- پایگاه خبری و تحلیلی همای خبر - https://homaykhabar.ir -

گذرزمان نشانه ی انسانیت فرد (*ابتذال قدرت و استحاله آرمان‌ها*)

گذرزمان نشانه ی انسانیت فرد
(*ابتذال قدرت و استحاله آرمان‌ها*)


همای خبر_ یادداشت از مهندس حسین جمالی
کارشناس ارشد فناوری اطلاعات و ارتباطات
دانشجوی حقوق قضایی

سال‌ها سوال مهمی ذهنم را مشغول کرده بود که چرا بخش زیادی از اصلاح طلبان پس از آن که پست دولتی می‌گیرند، بیش از آن که دغدغه آرمان‌های اصلاح طلبانه داشته باشند، دغدغه حفظ جایگاه خود را دارند، امروز  سعی کردم این موضوع را با استفاده از *نظریه “ابتذال شرّ” هانا آرنت* تحلیل کنم.
🔻 *بخش اول: چرا اکثر اصلاح طلبان پس از ورود به مدیریت آرمان‌های اصلاح طلبانه را فدای حفظ جایگاه خود می‌کنند؟*
این تغییر رفتار در برخی از اصلاح‌طلبان هنگام کسب مسئولیت را می‌توان با چند عامل ساختاری و روان‌شناختی توضیح داد:
*۱- فشار سیستم بوروکراتیک:* سیستم سیاسی موجود، قواعد بازی خود را تحمیل می‌کند. فرد برای این که بتواند حتی کوچک‌ترین تغییراتی ایجاد کند، مجبور است در چارچوب این سیستم عمل کند. به تدریج، این چارچوب، فرد را در خود هضم می‌کند. “هدف (اصلاحات)، وسیله (قبول قواعد سیستم) را توجیه می‌کند.” اما در نهایت، وسیله بر هدف غلبه می‌یابد.
*۲- وسوسه قدرت و امتیازات:* دسترسی به منابع قدرت، موقعیت اجتماعی و امتیازات اقتصادی، می‌تواند حتی برای ایده‌آلیست‌ترین افراد نیز فریبنده باشد. حفظ این جایگاه برای افرادی که خودساخته نباشند، به تدریج به یک هدف اصلی تبدیل می‌شود.
*۳- محاسبه هزینه-فایده و ترس:* آنها به خوبی می‌دانند که عبور از خطوط قرمز، می‌تواند به حذف کامل آنان از صحنه قدرت، بازداشت، یا تخریب شخصیت بینجامد. بنابراین، “عقلانیت بقا” جایگزین “شجاعت تغییر” می‌شود. آنها ترجیح می‌دهند در صحنه باشند، حتی اگر نتوانند کار چندانی انجام دهند.
*۴- تغییر در دایره مسئولیت:* یک فعال سیاسی خارج از حکومت، دغدغه “ملت” یا “آرمان” دارد. اما وقتی همان فرد وزیر، معاون یا نماینده مجلس می‌شود، دغدغه‌های فوری‌تری مانند “حفظ دولت”، (حفظ وضع موجود) “اجرای بودجه مصوب” یا “رضایت رئیس خود” پیدا می‌کند. این دغدغه‌های جزءنگر، آرمان‌های کلان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
🔻 *بخش دوم: مقایسه با نظریه “ابتذال شرّ” هانا آرنت*
نظریه “ابتذال شرّ” حاصل مشاهده هانا آرنت از محاکمه آدولف آیشمن، یکی از مجریان اصلی هولوکاست، بود. آرنت انتظار داشت یک هیولای شیطانی و پلید ببیند، اما در عوض با مردی “عادی”، “خسته‌کننده” و “فاقد تخیل” مواجه شد. نکات کلیدی این نظریه و تطبیق آن با تغییر رفتار برخی اصلاح طلبان:
*۱- فقدان تفکر نقاد و خودمختاری(Thoughtlessness):*
-در نظریه آرنت: شرّ لزوماً از نیت شیطانی ناشی نمی‌شود، بلکه از ناتوانی در “فکر کردن” و “قضاوت اخلاقی مستقل” نشأت می‌گیرد. آیشمن بدون آن که به عواقب اخلاقی کارش فکر کند، فقط “وظیفه” خود را به بهترین شکل انجام می‌داد. او خود را در قبال وجدان شخصی مسئول نمی‌دانست، بلکه فقط به قوانین و دستورات مافوق پاسخگو بود.
– تطبیق با اصلاح‌طلبان: فرد اصلاح‌طلب که وارد سیستم می‌شود، به تدریج قدرت تفکر انتقادی نسبت به سیستم را از دست می‌دهد. او دیگر نمی‌پرسد: “این کار اخلاقاً درست است؟” یا “آیا این تصمیم به آرمان‌های اولیه ما خدشه وارد می‌کند؟”. بلکه می‌پرسد: “این تصمیم مطابق با بخشنامه است؟”، “رئیس چه نظری دارد؟” و “آیا این کار باعث می‌شود موقعیت من تضعیف شود؟”. “فقدان تفکر” درباره ماهیت اقدامات، جایگزین “انجام وظیفه اخلاقی” در سیستم می‌شود.
