اختصاصی همای گیلان: مقاومت گیلانیان در برابر اعراب و حملات مکرر ساکنان گیلان به قزوین برای دفع اعرابی که در آنجا بودند تا جایی ادامه یافت که قزوین در بین اعراب مسلمان به “باب الجّنه (درِ بهشت)” معروف شد و خلیفه مأمون در هنگام سفر خود به خراسان، آنگاه که مردم قزوین جلویش را گرفتند و خواستند که به سبب مقاومت در برابر گیلها و دیلمیان از آنان مالیات نگیرد، با این درخواست آنان موافقت کرد. همچنین خلیفه فتوا داد که “هر کس چهل روز در قزوین بماند به بهشت میرود” که ظاهرا این فتوا به این دلیل داده شده بود که سپاهیان عرب خلیفه از قزوین به سبب تازشهای پیاپی دیلمیان و تلفات بسیار سنگین اعراب می گریختند وعده زیادی از مردم قزوین نیز از ترس اینکه دیلمیان به سبب همکاری آنان با خلیفه مردم این شهر را قتل وعام کنند از این شهر گریختند.
ابن فقیه همدانی می نویسد: در زمان حجاج بن یوسف ثقفی که دشمن خونخوار ایرانیان و شیعیان بود، نبردهای سخت و خونینی بین مردم گیلان و سپاهیان خلیفه روی داد که تعداد بسیاری از دو طرف کشته شدند و شکستهای سختی بر سپاه خلیفه عرب افتاد. دو طرف که از ادامه این نبردهای خونین به ستوه آمده بودند تصمیم به مذاکره گرفتند و دیلمیان سفیران خود را برای گفتگو به بغداد فرستادند. در این هنگام حجاج برای ترساندن گیلکها (دیلمیان) نقشهای را که با کمک آگاهان به سرزمین دیلمان و گیلان کشیده بود را پیش آورد و گفت “یا تسلیم شوید و مالیات بپردازید، یا به کمک این نقشه بر سرزمینتان چیره خواهم شد و آن را تصرف خواهم کرد”.
فرستادگان دیلمیان گفتند “ای حجاج! در این نقشه نشانی از سواران ما نیست؛ و چون بدانجا درآیی آنان را نیز خواهی دید!”.
به دنبال این موضوع نبرد دوباره شروع شد و حجاج این بار پسرش را به جنگ دیلمیان فرستاد که سپاه بزرگ او نیز به سرنوشت سپاهیان پیشین دچار شدند و پس از چند ماه نبرد با دادن تلفات سنگین ناچار به عقب نشینی شدند.
همچنین حجاج دستور داد تا بین کوفه و قزوین برجهای بسیار بلند ساختند و هرگاه که قزوین مورد تازش واقع شد، روزها با فرستادن دود به آسمان و شبها با روشن کردن آتش به کوفه خبر داده شود تا سپاه برای دفع حمله دیلمیان ارسال گردد. هر چند که این تدبیر نیز چاره گشا نبود و دیلمیان همواره به پادگانهای اعراب در قزوین یورش میبردند.
در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.
سرچشمه:
(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶
کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸
//علی غلامرضایی پژوهشگرتاریخ
با سلام و درود و خسته نباشید خدمت استاد گرانقدر
استاد،،ممنون میشم که بیشتر از چگونگی حمله اعراب به ایران و حقایقی که در مورد مقاومت و جنگهای تک تک شهرها را بنویسید
ممنون
سلام خیلی جالب بود ممنون میشم اگه در خصوص حمله اعراب به دیگر شهرهای ایران نیز مطالبی گفته شود
عالی بود استاد عزیز
سلام استاد عزیز تاریخ این مرز و بوم قدردان شماست
احسنت.بسیار عالی بود
ن طور که از شواهد تاریخی بر میآید فتح سرزمین قزوین (شامل مناطق دشتبی، قاقازان و سپس دژ قزوین) به سادگی صورت نگرفتهاست. اسناد زیادی در این زمینه در دست نیست و اکثر مطالب در ۲ قرن بعد نگاشته شدهاند؛ قدیمیترین سند در این باره کتاب فتوح البلدان نوشته بلاذری و سپس التدوین رافعی است. آن طور که پیداست عمربن خطاب پس از فتح نهاوند به سردارانش فرمان میدهد فردی به نام «عروت» با ۸ هزار جنگجو برای فتح قزوین برود، اعراب نیز پس از فتح ابهر به سمت دژ قزوین حرکت میکنند، ساکنان دشت قزوین وقتی از قصد مسلمانان آگاه میشوند از دیلمیان یاری میطلبند، سپس جنگ سختی میان اهالی قزوین و دیلمیان از یکطرف و اعراب مسلمان درمیگیرد. این جنگ چنان بر اعراب سخت میآید که در التدوین از زبان اعراب میخوانیم:
اجول فلا ادری لعل منیی / بدکان او داکان او بالحرندف (یعنی: جولان میکنم و نمیدانم که مرگ من در دکان با داکان یا که جرندق است)
سرانجام دیلمیان عقبنشینی میکنند و مردم قزوین نیز ناچار به صلح میشوند. اعراب نیز شرط پذیرفتن دین اسلام و پرداخت مالیات را تکلیف میکنند؛ ولی از شواهد پیداست این صلح پایدار نبودهاست.[۵]
در خصوص پایدار نبودن صلح باید گفت هنگامی که براء بن عازب به قزوین تاخت و پس از پایان جنگ، محصور شدگان میگفتند:
نه مسلمان به ئیم نه گزیت دهیم (یعنی: نه مسلمان میشویم و نه مالیات میدهیم)
و پس از خروج اعراب دوباره به آیین کهن خود بازگشتند، پس اعراب نیز بازگشتند و با قهر و غضب دوباره تسلط یافتند؛ همچنین در شورش بعدی ولید بن عقبه از سوی عثمان خلیفه وقت مأمور میشود سرزمینهای قزوینهای گیلان. آذربایجان را از نو فتح کند. آشوب و نافرمانی ادامه داشت تا اینکه سعید بن العاصی به امارت کوفه رسید، او بار دیگر به قزوین تاخت و پس از جنگ این شهر را آباد و استوار گردانید. از این زمان به بعد این شهر به عنوان پایگاهی نیرومند و مرزی مورد توجه اعراب قرار گرفت.[۶]