تحلیلی بر مسئله شکاف نسلی، علل و راهکارهای مقابله با آن
جوانی مرحلهای بسیار دورانساز، مقدمه بزرگسالی و مرحلهای است که شخصیت آدمی در آن شکل میگیرد. توجه به نیازهای جوانان با هدف کمک به تأمین آنها و شناخت مشکلات این نسل، کانون همت روانشناسان، فیلسوفان، جامعهشناسان و علمای دین قرار دارد. از سوی دیگر، جوانان بزرگترین سرمایه هر ملتی بهشمار میآیند و آینده و سرنوشت کشورها به دست آنهاست. از اینرو برای تحقق اهداف جامعه و فرهنگسازی لازم است آنان را با ارزشهای جامعه آشنا ساخت.
فاصله گرفتن جوانان از ارزشهای جامعه، خصوصاً در مقایسه با نسل قبل از خود، میتواند احساس مشترک جمعی را خدشهدار کند و همبستگی اجتماعی را تضعیف سازد. فاصله نسلی بین جوانان با بزرگسالان موجب میشود، فرایند اجتماعی شدن آنها با وقفه و مشکل مواجه شود
با توجه به آنچه که بیان شد، افراد هر نسل با یک سلسله ارزشها و هنجارهایی که در زمان آنها در جامعه و محیط زندگیشان مرسوم است، بزرگ و به اصطلاح جامعهپذیر میشوند. برای مثال، تقریباً دو یا سه دهه قبل در کشور ما علم بیشتر بهعنوان ارزشی غنایی مطرح بود. به این معنی که افراد علم را همچون شمعی برای رهایی از ظلمت جهل میپنداشتند و از آن برای کشف حقیقت معنای زندگی و رسیدن به سعادت و رستگاری بهره میبردند. اما در جامعه امروزی، علم بیشتر بهعنوان ارزشی ابزاری مطرح است. امروزه افراد علم را کسب میکنند تا از طریق آن مدرکی بگیرند و به این ترتیب به نان و منصبی برسند. امروزه علم نه برای کشف معنای زندگی، بلکه برای آسایش و رفاه مادی زندگی است.
این دو روایت از علم، نشانگر دو گونه درک تاریخی و ذهنی دو نسل از افراد جامعه از علم است. دو درک و باور متفاوت از علم قطعاً ارزشها و هنجارهای خاص خود را تولید خواهد کرد. لذا ارزشها و هنجارهای متفاوت و گاه متعارض این دو نسل باعث خواهد شد که بین آنها فاصلهای ایجاد شود. به سختی سخن یکدیگر را بفهمند، به دشواری یکدیگر را تحمل کنند و به آسانی به یکدیگر پرخاش کنند. چرا که هر یک برحسب تجربیات اجتماعی، با ارزشها، باورها و هنجارهای اجتماعی زمان خود بزرگ شدهاند و با آنها نظام فکری و چارچوب ذهنیشان سامانیافته که برای فردی از نسل دیگری نامأنوس و غریب است. لذا مشکل بین بزرگسالان و جوانان بیشتر مربوط به باورها، ارزشها و هنجارهایی است که در زمان هر یک از آنها ساری و جاری بوده و آنها مطابق با آن ارزشها و هنجارها، جامعهپذیر شدهاند.
در عصر حاضر، «تبلیغات»، آن چنان پیچیده است که در مقایسه با گذشته، در شیوه و حجم، بی مانند است. امروزه، تبلیغات و اعمال فشار، آن چنان به هم آمیخته اند که مرز بین این دو مشخص نیست. از سوی دیگر، نسل امروز، قبل از آن که فرهنگ خود را به درستی بشناسد، مورد هجوم تبلیغات گسترده قرار می گیرد و همین امر، آفتی برای ذهن پویا و خلّاق آنان است.
قطعاً نسل گذشته به دلیل این که در فضای بسته تری قرار داشت، هرگز با این مشکل به صورت جدّی مواجه نبوده است؛ امّا نسل امروز در یک گسست تاریخی قرار دارد، به طوری که خود را با ارزش ها و عقاید ملتش بیگانه می بیند. شکاف بین دو نسل، در حال عمیق شدن است و نسل نو، کمتر به خانواده وابسته است، در تصمیم ها مستقل عمل می کند و بیشتر وقتش را با گروه همسالان می گذراند، مصائلش را با پدر و مادر مطرح نمی کند و با آنها احساس غریبی می کند.
در شکاف نسلی دو حوزه قدرت و فرهنگ باید از یکدیگر تفکیک شوند و در غیر این صورت به محض ورود قدرت همه چیز رنگ تحمیل پیدا میکند. ما باید از جوان و مسایل او شناخت پیدا کنیم و کنترل محض بیاثر است زیرا فرهنگ واقعیتی نرم و سیال است که با شیوههای آمرانه قابل انتقال نیست.
شکاف نسلی به طور کلی طبیعی وحتی مثبت است و زمانی تبدیل به مسئله اجتماعی میشود که چارچوبها و بنیانهای نظم اجتماعی و اخلاقی دچار مشکل شده و هنجارهایی که تنظیمکننده مناسبات اجتماعی است و جامعه را در وضعیت تعادل قرار میدهد، سست شود.
شکاف نسل یک طیف است و ابتدای این طیف از فاصله نسلی شروع میشود و انتهای آن به تعارض نسلی یا چیزی شبیه به «ستیز» میرسد. مفهوم فاصله به این معنا است که بین دو نسل به لحاظ ارزشها، باورها و هنجارها، آرزوها و خواستهها تفاوت وجود دارد که البته بخشی از آن طبیعی است. دو نسل متفاوت دو تجربه اجتماعی متفاوت نیز دارند، به خصوص در جامعههایی که به شدت در حال تغییر و دگرگونی هستند.
