اختصاصی همای گیلان: آنروزکه پدر با چشمانی گود افتاده و چهره ای استخوانی و دستانی زمخت و پینه بسته که حاکی از کاری و شغلی سخت و جانفرسا حکایت می کرد ,تکیه به دیوار کاهگلی داده بود که قسمت سطحی آن بخاطر ریزش با مقوایی کاغذی ضخیم و منظره ای نقاشی شده که هیچ تناسبی با سطح زندگی ما نداشت نگاهی نافذ به حرکت دستان کوچک من که مشغول نوشتن بود انداخت و شاید در اعماق ضمیر نا خود آگاهش,فردایی بهتر را برای فرزندش جستجو می کرد و جوانی و زندگی را فدای فردای فرزند خویش کرده بود و کار طاقت فرسا را به جان خرید و نان و عشق و امید آفرید و با قوت دستانش ,قوت به پاهای فرزندش کرد تا راهی دبستانش کند.
وقتی پای به مدرسه گذاشتیم و سر کلاس درس نشستیم پدری معنوی را در کنار تخته سیاه زوار در رفته دیدیم که چند گوشه اش با شیطنت های بچه ها سوراخ شده بود و پاک کن ابری نصفه و نیمه که معلم با فشارآنرا روی تخته سیاه می کشید تا نوشته های گذشته را پاک کند. با صورتی تکیده و لبانی خشکیده و لباس های نه چندان مناسب این فرشته تعلیم,سبک رمانهای قبل از رنسانس و اروپای ویکتور هوگو وزندگی الیور توایست را تداعی می کرد.از پدر و معلم و دبستان وکودکی خاطره ای توام با حزن و غم و اندوه و دلتنگی برایم مانده و بقول امروزی ها به نوستا لژی مبتلا شدم.اما در نوجوانی و جوانی شاهد مبارزات ضد امپر یالیستی بودیم و
هموطنان انقلابی ما در عشق «چه گوارایی وانور خوجه البا نیایی و جمیله بوپاشای الجزایری»می سوختند وروشنفکران دهه چهل هم در بوف کور صادق هدایت گیر کرده و در کتاب «مسخ »فرانتس کافکا مسخ شدند وزما نیکه از خلسه روشنفکری بیرون امده بودند که انقلاب شده بود و نسلی جوان و خام و نپخته ،بدون تعمق در کتابهای انان ،با عشق به مبارزان امریکای لاتین و ویتنام وکره شمالی و کاستروی کوبایی وپدر خوانده همه انان در همسایگی شمالی ما ،بعد از انقلاب بر سر جنازه رژیم پادشاهی به جشن و پایکوبی و سر انجام به ستیز و تیغ به روی همدیگر کشیدندو بهر قدرت هماوردی کردند ونیک میدانیم که انچه بر ما گذشت..
اینک کارخانه ها تعطیل و مدرسه ها تخریب , نه سوت کارخانه ای و نه زنگ مدرسه ای دیگر دل نشین نمیباشد چون حرمت ها شکسته شدند و پدران باز نشسته شدند و فقر و تنگدستی چون دیواری بر سر هر دو آوار شدند و شرمگین از تنگدستی پیش عیال و خانوار شدند بر ماست که دست و پای آنها را بوسه زنیم و تبرک جویی کنیم و با عشق و امید از آنها دلجویی کنیم و معلمی را عشق و گارگری را ارث فرزندان کنیم تا ایران را آباد و از فقر و تنگدستی و جهل و خرافات آزاد شود.روز فرشتگان (معلم و گارگر)گرامی باد.