چاپ مطلب چاپ مطلب

غلام همت آنم که زیر این چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است ./جلال میرزاآقایی

اختصاصی همای گیلان:زیستن در جمع اضداد و گاهی میان دو بی نهایت ، آنچنان سخت می باشد که بسختی می توان هویت و ماهیت انسانی را حفظ کرد و بقول شریعتی :

“خیلی ها ماهیت انسانی نداشته ، اما چون انسان شکل و شمایل دارند :”

فقر ها و فخر ها ، بسان دو خط موازی ، هویت انسانی را تباه می کنند و اگر در مسلخ این دو خط حایل و کشنده گرفتار شویم ، سقوط کرده و ماهیت از دست داده و چون ددان ، پوک و پلید خواهیم شد .
زندگی در میان دو بی نهایت و سالهای عمر را در جمع اضداد بسر بردن ،ایمانی از جنس دانش و حکمت و نگاهی از جنس شور و شیدایی و گامی سنگین و وزین می خواهد که نلغزیم و به سر منزل مقصود رسیم .
همه ی باور های آدمها ، مجموعه ای از همین آمیختگی ی اندوخته هایی است که در طول حیات خویش بدان دست یافته است .تلاش و همت و ایمان برای کسب آگاهی ی بیشتر ، شالوده ی اعتقاد آدمی برای زیستن متفاوت از دیگران می باشد .تعلقات ، دلبستگی ها ، شایستگی ها و عمق زوایای دیدگاه همه ی آدمها با هم متفاوت می باشد و گاهی هم زیبایی نظام خلقت در همین تفاوت ها نهفته است .
قیاس عارفان در تبیین عرفانی از تعلق ،مبین گسستن از هر زنجیر و زنجیره ای می باشد که مبادا کوی یار فراموش و مدهوش دیوار شویم و این گسستن ،رستن نیست بلکه شکستن می باشد .
نام و نشان و شهرت و تجارت یمانی و ضخامت ایمانی و همه ی بنگاه های رنگارنگ و رنگرزی و رنگین کمانی ، که کمان فریب و سالوس و ریا کشیده اند و خون های زیادی هم چشیده اند و غلام و تعلق رنگین و ننگین به آن داشته اند ، در کوی معرفت ، مذموم و نکوهیده است و این تعلق ، گمراهی و تباهی است و اما بقول کانت :
” هرانسانی باید روشنفکر عصر و نسل خویش باشد .”

تعلقات به نام و نشان و ودنیای بی شیدایی و صورت بی سیرت عشق ، عین گمراهی است و نفیر عارفان در غلامی کردن و گسستن از یوغ همین زنجیرها می باشد .
زدودن زنگار های تعلق که آلوده به غیر عشق و وارستگی باشند و معرفت و محبت را به طاق نسیان زنند و ازهر چه غیر شور و شیدایی را به کیسه ی همیان زنند ، و این همه ی دلایل و خصایل و مسائل عمر است که هر گز مباد چون برف در مقابل آفتاب تموز باشد .
از روز ازل سرشت انسانی ما به خشت شیدایی بود و چون مجنون ، بار امانت به دوش گرفتیم ، باری که دیگران نتوانستند چون شیدا نبودند و این فهم فلسفی ی شیدایی در تعلقی نهفته بود که در مقصد ِ وصال ، شور و حال بود که مجنون شویم ، حتی اگر دلی ز خون شویم .
مگر میشه به سمفونی و آهنگ حیات و ضرباهنگ کاینات و زیبایی ی ذات ، تعلق نداشت و سرد و بی روح و مسخ ، فسخ عشق کرد و مشق طیش نکرد ؟
این شاهد بازاری و آن پرده نشین چون به سیبی رانده و از هر نصیبی مانده شدند!

خوش باش که درب اسرار عشق و شیدایی نبستند و کوی عشاق به آذین بستند که تو تعلق و غلامی عشق کنی و ساکنان حرم ستر و عفاف غلامی تو کنند که تو با تعلق، آزاد شدی و آنان دف زنان ، تعلق تو کنند و این است معجزه ی تعلق عشق که هم سیب بود و هم نصیب .
گر از پرده نشینی ی پرده ها و پنجره ها و کوچه باغ های عشقی ، سیبی و نصیبی و نیم سیبی به تشابه ذات ، حال دوران شد ، غم مخور که رهروان این ره ، دل به شب زده اند و کوکب خویش را نه در تاری شب بلکه تاری در شب ، به امید صبح سحر نواختند و نرگس دیده بر آن پنجره صبحگاهی آویختند که تو همه ی سیبی و نصیبی .!!

جلال میرزاآقایی

با کانال همای خبر همراه باشید.http://@homaygilanir

About مدیر خبر1

Check Also

ایران در میان سه زیست‌ دیجیتال محمد پور خوش سعادت

ایران در میان سه زیست‌ دیجیتال محمد پور خوش سعادت در عصر پلتفرم، جامعه ایران …