اختصاصی همای گیلان: با به سلطنت رسیدن «سلطان سلیم» پسر بایزید دوم در سال ۹۱۸ق/ ۱۵۱۲م، سیاست عثمانیها نسبت به دولت صفوی عوض شد و سلطان با رها ساختن توسعه طلبی به سمت اروپا، به شرق متمایل شد. در واقع نخستین امر مهم برای توسعه دولت عثمانی در شرق که هدف اصلی سلطان سلیم در سیاست خارجیاش بود، برداشتن شاه اسماعیل بود. جلوس او بر تخت سلطنت مصادف بود با اوج قدرت شاه اسماعیل که بر سراسر ایران تسلط یافته بود. شاه اسماعیل، جلوس سلطان را تبریک نگفت و همین مسأله بیش از پیش سلطان جوان را ناراحت کرد. بعلاوه دو اقدام دیگر شاه، سلطان را بیشتر به جنگ با ایران ترغیب میکرد: یکی اقدامات «نورعلی خلیفه» در آناتولی شرقی در سال ۹۱۸ق /۱۵۱۲م که با سپاهی از صفویه مرکب از صوفیان طریقت صفوی همان منطقه انجام میگرفت و دیگری حمایت شاه اسماعیل از رقبای سلیم برای بر تخت نشستن بر حکومت عثمانی پس از مرگ سلطان بایزید دوم. در این زمان دولت عثمانی گرفتار شورشهای جدی در میان قبایل ترک آناتولی شده بود که در عین حال مریدان خانقاه اردبیل به شمار میرفتند. سلطان سلیم رویهای سخت در پیش گرفت و برای مقابله با شورشهای ترکهای هوادار قزلباشان و دولت صفوی ابتدا این شورشها را سرکوب کرد. دلیل این سختگیری در واقع این بود که دولت عثمانی از پیشروی قبلی شاه اسماعیل درآناتولی و موج فزاینده حمایت ترکان آناتولی از صفویان، دچار هراس شده بود و آن را تهدیدی جدی بر ضد خود ارزیابی کرده بود. سرانجام سلطان سلیم نگران از قدرت فزاینده صفویان تصمیم به جنگ با شاه اسماعیل گرفت. سلطان سلیم قبل از جنگ چالدران دست به اقداماتی زد. وی از علمای سرشناس و معروف سنی مذهب عثمانی مانند «کمال پاشازاده»، «علی بن عبدالکریم»، «مفتی حمزه» و «ملا عرب» فتوای قتل هواداران صفویه را کسب کرد. سلطان در واقع میخواست برای اقدامات ضد صفوی خود، کسب مشروعیت کند. سلطان، سپاهی به گفته برخی از منابع مشتمل بر دویست هزار نفر جنگجو گرد آورد و برای اطمینان از امنیت پشت سر خود، قبل از حرکت تشیع را تکفیر و آن را در قلمرو خود ممنوع کرد و به قتل عام همه شیعیانی که بدان ها دست یافت، پرداخت. تعداد این افراد به قتل رسیده را چهل هزار تن برشمردهاند.سلطان سلیم در ۷جمادی الاول ۹۲۰/ اول ژوئیه ۱۵۱۴ به سیواس رسید و در آنجا از سپاهیانش سان دید. سپاهیان او به دستههای زیر تقسیم شده بودند: سپاهی صاحب تیول آسیا و اروپا، سواران خاصه سلطان، آکنجیها، ینی چریان، عزبها، توپخانه و ذخایر و بنه و متفرقه که جمعاً حدود ۱۴۰ هزار نفر میشدند. تجهیزات توپخانه سپاه نیز بدین قرار بود: توپهای بزرگ چرخدار: ۲۰۰ عراده؛ توپهای کوچک که بر پشت شتر میگذاشتند: ۱۰۰ عراده؛ اسبان توپخانه: ۲هزار؛ شتران اردو: ۶هزار (برخی از منابع این تعداد را ۶۰هزار نیز آورده اند). سلطان سلیم خود فرماندهی سپاه را برعهده داشت. سلطان قبل از حمله به ایران، نامههایی به شاه اسماعیل فرستاد و در آن ضمن مردود دانستن مذهب تشیع با القابی نظیر «شیعه شنیعه»، «ملحد»، «بی دین» و… به تصمیم در براندازی حکومت صفویان و مذهب تشیع و فتوای مفتیهای (علمای) عثمانی در جهاد با شیعیان اشاره کرد. شاه اسماعیل در جواب این نامهها، تنها به یکی از آنها جواب داده که در آن نیز هیچ اشارهای به مذهب تشیع نکرده و ضمن اشاره به روابط دوستی دو دولت در گذشته و انتقاد از لحن نامههای او، با ذکر بیت:
