همای گیلان: به درازای تاریخ و تکامل تدریجی آن ،اندیشه ها و ریشه های متفاوتی در این تکامل نقش داشته که انسانها بخشی از بازیگران اصلی آن می باشند.
مبانی اندیشه های تاریخی برای تکامل معمولا از دو منظر تحلیل و تبیین می شوند.بخش عرفی آن مر بوط به ندای انسانهایی چون ماندلا و گاندی و اخلاق کانتی و …که از گنبد افلاک بشریت ،حقوق زمینی انسانها در قالب تعا لیم اخلاقی و رواداری انسانی ،بدور از هر گونه تکلف و تعلق به آیین وقوانین خاصی ،ندا داده شده است .منشا و ریشه های ستبر آنرا ما در رنسانس ومکاتب مولد آن چون اومانیسم مشاهده می کنیم که همه حکومت های عرفی قرون بعدی منشعب از آن هستند و سکولاریسم فرهنگی و سیاسی در مناسبات اجتمایی و رابطه متقابل حکومت و مردم را تشکیل می دهد واقتصاد و ادب و هنر و شعر و سینما و سیاست و فرهنگ و … در قالب انجمن های عرفیگرایانه در کنش و واکنش متقابل همدیگر قراردارند و هیچ خط قرمزی بجز قانون وجود ندارد.
بخش دیگر، تکامل تاریخی را در معنی گسترده تری و عمیق تری می کاود و مدعی حیات و تکامل بعد از مرگ می باشد که این موضوع ،فهم و درک را پیچیده و عمیق می کند و دامنه تحلیل را الهی و تا حدی ماورایی می کند که دست عرفیگرایان هرگز بدان نخواهد رسید .
منشا کتابهای هدایت و تکامل ،فرا زمینی و پیام آوران آن قوانین عرفی را با کتاب الهی تدوین و تبیین می کنند که اختلاف اساسی با بخش اول از همین جا شروع میشود.اگرچه مفسران این کتابهای الهی در ادوار مختلف تاریخی اختلاف های آشکاری در زمینه برداشتهای متفاوت در امر زمامداری با یکدیگر داشته ودر اتباع حوارین و مناسبات حکومتی این اختلاف به اوج می رسد.مثلا علامه نایینی و آخوند خراسانی حکومت در غیبت امام دوازدهم را نمی پسندیدند و به تشکیل حکومت عرفی سفارش داشتند .
سابقه بشریت در تشکیل حکومت عرفی، بیش از حکومت های الهی و یا دینی می باشد و با توجه به تجارب بشری حذف هیچکدام میسر و ممکن نیست بجز اینکه یکطرف بخواهد قوانین تکامل بشریت در عصر حاضر را نادیده بگیرد .فرهنگهای بشری در قالب قوانین مو ضوعه دینی و عرفی اگر بالندگی وسرزندگی و پویایی خود را در کسب سعادت و فراغت و شرافت اخلاقی و انسانی ،ازدست بدهند ،مسخ و بی روح میشوند و جز کالبدی بی جان ، باقی نمی مانند.پند های اخلاقی در تعالیم انبیا و عشق سوزان و فروزان عرفانی نهفته در این تعالیم و رواداری عرفی نام آوران و امامان و شاگردان این تعالیم برای زمامداری و شیوه تعامل با مخالفان فکری و عقیدتی و سیاسی ،بسیار ارزنده و مفید در مناسبات عرفی این عصر می تواند قرار گیرد و از الهیات رهایی بخش برای تعالیم انسانی و راهکار های عرفیگرایانه می توان مدد جست و کرامت انسانی (ولقد کرمنا بنی آدم) را در همزیستی این دو نگاه بجوییم .آنچه ماندلا در تعالیم عرفی با زندانبان کرد سالها پیش فاتح مکه بعد از فتح آن با مغلوبان کرد.اوج و اروج تمدنهای بشری و همه رواداریهای آن بخشی مدیون مدرنیته و مدرنیسم و دست آ وردهای رنسانی مربوط به عصر تمدن و حیا ت و زایش فرهنگی این دوران بوده است.از دانته ,دانتون و از لوتر ,وولتر و از دکارت,سارترو حتی در حوزه تمدن اساطیری یونان باستان از بقراط ,سقراط ساختن ,انصاف بدهیم به درازای راهی نیست که از راهزن و بیابانگردی ,ابوذر غفاری ساخته شود که نظام اشرافیت عثمانی را هم با تدبیر و هم با شمشیر به چالش کشید و سر انجام در تبعید به چاله اش کشیدند.تکامل را در ذات و فطرت جستن جز تاسی از خالق ذات میسر نمی باشد آنکه روح انسانی در ذات ابنا کرد ,تعالیم بهر تکامل را اهدا کرد و راهی در رجعت بسوی خویش ایجاد کرد.اگر واعظان و شارعان ,عاجز از اعجاز این فهم و فحص در حوزه فلسفی آن می باشند نباید مقهور و مفتون بی چون و چرای مکاتیب بشری در حوزه مادی ویا هرمنوتیک انسانی آن شد.ادامه دارد.
/جلال میرزاآقایی