غصه هایم عزادارند نگاهی به قتل بابک خرمدین علیرضا مددی مژدهی فعال فرهنگی و اجتماعی
مدیر خبر1 اردیبهشت 30, 1400مقالهدیدگاهها برای غصه هایم عزادارند نگاهی به قتل بابک خرمدین علیرضا مددی مژدهی فعال فرهنگی و اجتماعی بسته هستند368 Views
اختصاصی همای گیلان/دانش آموخته ادبیاتم، رشته ادبیات را خیلی دوست دارم، با نثر و نظم زندگی می کنم، مطالعه آثار منظوم ومنثور افق های جدیدی در مقابل دیدگانم می گشاید، بیشتر توجه ام را روی واژه هایی متمرکز می کنم که مثبت هستند، بار معنایی مثبت این کلمات، دانه های امید و نشاط را در سلول های خاکستری و غیرخاکستری مغزم_ و حتی وجودم _می نشانند، دلِ خوشی نسبت به واژه های سیاه و منفی ندارم، می دانم برای عاشق ادبیات، خط کشی واژگان باید بی معنی باشد، هرکس نقطه ضعفی دارد، شاید این هم نقطه ضعف من باشد، شاید!
از سه واژه اصلاً خوشم نمی آمد و نمی آید: زشت، وحشتناک و دهشتناک. دو سه روزی است که هر بار به آینه نگاه می کنم و هر لحظه به چهره مردان و زنان میان سال و مسن نظر می افکنم، تو گویی این سه واژه ها، قلدرمابانه و عربده کشان جلوی چشمم رژه می روند، و برای خودشان هورا می کشند و به من می فهمانند که دلخوری تو از ما و کلمات دارای بارمنفی اشتباه است، ما، درضمیر وجود برخی از آدما جا خوش کرده ایم، آنها با ما حال می کنند و با ما زندگی می کنند و کیف شان وقتی کوک می شود که کارهای شان تداعی کننده بار معنایی ما باشد. هرچه این بارهای معنایی، سیاه تر، کدرتر و پلشت تر باشند، روان و روح آنها بیشتر آرامش می یابد.
اگر بخواهم به عنوان یک قاضی منصف به رژه و استدلال این سه کلمه بیندیشم، می بینم که استدلال شان، بیراه نیست و حرف لغو نمی زنند، مگر می شود پدر بود، مگر می شود مادر بود و جلادوار، شمروار و خولی وار، پسر را کشت؟ قطعه قطعه کرد و در نایلون گذاشت و به نقطه ایی دور افکند؟ مگر می شود انسان بود، همین کار را با داماد کرد؟ همین اقدام شنیع را با دختر انجام داد؟
قتل های زشت، وحشتناک و دهشتناک پدرو مادر بابک خرمدین را می گویم، امروز هم خواندم که مردی خودش را بر صندلی پارک زنجیر کرد و سپس روی خودش آتش کشید و در شعله های فروزان آتش آرامید!
هرچه بیشتر به حرف پنج غیرتکراری واژه های پدر و مادر می اندیشم، غصه هایم، عزادارتر می شوند و انگار گلبول های قرمز وجودم و خونی که در رگهایم جریان دارند، می خواهند سیاهپوش شوند، درست مثل سیاوش.
سرزمین مقدس من!
ایران عزیزم می دانم تو در تربیت این آدم ها تقصیری نداری خودت را سرزنش مکن! ما آدماهای بدی شده ایم! و زخم های خمیازه های ما آدمیان تمامی ندارد