آقای حاکمیت، حالمان بد است، ما بیحیا نشدیم، شما بیعدالت شدید
✍️ مدرس و استاد دانشگاه کارشناس ارشد فناوری اطلاعات و ارتباطات دانشجوی حقوق قضایی مهندس حسین جمالی
✍️✍️✍️ بیان مطالبات مردم ایران زمین از منظر عدالت واقعی و حقیقت. مسئولان محترم، بعنوان یک دانشگاهی عضو جامعه علمی کشور، وظیفه خود میدانم که مطالبات مردم ایران زمین را با صدای روشن و صریح بیان کنم. امروز جامعه ما بیش از هر زمان دیگر نیازمند سیاستهایی است که بر پایه عدالت اجتماعی، آزادی اندیشه، و رفاه عمومی بنا شود. دانشگاه و نخبگان علمی، سرمایههای ملی هستند و باید در تصمیمگیریهای کلان کشور جایگاهی واقعی داشته باشند. بیتوجهی به خواست مردم و نادیده گرفتن ظرفیتهای علمی، نه تنها آینده کشور را تهدید میکند، بلکه کرامت انسانی را نیز تضعیف میسازد. انتظار ما از حاکمیت آن است که: – به حقوق بنیادین شهروندان احترام گذاشته شود. – دانشگاه بهعنوان مرکز تولید اندیشه آزاد و مستقل به رسمیت شناخته شود. – سیاستهای اقتصادی و اجتماعی در جهت بهبود زندگی مردم و کاهش فشارها اصلاح گردد. – امید به آینده با اقدامات عملی و شفاف در جامعه تقویت شود. این سخن بر پایه عقلانیت و مسئولیت اجتماعی است. ایران شایسته آن است که مردمانش در فضایی آکنده از عدالت، آزادی و پیشرفت زندگی کنند. این مطالبه، صدای حقیقت وعدالت واقعی مردم است. می بینیم… 🔹خیابانهای این شهر دیگر بوی زندگی نمیدهند. بوی دود میآید، بوی ناامیدی، بوی سیگار و مشروب و مخدرهای دخترانی که در هجدهسالگی پیر شدهاند. پسرانی که خندیدن را یادشان رفته و فقط بلدن مصرف کنند؛ مصرفِ «گل»، مصرفِ مشروب، مصرفِ امید. 🔹این جامعه آرام آرام دارد پوسیده میشود، نه از بیدینی مردم، از بیعدالتی صاحبان قدرت. سالها گفتند حجاب، گفتند ظاهر، گفتند غیرت. اما کسی نگفت نان. کسی نگفت عدالت. کسی نپرسید این جوانِ بیکار چطور مرد بماند؟ این دخترِ تنها چطور پاک بماند وقتی در هر کوچه دستهایی از تاریکی بیرون میآید و امید را میدزدد؟ 🔹ای کاش فقط روسریها افتاده بود؛ اما لباس افتاده. ایمان افتاده. اعتماد افتاده. اخلاق زیر پای فقر له شده است. 🔹در این خاک، هرچه فقر بیشتر شد، موعظه هم بیشتر شد؛ هرچه سفرهها کوچکتر شد، خطبهها بلندتر شد. اما مردم گوش نمیدهند؛ نه از لجاجت، از درد. از بس وعده شنیدند و چیزی ندیدند. از بس عدالت را بر زبان دیدند و رانت را در عمل. 🔹حالا ببین؛ جوانی که باید در کارخانه باشد، در پارک است و دود میکشد. دختری که باید معلم باشد، در اینستاگرام میرقصد. پیرمردی که باید پناه باشد، دنبال شکارِ جوانی است. و همه وانمود میکنند که عادی است. اما نیست. هیچ چیز دیگر عادی نیست. 🔹این کشور دارد آرام آرام از درون میسوزد. آتش نه از غرب آمده، نه از ماهواره، از ظلم آمده. از نانِ نابرابر، از فرصتِ نابرابر، از دینِ بیعدالت. از وعدههایی که نان نشدند و سخنانی که صداقت نداشتند. 🔹جامعهای که دروغ در آن عادت شود، ایمانش میمیرد. جامعهای که عدالت در آن فراموش شود، عفتش از دست میرود. نه با فحشا، با ناامیدی. فحشا فقط شکل ظاهریِ ناامیدی است. وقتی دختر بداند پاکیاش نان نمیشود، وقتی پسر بداند غیرتش کار نمیشود، وقتی ایمان خرج ندارد، همه چیز فرو میریزد. 🔹شما میگویید دشمن تهاجم فرهنگی کرده؟ اما دشمن از درون آمده. از پشت تریبونهایی که سالها عدالت گفتند و رانت خوردند. از اتاقهایی که دربارهی حجاب تصمیم گرفتند اما دربارهی نان سکوت کردند. 🔹ما بیحیا نشدیم، شما بیعدالت شدید. ما بیدین نشدیم، شما دین را بیاعتبار کردید. ما خیانت نکردیم، شما اعتماد وحقیقت را کشتید. و امروز، دختران ما با وقیح ترین شکل با سیگار و مخدری در دست در خیابان میگردند چون هیچ پناهی برای گریهشان نمانده است. 🔹تا عدالت برنگردد، حجاب هم برنمیگردد. تا صداقت زنده نشود، ایمان زنده نمیشود. تا رانت هست، فساد هست، و تا فساد هست، بیعفتی هم هست. و اگر اینگونه ادامه دهید بدتر هم خواهد شد . جامعه را با گشت ارشاد نمیشود نجات داد، بلکه با بازگرداندنِ کرامت انسان. با نانِ پاک، با وعدهی صادق حقیقت، با عدالتِ واقعی،ایران دوستی وفقط برای ایرانیان. 🔹ما هنوز هم میخواهیم مؤمن باشیم، اما به چیزی که دیده نمیشود نمیشود ایمان داشت. عدالت را نشان دهید، تا ایمان بازگردد. ایران سرافراز… ۲۰آبان۱۴۰۴