اختصاصی همای گیلان:
«سیر تحول جایگاهی روحانی در طول ۴سال گذشته:
من سرهنگ نیستم، حقوقدانم
من قاضی نیستم، وکیلم
من پرتاب کننده موشک نیستم، بلکه سازنده ام»
? کسی که اهل « علت » است ،« تعبدی» فکر می کند ولی کسی که بدنبال « دلیل» است ،تعقلی.
تعجب نکنید ،بله! این دو فرق دارند.
شاید با خود بگویید چرا اینقدر سریع و بی مقدمه وارد بحث اصلی شدم و یا اینکه دچار سردرگمی شوید ،ولی و به هر حال این اوضاعی است که ما داریم
و می بینید نیاز به تفسیر هم ندارد ( لطفا تیتر گوشواره یادداشت را مطالعه کنید) می سوزیم و می سازیم! و این عجله در نگارش از سر سوختن است و امید به ساختن.
بر می گردم سر خط ،وقتی بنده بیمار می شوم می گویم :« سرماخوردم به دلیل شیوع ویروس انفلوانزا ». این ویروس دلیل بیمار شدن من نیست بلکه علت انست،زیرا ممکن است من واکسن بزنم و هرگز بیمار نشوم و این یعنی قوت سیستم ایمنی بدن من است که « دلیل » سالم بودن و در صورت نقصان « دلیل » بیماری من است یا اینکه وقتی من خواب هستم کسی مرا تکان می دهد و بیدار می کند.این تکان دادن « علت » بیدار شدن من است ونه « دلیل » ان.چه بسا مدتها مرا تکان دهند ومن بیدار نشوم ،زیرا که مرده باشم یا اینکه در کوما بهر دلیلی فرو رفته باشم.
?حالا در نظر بگیرید بنده عاشق کسی هستم و او را دوست دارم ، خب ! به قول حضرت مولانا« هر چه ان خسرو کند شیرین کند،چون درخت تین که جمله تین کند» یعنی هر چه او می کند و می گوید را من می پذیرم ،زیرا او را قبول دارم .
در اینجا من نیازی به دلیل ندارم ،همین علت «دوست داشتن» من کافی است.
حالا اگر پایه این دوست داشتن هم علتی باشد ،یعنی ما بدون دلیل فی المثل عاشق کسی شده باشیم ،خوب ما داریم « تعصب» می ورزیم که این اصلا معقول نیست.
این درست مثل ایمان اوردن ماست ، ما مسلمانیم چون خانواده ما مسلمان بوده واینجا کشوری اسلامی است یا شیعه هستیم چون خانواده ما شیعه بوده است .
ما فی المثل مانند ناصرخسرو قبادیانی نبوده ایم که چون پاسخ پرسش های خود را پیش اسماعیلیه یافت به مذهب انها گرایش پیدا کرد ما « علتی» هستیم و این خشت اول که کج است تا ثریا ما را از « صراط مستقیم» دور می کند.چون ما « تعصب » داریم.
?کمی جلوتر که برویم و وادی سیاست را انتخاب کنیم باز مشکل ما همین است.بنده بدون تحقیق و صرف احساسات و با تکیه بر تقسیم بندی « حق» و « باطل» بر روی گروهی یا اشخاصی تعصب می ورزم و انها را دلیل بقای انقلاب ودین می دانم، یعنی ان « تولی وتبری» بدون دلیل را وارد عالم سیاست می کنم ،اینجاست که اتفاقا داستان خنده دار هم می شود.
شاید بگویید :« نه ! دادخواه تعصب اینها ازار دهنده است.»
من می گویم درست است ،ولی وقتی کسی امور اجباری را جای امور اختیاری بگذارد و یا در مبحث ما « علت» را جای « دلیل » خب ! داستان فکاهی می شود.
?شما ببینید دوستان اصولگرای ما چقدر از نظر ایدیولوژیک ( که این مایه تعجب وبسی تاسف است) ،تشکیلاتی و برنامه ریزی ضعیف شده اند که برای پرزنت خود به رویکرد (ونه سیاست )هجمه،هجو و تخریب روی اورده اند.
من وقتی کامنت های اینچنینی را ( مانند انچه در تیتر ابتدایی امد) می خوانم که مثلا « سیرتحول جایگاهی روحانی در طول ۴ سال…» به این نتیجه می رسم این جناح از نظر تیوریک بسیار ضعیف شده است و مشتی جوان جویای نام ،خام ،فاقد ارزش اخلاقی و البته فاقد عقبه تشکیلاتی و ایدیولوژیک جای ژنرال های اصولگرا را در خط مقدم گرفته اند و بجای اسلحه « نقد» ،« کاریکاتورکشی» یا بهتر بگویم « هزل گویی » را انتخاب کرده اند.
این موضوع را شما کنار این اخبار بگذارید که مثلا مداحان مبدل به کنشگران سیاسی یا تیوریسین های مذهبی شده اند، و این جوانانجویای نام از اینها خوراک فکری می گیرند.ایا جای نگرانی نیست؟
?کلمه « تصمیم » نه بمثابه «عزم جزم کردن برای کاری »که در ریشه عربی بمعنای « کر گردانیدن کسی را» می باشد.این همان معناییست که در قران هم امده: « صم و بکم عمی فهم لایرجعون» یعنی « کرو کور و ناشنوا هستند و باز نمی گردند» .
« صم » همان دری است که روی قوطی می گذارند ،مصداق انکه وقتی کسی تصمیمی گرفت کر وکور و ناشنوا می شود.زیرا ان تصمیم تعصب اورده است.
ومن نگران این « تعصب سیاسی» هستم ،زیرا همانطور که نیچه در غروب بت ها می گوید اخلاق مسیحی وارد عالم سیاست هم شده و گروههای رقیب ترجیح می دهند رقبا زیاد تضعیف نشوند.ومن به نفع اصلاح طلبان نمی دانم که رقیب دیرینه انان چنین دچار فقر تشکیلاتی و فکری شود.