جامعه ما که از زمان انقلاب تاکنون تغییرات وسیعی را تجربه کرده است، نمیشود انتظار داشت جوان شبیه به پدر و مادرش باشد.
شکاف نسلی ریشه در عملکرد خرده نظامها دارد که مهمترین آنها خانواده است. در جامعه ما کارکرد خانواده نسبت به گذشته تا حدودی تقلیل یافته و در واقع بخشی از وظیفهای که خانواده در حوزه تربیت داشته است به رسانهها و سایر گروههای ثانوی واگذار شده است.
در شکاف نسلی غیر فعال، شکاف وجود دارد؛ اما بروز اجتماعی پیدا نمیکند، شکاف نسلی زمانی فعال میشود که نوعی تقابل به وجود میآید و به اصطلاح فرزند در مقابل والدین میایستد.
در جامعه ما شکاف نسلی بیشتر در سطح هنجارهاست نه ارزشها، به طور مثال همه افراد از عفت به عنوان یک ارزش اجتماعی دفاع میکنند اما در سطح هنجارها و نمادهای زندگی عفیفانه هر یک نسبت به عفت نظر متفاوتی دارند.
عناصر فرهنگی تا زمانی تداوم مییابند که کارکرد داشته باشند، یکی از مهمترین دلایلی که باعث میشود فرهنگ در مقابل ورود عوامل بیرونی آسیبپذیر شود این است که عناصر فرهنگی کارکرد خود را از دست میدهند.
اگر باورهای دینی آسیب ببیند باید به سراغ نوع معرفی دین رفت و متاسفانه در حال حاضر در برخی مواقع دین در شکلی به جوان معرفی میشود که شاید از نظر جوان فاقد کارکرد فردی و اجتماعی برای خود او و جامعه اوست به همین دلیل در مقابل “دین نهادی یا دین رسمی” که احتمالا خانواده نماینده آن است، شاهد به وجود آمدن گونهای دینداری «شخصیشده» هستیم که در مواردی دینداری غیرمناسکی است.
در جامعه ما حوزههای مختلف زندگی اجتماعی با حوزه قدرت و سیاست پیوند دارند و نظام اجتماعی زمانی تعادل پیدا میکند که چهارخرده نظام اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هرکدام مستقلا کار خود را انجام دهند و درعین حال با یکدیگر تعامل داشته باشند
برای رسیدن به یک شناخت علمی دقیق، نگاه واقعبینانه و فارغ از اغراض سیاسی به جامعه ضروری است، برای کاهش مشکل شکاف نسلی، ابتدا باید درک روشن و معتبری از وضعیت موجودمان داشته باشیم. باید متغیرهای تاثیرگذار در شکاف نسلی شناخته و سهم نسبی هر یک در شناخت این مساله مشخص شود.
تغییرات اجتماعی یک مرتبه اتفاق نمیافتد و باید بخشهایی که خانواده و جامعه در آنها دچار تعارض شدهاند مشخص شود و به آنها آموزش داده شود چرا که فرهنگ را با اجبار نمیتوان انتقال داد.
فرهنگ بستر تاریخی دارد، فرهنگ باید حیات مستقل خود را پیدا کند زیرا تا زمانی که فرهنگ توجیهکننده قدرت باشد معضلات رفع نمیشود.
همدلی از همزبانی بهتر است؛ درک متقابل میان نسلها با همدلی و همگرایی محقق میشود. زمان و آموزههای هر نسل متفاوت از یکدیگر است و مهم برخورد میان اختلاف نظرهاست. لازم نیست دو نسل همزبان و همفکر باشند و مسالهای که باید به آن پرداخته شود آموزش مهارت «همدلی» میان نسلهاست.
میان دو نسل تفاوت مسلم و آشکاری وجود دارد و در قرآن این تفاوتها به عنوان آیت اشاره شده است. نسلهایی که با هم تفاوت دارند می توانند همدل باشند تا اینگونه یکدیگر را خنثی نکنند و در جهت همگرایی یکدیگر برآیند.
آموزش همدلی میان دو نسل باید ایجاد گردد و اگر این فرآیند در مورد همسالان نیز پیش گرفته شود دیگر به مشکلاتی در این زمینه مواجهه نمی شویم. زمانی که افراد بتوانند تعامل مساعدی را با یکدیگر برقرار کنند دیگر درصدد نفی هم بر نمیآیند.
مسالهای که حائز اهمیت است و برای پیشرفت به آن نیاز داریم برنامهریزی و نظم است. در تبیین شکاف نسلها، خانواده مهمترین نهاد است و تاثیر دیگر نهادها بر خانواده نباید به گونهای قلمداد شود که این نهاد منفعل جلوه داده شود. شکاف نسل و تفاوت بین نسلها باید وجود داشته باشد اما این تفاوت نباید از ضعف فرهنگی نشات گیرد بلکه باید به تغییرات سازنده و مثبت بینجامد.
تفاوت میان نسلها بر کسی پوشیده نیست؛ اما موضوعی که آدمی را به کنکاش وا میدارد مسائلی است که در خلال این موضوع زمینهساز بسیاری از مشکلات در اجتماع و نهاد خانواده خواهد شد باورها و اعتقاداتی که در یک نسل پذیرفته شده و در نسلی دیگر سطحی انگاشته میشود؛ اما درک یکدیگر چارهساز خواهد شد.
گردآورنده: معین رمضانی، کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی