اختصاصی همای گیلان:روستای ما خانه ما بود و خانه ما شادی و سلامت بود و همیشه نیازمند رامش ، سلامتی ، شادی ، همدلی و هم زبانی که به وفور در ان دیده می شد.
روستای ما از گذشته دور مردمانی خوش نشین و در این حال همگرا و همراه و فعال در یاری و مساعدت به همدیگر زبانزد خاص و عام بود . خراب کردن خانه گلی و یا چوبی و تبدیل ان به خانه موقر و نسبتا بزرگ با شیروانی های حلبی به جای کلوش های قدیمی ،این گونه کارها به تنهایی امکان پذیر نبود . بلکه تنها با کمک همدیگر و اهالی محل که اتفاقا جمعیت زیادی هم نداشتیم میسر می شد .
درگذشته های دور
محراب محله ما به مزارع برنج سر می زد و آب ها روان را کنترل و قسمت بندی می کرد ؛
خانه های چوبی و یا شیروانی و بلوکی با همکاری همه مردم ساخته می شد ؛
درگدشته قهوه خانه های ما پر از انسان های بزرگی بود که برای گذران استراحت پس از فراعت کار ، در قهوه خانه ها یا منازل دور همی داشته و با گفتگوها در موصوع کشاورزی و راه های رفع ان تبادل و تعامل می کردند ؛
جوانان محل با تمانینه و عقلانیت به قهوه خانه ها نمی رفتند . اول به دلیل پایین بودن سن ها که نمی گداشتند ، دوم احترام به بزرگترها که واجب عملی بود ؛
رودخانه های محل ما پر از آب زلال و محلی برای شنا ، شستشو و دورهمی اهالی برای شنا کردن همراه با طنز ها و شوخی ها بود ؛
جاده های ما اسفالت نبود ، انقدر هم ماشین نبود .دوچرخه بود ، درشکه ای که مردم با ان و یا با پای پیاده تا جاده اصلی و گاه تا شهر تردد می کردند ؛
گاهی بچه های محل برای رفتن به شهر از داخل مزرعه که مرزی داشت استفاده می کردند و چه زیبا بود مزارعی که در آن عطر برنج طبیعی مشام انسان را دلزده می کرد؛
وقتی برف سنگینی می آمد مزرعه ما یخ می زد و چه با صفا بود بازی در یخ های برفی و بازی ها کودکانه در آن سرما ؛
در آن دوران جوانان و بزرگسالان برای تغدیه گاوها و یا گوساله ها به صورت جمعی و یا فردی برای برداشت علوفه به مزرعه می رفتند .گاه به صورت جمعی در مزرعه دور هم می نشستند و از وضعیت روستا ، درس ، و سختی های آن دوره سخن می گفتند ؛
جوانان محل علاوه بر فوتبال در جاده بین دو قهوخانه محل ، به بازی ها چون گردو بازی یا بازی تهرانی(با گردو ) ،یا لفند بازی و …….می پرداختند ؛
جوانان و بزرگسالان در مسجد پوشان که زمین اصلی به یادگار مانده از دوران قدیم بوده استفاده می کردند و آن هم برای ورزش فوتبال و گاه والیبال برای سلامتی و شادی و دورهمی ! ؛
در آن دوره کداخدایی داشتیم که نظم محل را رصد میکرد ، و هر دعوایی و یا اختلافی را با فراخوان دوطرف با صلح و اشتی پایان می داد ؛
هر کسی در حیاط خانه خود درخت های از سیب ،ازگیل ، انجیر ،آنار ،سبزی و دیگر میوه های روستایی را می کاشت .هم خود استفاده می کرد و هم به همسایه ها تعارف کمک می کرد ؛
درگدشته های دور حیاط هر خانه ای بازی های برای کودکان و بزرگسالان بود. هیچکس دور حیاط خانه خود را حصار نمی کرد ، اگر بلته ای درست می کردند هدفشان این بود که حیوانات وارد حیاط نشوند. درهای ورودی آن چوب بود و داخل برای باز کردن و چه سنتی های زیبایی و چه زیبا طبیعتی در آن دوران بود ؛
درگدشته دور مادران صبح ها نان برنجی یا نان خرفه درست می کردند و با توجه به داشتن گاو های شیرده در بیشتر خانه ها ، صبحانه مفصلی از شیر طبیعی و نان محلی صرف می کردند که همه آن ها طبیعی و به نوعی خودکفایی خانوادگی بود ؛
چیدن چای سبک خاصی داشت و همه سعی میکردند با کمک همدیگر چای را بچینند و آقایان نیز موظف به تحویل آن به کارخانجات چای داخل شهر بودند . آن هم نه با ماشین که البته کم بود ، بلکه با دوچرخه یا موتور و یا درشکه ای که در محل بود .تولید برای مصرف و مازاد برای فروش ؛
مردم محل شب نشینی های خوبی داشتند . همسایه ها دور هم جمع می شدند و تنها تنقلات سنتی اشان ، تخمه افتابگردان تولید شده خود در باغات و یا تخم هندوانه و کدو همراه باچای محلی بود ؛