همای گیلان:یک قیچی از روی میز برداشت و النگوهای مادرش را برید و در جیبش گذاشت. ناگهان جنون به سراغش آمد؛ با همان قیچی، یک ضربه به پهلوی مادرش زد و ضربهیی دیگر بر گردن مادرش نشاند و خون جاری شد.
۲۹ خردادماه امسال به دنبال تماسهای متعدد مردمی با فوریتهای پلیسی ۱۱۰ ماموران پلیس آگاهی گیلان در جریان وقوع یک فقره قتل در خانهیی مسکونی در لنگرود قرار گرفتند و به سرعت خود را به محل جنایت رساندند.
جسد غرق خونزنی سالخورده در حالی که آثار جراحات متعدد بر پیکر او دیده میشد نخستین صحنهیی بود که ماموران با حضور در صحنه جرم با آن روبهرو شدند. در همان تحقیقات اولیه کارآگاهان از همسایگان مقتول، نقطه مشترکی دیده میشد؛ مقتول پیش از اینبارها با پسر خود درگیریهای لفظی شدیدی داشته و چند روز قبل از حادثه نیز بار دیگر صدای درگیری شان کوچه را پر کرده بود.
همزمان بازرسی ماموران از صحنه جرم نشان از وقوع درگیری شدید مقتول با متهم در روز جنایت داشت؛ گزارش پزشکی قانونی نیز «جراحت شدید از ناحیه گردن و پهلو» و «خونریزی شدید» را علت اصلی مرگ عنوان کرد. این در حالی بود که آثار جراحت در سر مقتول به دلیل اصابت به جسم سخت و زخم در ناحیه دست جسد نشان میداد که متهم پس از درگیری شدید با مقتول، تعدادی النگو نیز از دست او جدا کرده و به سرقت برده است.
سرهنگ محمدرضا جعفریخیرخواه، معاون اجتماعی پلیس آگاهی استان گیلان در تشریح جزییات پرونده گفت: «در تحقیقات ماموران مشخص شد همسر مقتول چندی پیش ازدنیا رفته است و چندین باب مغازه و مزرعه برای خانواده خود به جای گذاشته اما تمامی آنها را به نام همسر خود زده است با این حال مقتول چون پسرش به مواد مخدر شیشه اعتیاد داشت، تصمیم گرفته بود تا سندها را تنها به نام دخترانش بزند؛ موضوعی که بارها باعث درگیری او با پسرش شده بود.»
به این ترتیب و در حالی که تمامی شواهد فرضیه قتل به دست پسر مقتول را تقویت میکرد، تحقیقات پلیس بر دستگیری او به عنوان متهم اصلی پرونده متمرکز شد و طولی نکشید که ابراهیم ۴۳ ساله در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر و برای انجام بازجوییها به پلیس آگاهی منتقل شد. به گفته سرهنگ خیرخواه در حالی که متهم بیش از شش ماه هرگونه دست داشتن در قتل مادر خود را انکار میکرد سرانجام در مقابل آثار به جا مانده در صحنه جرم و کشف آلت قتاله که اثر انگشت او روی آن دیده میشد، لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت خود برداشت.
متهم در شرح حادثه به کارآگاهان گفت: «بعد از فوت پدرم، خانه و چندین باب مغازه و مزرعه برای من و مادرم و خواهرانم باقی مانده بود اما کلیه املاک به نام مادرم بود. من نیز وضعیت مالی خوبی نداشتم و به مواد مخدر شیشه هم اعتیاد داشتم به همین خاطر چندین بار از او خواستم که سندها را در اختیار من قرار دهد اما او هر بار مرا تمسخر میکرد و میگفت که من معتاد هستم و به همین دلیل میخواهد تمامی سندها را تنها به نام خواهرانم بزند و به من چیزی نخواهد داد. من هم وقتی از این تصمیم مادرم باخبر شدم نقشهیی طراحی کردم و روز حادثه به خانه مادرم رفتم.»
هرچه اعترافات متهم پیش میرفت پرده از جنایتی برداشته میشد که توهم ناشی از مصرف شیشه در آن نقش اول را بازی میکرد. ابراهیم در حالی که دستانش میلرزید و فروغی در چشمانش دیده نمیشد، سرش را پایین انداخت و ادامه داد: «وقتی مقاومت مادرم را دیدم سرانجام تصمیم گرفتم سند یکی از مغازهها را از خانه مادرم بدزدم به همین خاطر پنج صبح روز حادثه از دیوار پشتی وارد خانه شدم و سند را برداشتم.»
ابراهیم با خود میگفت کاش وقتی سند را دزدیده بودم، به سراغ مادرم نمیرفتم، اما دیگر کار از کار گذشته بود. او ادامه داد: «بعد از اینکه سند را دزدیدم به سراغ مادرم رفتم و او را بیدار کردم و به او گفتم که میخواهم خانه را بفروشم اما او با من گلاویز شد و میخواست سند را از من بگیرد. در همین لحظه بود که من هم او را هل دادم. او عقب عقب رفت و سرش محکم به لبه تخت خورد و بیهوش شد.»
ابراهیم فکر میکرد مادرش جان خود را از دست داده است اما اینگونه نبود. مادر هنوز نفس میکشید اما ابراهیم این را نمیدانست. پس یک قیچی از روی میز برداشت و النگوهای مادرش را برید و در جیبش گذاشت. ناگهان جنون به سراغش آمد؛ با همان قیچی، یک ضربه به پهلوی مادرش زد و ضربهیی دیگر بر گردن مادرش نشاند و خون جاری شد. ابراهیم که پیکر مادرش را غرق خون دید ناگهان به خود آمد؛ پارچهیی برداشت تا زخمهای مادرش را با آن ببندد اما کار از کار گذشته بود؛ او دیگر نفس نمیکشید.
به این ترتیب و با ثبت اعترافات متهم، پرونده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی تحویل داده شد.اعتماد