشد.
شاید؛ اما فکر میکنم من سختیهای زیادتری نسبت به بیرانوند تحمل کردهام. البته علیرضا با افرادی آشنا شد که باعث پیشرفت و موفقیتاش شد که اگر من نیز با این اشخاص آشنا میشدم وضعیت بهتری پیدا میکردم و سرنوشتم طوری دیگر رقم میخورد.