با آل علی هر که درافتاد برافتاد بس تجربه کردیم در این دیر مکافات اعلام آمادگی در صورت جنگ، کرد. سلطان در سیواس حدود چهل هزار نفر از سپاهیانش را در فاصله قیصریه و سیواس گذاشت و در اول رجب ۹۲۰ / ۲۲ اوت ۱۵۱۴ همراه سپاهش به دشت چالدران در شمال غربی خوی در آذربایجان رسید. در مورد نفرات دو لشکر در نبرد سرنوشت ساز چالدران ارقام متفاوتی ذکر شده است. اما به نظر میرسد رقم صد هزار نفر سپاه عثمانی و چهل هزار نفر سپاه صفویان مقرون به حقیقت باشد. قوای ایران بیشتر از سواران بیباک و جنگ آزموده ترکمان و قزلباش تشکیل یافته بود و پیاده نظام مرتبی که در کار جنگ مؤثر باشد، وجود نداشت. سواران قزلباش بیشتر زره و کلاه¬خود داشتند و پرهای سرخی بر تاج قزلباش خود زده بودند. عدهای از جنگاوران قبایل کرد و از دیگر طوایف ایرانی نیز در سپاه شاه اسماعیل بودند. اسلحه سواران قزلباش گرزهای آهنین به نام ششپر، تیر و کمان، شمشیر و خنجر و تبرزین بود. توپ و تفنگ در سپاه شاه اسماعیل وجود نداشت و ظاهراً ایرانیان در زمان شاه اسماعیل استعمال توپ و تفنگ و اسلحه آتشین را خلاف جوانمردی و دلیری میشمردند.شاه اسماعیل دو فرمانده به نام های «خان محمد استاجلو» و نورعلی خلیفه داشت. نظر آنها در مورد تاکتیک جنگی این بود که باید فوراً و پیش از آنکه عثمانیها فرصت تکمیل مواضع دفاعیشان را پیدا کنند، حمله کرد. همچنین به نظر خان محمد استاجلو به علت قدرت توپخانه عثمانیان، نمیبایست از جلو حمله میکردند. اما این نظر از سوی «دورمیش خان شاملو»، از نزدیکان شاه رد شد و چنین کاری را خلاف مردانگی شمرد. شاه نیز رأی او را پذیرفت و گفت: «من حرامی قافله نیستم. هر چه مقدر الهی است به ظهور میآید».
سال ها بعد «شاه تهماسب اول» فرزند شاه اسماعیل، هر گاه سخن از جنگ چالدران میرفت بر دورمیشخان لعنت میفرستاد. به غیر از دو فرمانده مذکور، «خلیل سلطان» ذوالقدر حکمران فارس، «منتشا سلطان» حاکم تبریز، «نظامالدین میرعبدالباقی»، «حسین بیگ لله شاملو»، «سید محمد کمونه»، «خلیل بیگ» و «یوسف بیگ ورساق» فرماندهی قسمتی از سپاه صفویان را بر عهده داشتند. با این تاکتیک اشتباه صفویان، سپاهیان عثمانی توانستند با فراغ بال مواضع یا عرادههایشان را سازمان دهند. دوازده هزار سرباز ینی چری مسلح به شمخال (سلاح آتشین سرپر) پشت مانعی از ارابههای توپ که با زنجیر بهم بسته شده بودند، موضع گرفتند. این مانع بهصورت سدی تسخیرناپذیر در برابر سپاهیان صفوی درآمد که تقریباً از سواره نظام تشکیل شده بود. ظاهراً جناح راست سپاه صفوی که توسط خود شاه رهبری میشد جناح چپ سپاه عثمانی را تارومار کرد و فرمانده آن یعنی «حسن پاشا» به قتل رسید. جناح میانی عثمانی که در آن ینی چریها و قسمت عمده توپخانه قرار داشت بدان آسیب چندانی نرسید. در