اختصاصی همای گیلان:مرادم رشته ی تحصیلی زبان و ادبیات فارسی ی دانشگاهی مانند آنچه که شبیه ی رشته های پزشکی و مهندسی ، تصور می رود ، نیست ، بلکه مغروق و استیلا یافتن بر همه ی رمز و رموز و زیبایی های نهفته در اقیانوس ادبی و هنری و اعجاز تاریخ ادبیات می باشد که هر کسی می تواند قصد آن کند بشرطیکه از دریای عشق و آرزو و تمنای وصالش ، سالها عمرش را سپری کند و متاسفانه این راه ، مشتاقانی اندک دارد .
ادبیات روح زنده و بالنده ی اسرار گویش و نمایش زیبایی های نهفته در هر زبانی می باشد و آنچه که هر نگارشی را اعجاز می بخشد ، داشتن و توانستن در بکار گیری همه ی اسرار دلنشین نهفته در زبان و تاریخ آن و استیلا بر چارچوب های بحور عروضی و ایهام ها و رعایت وحدت رویه ی در چیدمان کلمات و جملات و ساختن متنی که خوانتده و مخاطب را به سرور و سیر در معانی ببرد .
متنهای ادبی و فلسفی و سیاسی و هنری و فرهنگی اگر و اگر غسل به آب روان و روانی اعجاز و زیبایی اسرار زبان ِ ادبیات شوند ، منزّه ی تاریخی شوند و همیشه ماندگار و شیرین در کام و زیر هر زبانی(اینجا به معنی عضوی از بدن ).
یکی از دلایل اشتیاق برای خواندن کتابهای مرحوم شریعتی و دکتر سروش ، فارغ از مفاهیم جامعه شناسی و فلسفی ، تسلط بر اعجاز و رموز زیبایی نهفته در ادبیات زبان فارسی می باشد که این بزرگان به آن دسته یافته اند .
اگر بخواهیم زبان طبیعت و هر آنچه که انرا زیبا می کند مانند آواز پرندگان و چهچه ی بلبلان و اسرار جغد و مجعد گیسوی هد هد را ترجمه کرده ، ابزاری بجز اعجاز زیبایی های نهفته در ادبیات ، نداریم .
ادبیات ، عشق و اسرار هر نوع شیدایی و ارتباط روحی و روانی ی عاشقان را به جلوه اعجاز ، هنری کرده و بدون ادبیات ، شیدایی ها و ایثار ها و قربانیان مسلخ عشق ، بی مایه و پایه و لطافت و عمق و ظرافت ژرفنای آن ، عبث و بیهوده میشود .ظرافت و زیبایی ی عشق لیلی مجنون و فرهاد و شیرین و …مدیون تسلط بر اعجاز و اسرار زیبایی زبان و ادبیاتی بود که نظامی گنجوی، بدان دست یافته بود .
حماسه ها و رشادت ها و ایثار های جان و نفرت از چوبه های دار و فریاد های فرو خفته در گلوی تاریخ مانند فرخی یزدی ها و نسیم شمال و حتی طنز های هزار نکته ی ایرج میرزا و ..فقط و فقط به یمن ادبیات میسر بود و بس که بر تارک تاریخ نشستند و تقریبا می توان گفت که در حیات عاری از ادبیات ، عشق ها و زیبایی ها شبیه به آنچه که مایه ی ارضای حیوانی میشود ، نیست .
ادبیات برای آنانیکه به حرکت و دینامیک مسئولانه ی حرکت ، اعتقاد و اعتباری قائل نیستند ، چیزی برای گفتن ندارد ولی برای کسانیکه می خواهند از پوسته ی پلشتی ها و زشتی ها و از سطح به عمق حرکت کنند ، زبانی مکتوب و روانی مطلوب دارد و استیلا بر رموز ادبیات ، جامعه ی خو کرده به کری و لالی را در مسیری قرار می دهد که بیشتر بگوید ، اما کمتر حرف بزند .سخت های ناپخته و بی بهره گی از تمدن ، خامی ی اندیشه در بیان شور و شوق و شیدایی ،ترس از ناشناخته ها ، ارضای صِرف شهوت مال و نام و عنوان و قیصر و قیصریه به تملک داشتن و همه و همه در فقدان ادبیات ، ظهور و بروز می یابند .
داشتن روح ادبی و ادبیات فاخر ، ضمیر قدسی ی عالم خلقت می باشد که کالبد بی جان را معنی و مفهوم می بخشد و اعجاز خلقت ، بجز اعجاز زبان آن نیست و بدون ادبیات ، هنر عاجز از واگویی اسرار هستی میشود و به همین دلیل آنانکه روح و روان به اسرار عارفانه و مستانه بردند ، زبانی دیگر و ادبیاتی دیگر دارند و قوم آغشته بر زشتی ها و پلشتی ها ، عاجز از درک اعجاز این زبان و این ادبیات می باشند و حتی ، آنرا به صنم و سُخره و سنگ و سفال ، می گرفتند ، از پیامبر عشق و صلح و آزادی تا شمس تبریز و مولانا و حافظ و عطار که همگی تکفیر ، ادبیات قوم خویش بودند و اینک عبرت تاریخ .