اختصاصی همای گیلان: تامس کوهن در کتاب “ساختار انقلاب های علمی”به واژه “پارادایم”اشاره بیشماری دارد .او معتقد است که استیلا و چیرگی نوعی از نگاه و اندیشه نوین ,در عصر حاضر در فرآیند رشد و تکامل پدیده های اجتمایی و علمی اجتناب نا پذیر می باشد .پدیده های علمی عصر کلاسیک در حوزه نظری و نظریه های علمی به چیزی بیشتر از تکامل تدریجی محتاج بوده اند شاید بتوان رنسانس را یک پارادایم در تحول بنیادین در حوزه فکری تاریخ بشر دانست.نیمه دوم قرن نوزده و تا اوایل این قرن عصر تعاملات و تحولات علمی و فرهنگی و سیاسی و فکری بود .ظهور و بروز انقلابات فکری در حوزه مبانی اندیشه های نظری از شاخص ترین این تحولات ,بشمار می روند .
شکل گیری توامان پدیده های فرهنگی و سیاسی و فکری در بستر تحولات اجتمایی با واژه هایی نظیر کمونیسم و فاشیسم و امپر یالیسم و سوسیالیسم و…که قبلابصورت نظریه های کلاسیک در آثار بزرگانی چون کارل ماکس و یا هگل و حتی نظریه های مکتب افلاطونی و ارسطویی یونان باستان مطرح بود .به جرات می توان گفت که پارادایم این عصر تضاد فکری و متعارض دو پدیده کمونیسم و امپر یالیسم بود که بعد در قالب اندیشه های سیاسی و تشکیلات منشعب از آن نمایان شد .تضاد ها باعث تشکیل بلوک های اقماری و سپس تنازعات سیاسی جنگی و یا جنگ های پار تیزانی و داخلی حول همین پارا دایم فکری بود که بعد ها پای منافع گروهی هم به میان کشیده شد .
جنگ دو کره و دو یمن و جنگ ویتنام و جنگ های چریکی آمریکای لاتین و حتی تشکیل پیمانهای نظامی نظیر سیتو و سنتو و ناتو و ورشو را در همین راستا می توان تحلیل کرد..فیدل کاسترو که چند روز پیش وفات یافت یکی از شخصیتهای اصلی بازیگر عصر پارادایم دهه جنگ های چریکی و پارتیزانی آمریکای لاتین و تا حدی مرکزی بود.غافل از اینکه چه درکی و چه برداشتی از تحولات عصر خویش و آینده کشور خویش داشته باشد با تمام وجود در آن حل شد .
او که سالها در خلسه و مستی این دوران بسر برد و صاحب نام و نشان شد اما نه نانی برای کشورش و وقتی چشم باز کرد که سالها کشورش از قطار توسعه عقب افتاده بود .اگر با هوش بود و شامه تیز بین داشت درک می کرد که نباید آینده کشورش را با واژه ها و مفاهیمی گره بزند که تارخ مصرفش گذشت و به موزه تاریخ سپرده شده و عصر دیگری آغاز گشته و بقول گور باچف خوابمان طولانی بوده و دیر از خواب بلند شدیم .
این نبوغ ستودنی ماهاتیر محمد بود که عصر نوین که انقلاب تکنولوژیک در قالب ارتباطات جهانی را بخوبی دریافت و کشورش را در مدار توسعه قرار داد و علارغم اعتقاد فردی و شخصی به مکتب خاصی,با درک واقعی از پارادایم عصر خویش , کشورش به یکی از ستاره های درخشان توسعه یافتگی با متر و معیار های امروزی دست یافت.ای کاش کاسترو قبل از اینکه نامی در موزه تاریخ داشته باشد نانی برای ملتش می گذاشت.
//جلال میرزاآقایی