این هنگام قدرت آتش عثمانی به نمایش درآمد و وارد کارزار شد. اگر سپاه تحت فرماندهی خان محمد(محمدخان) استاجلو همانند شاه میتوانست جناح راست سپاه عثمانی را درهم بشکند و «سنان پاشا» را شکست دهد، کار عثمانیها به پایان میرسید. زیرا در این صورت توپخانه سپاه عثمانی که تغییر جهت آن امکانناپذیر بود، به کلی بیفایده و بیمصرف میماند. اما حمله خان محمد برخلاف حمله شاه به نتیجه قطعی نرسید و توپخانه عثمانی براحتی در جناح راست آزاد شد و سپاه خان را گلوله باران کرد. خان به همراه بسیاری از سپاهیانش کشته شد. سپس سربازان ینی چری سواران شاه را هدف تیر تفنگ¬ های خود قرار دادند. به گفته منابع رسمی صفویان، شاه رشادت های زیادی از خود نشان داد و مکرراً به توپخانه عثمانی میتاخت و با شمشیر حلقه زنجیرها را میبرید و سواران قزلباش حدود سیصد تن از تفنگداران ینی چری را به قتل رساندند، اما چون سلطان سلیم با سواران خاصه و «شادی پاشا» با سواران خود بر شاه و همراهانش حمله بردند، شکست در قوای صفویان افتاد. عاقبت شاه همراه با قورچیان در محاصره دشمن افتاد، اما رشادتهای شاه از جمله به قتل رساندن «علی بیگ مالقوچ اوغلی» فرمانده توپچیان ترک که بسیار نیرومند و قوی بود، حتی تحسین سلطان سلیم را نیز در پی داشت. سرانجام شاه که از ناحیه دست زخمی شده بود ناچار از پایان دادن به جنگ شد و با حدود سیصد نفر از همراهانش از معرکه جنگ خارج شد و عده دیگری از سپاهیانش یا کشته و اسیر شدند و عده¬ ای هم پس از وارد آوردن تلفاتی به دشمن، صحنه جنگ را ترک کرده و به شاه اسماعیل پیوستند.سلطان سلیم به تصور اینکه حیلهای در کار است به تعقیب شاه نپرداخت. از آمار واقعی تلفات جنگ چالدران اطلاعی در دست نیست. منابع ارقام متفاوتی از پنج هزار نفر تا هشت هزار نوشته ¬اند که سهم صفویان بیشتر از عثمانیها بود.در برخی از منابع دیگر رقمی بیش از اینها یعنی از بیست هزار نفر تا چهل هزار نفر ذکر کردهاند.
در سپاه عثمانی سواره نظام میسره (چپ) تقریباً به کلی نابود شد، اما به سایر قسمتهای سپاه آسیب زیادی نرسید. در سپاه ایران نیز بر سواران خان محمد استاجلو که فرماندهی میسره صفویان را برعهده داشت، تلفات سختی وارد آمد. از سرداران بزرگ قزلباش «خان محمد استاجلو»، «حسین بیگ لله شاملو»، «امیر نظامالدین عبدالباقی»، «سارو پیره قورچی باشی»، «سید محمد کمونه»، « نقیب الاشراف نجف» ، «خلفابیگ» حاکم بغداد، «میر سید شریف قاضی عسکر»، «سرداربیگ» حاکم گنجه و… در این جنگ کشته شدند. از سرداران عثمانی هم تنی چند به قتل رسیدند. به گفته منابع، زنانی در سپاهیان صفویان بودند که در کنار مردان شجاعانه جنگیدند و برخی از آنها نیز کشته شده یا به اسارت گرفته شدند. سلطان سلیم پس از پیروزی بر شاه اسماعیل در چالدران وارد شهر تبریز شد. او پیشنهاد کرد که زمستان را در ایران بگذرانند اما با مخالفت شدید ینی چریها مواجه شد و پس از هشت روز تبریز را ترک کرد و راهی آماسیه شد. به نظر میرسد مقاومت مردم تبریز در برابر عثمانیها نیز در ترک شهر از سوی سلطان و سپاهیانش تأثیرگذار بود. در