*۲- پیروی کورکورانه از قواعد و هنجارهای سیستم:*
– در نظریه آرنت: آیشمن یک بوروکرات نمونه بود. او برای پیشبرد اهداف رژیم نازی، با کارایی بالا و بدون پرسشگری، به مدیریت لجستیک کشتار یهودیان می‌پرداخت. شرّ، در پشت نقاب “ادای وظیفه” و “تبعیت از قانون” پنهان شده بود.
– تطبیق با اصلاح‌طلبان: فرد در سیستم، تبدیل به یک چرخ‌دنده می‌شود. او یاد می‌گیرد که برای حفظ جایگاه خود، باید از “قواعد نانوشته” سیستم (مثلاً عدم رویارویی مستقیم با نهادهای خاص، رعایت سلسله مراتب قدرت و …) پیروی کند. او دیگر به عنوان یک “فاعل اخلاقی مستقل” عمل نمی‌کند، بلکه نقش یک “کارگزار” را بازی می‌کند که موفقیت‌اش را در “کارکرد بدون مشکل” در درون سیستم تعریف می‌کند.
*۳- جایگزینی مسئولیت فردی با مسئولیت سازمانی:*
– در نظریه آرنت: آیشمن خود را به عنوان یک فرد گناهکار نمی‌دید، زیرا او فقط “دستورات را اجرا می‌کرد” و “قانون کشورش را به جا می‌آورد”. مسئولیت اخلاقی در هیأت بوروکراتیک سیستم محو شده بود.
– تطبیق با اصلاح‌طلبان: وقتی یک اصلاح‌طلب برای توجیه عملکردش می‌گوید: “من در آن زمان وزیر نبودم”، “این تصمیم در سطح بالاتری گرفته شد” یا “من تنها نبودم و همه موافق بودند”، در حال انجام همان کار است. او مسئولیت شخصی و اخلاقی خود را به “سیستم” و “جمع” واگذار می‌کند. این دقیقاً همان “ابتذال شرّ” است: توجیه رفتارهای مشکوک اخلاقی با استناد به تبعیت از هنجارهای سیستم
*۴- عادت و عادی‌سازی:‬‏
– در نظریه آرنت: کارهای شریرانه زمانی “ابتذال” می‌یابند که برای فرد انجام‌دهنده، تبدیل به یک روتین عادی و روزمره شوند؛ مانند پر کردن یک فرم اداری.
– تطبیق با اصلاح‌طلبان: فرد اصلاح‌طلب به تدریج به سازش‌های سیاسی، سکوت در برابر نقض حقوق شهروندان، یا توجیه کاستی‌ها عادت می‌کند. آنچه زمانی برای او یک “انحراف” یا “خط قرمز” محسوب می‌شد، به مرور زمان به بخشی “عادی” از کار روزمره اداری و سیاسی تبدیل می‌شود. این “عادی‌سازی فساد یا سکوت”، نمونه کلاسیک ابتذال است.
🔻 *جمع‌بندی نهایی:*
در نگاه اولیه ، به نظر می‌رسد نظریه “ابتذال شرّ” هانا آرنت چارچوب تحلیلی مناسبی برای فهم این پدیده است. اما باید دقت داشت که مقایسه ما در اینجا از نظر “میزان شرارت” نیست (چرا که بدترین عملکرد برخی اصلاح‌طلبان را هم نمی‌توان با کشتار و جنایات نازی‌ها مقایسه کرد)، بلکه می‌خواهیم از نظر “مکانیسم روانی-اجتماعی” موضوع را بررسی کنیم.
شرّ در این بستر، لزوماً به معنای کشتار و جنایت نیست، بلکه به معنای “تخریب تدریجی اخلاق و آرمان‌های اولیه در چرخه بوروکراسی و قدرت” است.
فرد اصلاح‌طلبی که وارد سیستم می‌شود، اگر مراقب نباشد، به تدریج:
– از یک “فاعل متفکر” به یک “مجری وظیفه‌شناس” اما “غیرپرسشگر” تبدیل می‌شود.
– دغدغه حفظ سیستم (که خود بخشی از آن شده) جای دغدغه تغییر سیستم را می‌گیرد.
– تبعیت از قواعد، جایگزین قضاوت اخلاقی مستقل می‌شود.
در نهایت، این پدیده نه لزوماً به دلیل “شرارت ذاتی” افراد، بلکه به دلیل غلبه “روال عادی و ابتدایی” قدرت و بوروکراسی بر وجدان فردی رخ می‌دهد. این همان “ابتذال شرّ” در بستر سیاسی است: تضعیف و تضییع آرمان‌های اصلاح‌طلبی نه با نقشه‌ای شیطانی، بلکه با روزمرگی، عادت و فراموشیِ عملِ مستقلِ فکری. به همین دلیل معتقدم هر فرد اصلاح طلبی مرد میدان ورود به سیستم حکومتی نیست، باید استخوان خرد کرده باشد تا بتواند آرمان‌های انسانی و آزادیخواهانه را فدای روزمرگی ها نکند.
#خلایق را هرچی لایق
#جز راستی هرچی دانی خطاست
۳۰آبان۱۴۰۴