اختصاصی همای گیلان: طا ئران حرم صِدر و عفاف که ابرو کمانی کردند و تیر تکفیر بر حقیر زدند و نوازش! علم فروشی و فخر فروشی کردند اگرچه ناخن تهمت به روح نکهت بردند ولی خوش باش و خوش زی که رندان بلا کش را, رنجید ن کافریست و هر آنچه آن خسرو کند به کام ما شیرین بود, چون در این دیار آزمودیم بخت خویش ولی شرط انصاف و جوانمردی ندیدیم که بر کشیم رخت خویش چون نگاه و نوا و ندای معصوم مادری امر به ماندن کرد و آتش به روح و روان من عصیانگر کرد.
زین دلیل بود که خامی نکردیم بلکه خادمی پیشه کردیم و ترک کوی عشاق و حُزنی به دل اولی الباب نبردیم.برشی کوتاه از علم مشاهیری چو کانت و گوته و دانته و سقراط بهر وهن عشاق شرط قلندری نبود چون رهروان کوی یار با قلم طنازی و شگر گزاری کنند و چو سقراط جان به لب و جامی به لب “شوکرانی “کنند و از رساله کانت(خدایی که من می شناسم)علم پرانی نکنند.خماری عالَم الست در کوی عشاق را به معماری عالَم پست در کوی نفاق نبردیم که اولی ترا راهی عرش کند و دومی ترا همدم فرش.مشق شاگردی فلسفه و سیاست به اشتیاق زدیم و روا ندیدیم که خشکی آنرا به کوی عشاق زنیم .در آنجا کریه منظران,باب مستوری کنند تا بچابند و بتازند ولی در اینجا پری رویان تاب مستوری ندارند و بنوازند و چکاوک ها چه زیبا, ندا و ناله دهند و لبی به پیمانه دهند.شارعان و واعظان و وازعان و فاتحان دوران, اگر مشتاق و مبتلا به بحث وفحص کلامند ,منت برحقیر زنند و درب خانه فقیر زنند تا ما خاک پایشان سرمه چشمان کنیم و مهمانی عالَم نشان کنیم و شاگردی خویش عیان کنیم و از سقراط و بقراط و کانت و گوته و دانته و از تاریخ تمدن بشری ویل دورانت تا فردوسی و از فردوسی تا ملا صدرا و از ملا صدرا تا سروش و از سروش حتی تا گوگوش بگوییم و بنوازیم و می در ساغر اندازیم و هرگز مباد که زین مقال به کوی عشاق میخانه برده شود و مستی از سرپری رویان , پریده شود.
//جلال میرزاآقایی