مدت اقامت درآنجا، سلطان عدهای از نقاشان، ارباب حرف (صنعتکاران)، تاجران و کسانی را که میتوانستند مفید واقع شوند به استانبول انتقال داد. بنابراین، این یورش اگرچه از لحاظ نظامی دستاورد چندانی برای او نداشت، اما از دیدگاه فرهنگی حاصلی چشمگیر داشت. با وجود پایداری و رشادت شاه اسماعیل و قزلباشان، نتیجه جنگ چالدران برای صفویان مأیوسکننده بود، اما عثمانیها نیز از این جنگ دستاوردی جدی نداشتند. شاه اسماعیل نیز پس از خروج سلطان سلیم، به تبریز بازگشت. برخی از محققان پیروزی عثمانیان در نبرد چالدران را در درجه نخست به دلایل لجستیکی میدانند. انتقال چنان ارتش بزرگی مجهز به چنان تعداد توپی که پیشتر ذکرش رفت، در مسیری به طول حدود ۱۶۰۰ کیلومتر از استانبول تا دشت چالدران، کار برجستهای است، اما عثمانیان بهدلیل کثرت سپاه و تسلیحات برتر بویژه توپخانه و اسلحه گرم و آتشین توانستند بر قزلباشان پیروز شوند. هر چند که نباید از اختلافات برخی از سران سپاه و اشتباه تاکتیک نظامی صفویان نیز غافل بود. ایرادی که از شاه اسماعیل از لحاظ نظامی بر او گرفتهاند این است که بیسبب از مواضع طبیعی شمال شهر خوی به دشت چالدران رفت زیرا در مواضع کوهستانی مزبور میتوانست به وسیله سواران چابک و دلیر خویش از پهلو به قوای عثمانی حمله کند و خود را از خطر توپخانه دشمن که اصلیترین عامل شکست صفویان در جنگ بود، محفوظ دارد. در صورتی که دشت مسطح چالدران به عثمانیها فرصت داد که از تمام قوای خود در جنگ استفاده کنند و در آن دشت بیمانع سواران قزلباش را هدف گلولههای توپ و تفنگ خود قرار دهند.
منابع:
۱-ترکمان منشی، اسکندر بیگ، ۱۳۷۷، تاریخ عالم آرای عباسی، ۳ جلد، به تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب
۲-جهانگشای خاقان(تاریخ شاه اسماعیل)، ۱۳۵۰، مقدمه و پیوستها دکترالله دتا مضطر، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان
۳-روملو، حسن بیگ، ۱۳۸۴، احسن التواریخ، ۳ج، مصحح عبدالحسین نوائی، تهران: اساطیر
۴-سیوری، راجر، ۱۳۷۹، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران: مرکز
۵-نوائی، عبدالحسین، ۱۳۴۷، شاه اسماعیل صفوی(اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی)، تهران، بنیاد فرهنگ ایران
۶-غلامرضایی،علی ،اوضاع ایران در روزگارصفویان،تهران ،انتشارات دافوس
شجاعت ایرانیان در جنگ چالدران قابل تحسین است
سلااااااام و دروووود
خیلی خیلی عالی بود
خیلی عالی
سلام
بسیار بسیار جالب بود
سپاس
درود براستادغلامرضایی عزیز
سپاس ازمتن جامع وکاملتان ودریغ از آن شکست ناجوانمردانه
ایرانیان با شمشیر و نیزه و کمان و قلاب سنگ به مقابله با توپ و تفنگ پرداختن!
ولی گرچه ایرانیان شکست خوردن ولی به قول معروف میخشون رو کوبوندن و دیگه کسی جرات نکرد به ایران حمله کنه خود عثمانیان هم ترس بزرگی از ارتش صفوی در دلشون افتاد و باخودشون گفتن اینا دیگه کی بودن! هر جنگجویی در جهان اسم ینی چری میوند پاهاش سست میشد و نمیتونست حرکت کنه ولی سربازان صفوی اصلا عین خیالشون نبود و بسیاری از ینی چری ها رو هم کشتن!