اختصاصی همای گیلان: درباره تبار و نژاد بابک اختلاف است. دینوری مولف “اخبار الطوال” با لحنی که کاملا می تواند انسان را مطمئن کند او را از فرزندان “مطهر” دخترزاده ابومسلم خراسانی می شمرد. معذالک مولف الفهرست از قول کسی که اخبار بابک را جمع آورده است می گوید که: پدرش مردی روغن فروش از اهل مداین بود. به حدود آذربایجان رفت و در قریه ای به نام بلال آباد از روستای میمد مسکن گرفت. وی روغن در ظرفی می ریخت و بر پشت می گرفت و در قریه های آن روستا آمد و شد می کرد.(الفهرست ص ۴۸۰).
نام این روغن فروش در الفهرست چاپ نشده است اما سمعانی نام پدر بابک را مرداس که این نام که ظاهرا از دو جز “مرد” و “اس” آمده است و به معنی مردم خوار است مناسب ترین نامی است که دشمنان بابک می توانسته اند برای پدر او بیابند. پدر ضحاک را نیز مرداس خوانده اند.
بدینگونه بود که بابک در سال ۲۰۰ هجری به نام آیین خرمدینان و برای ادامه نهضت جاویدان مزدکی برخاست. به زودی پیروان او بسیار شدند و عده زیادی از کشاورزان و روستاییان به یاری او برخاستند.
در این سالها مامون خلیفه سرگرم گرفتاریهای خود بود. مسئله ولایت عهدی علی بن موسی الرضا و توطئه هایی که که ایرانیان و مخصوصا آل سهل بر ضد خلیفه تهیه کرده بودند او را مشغول کرده بود. نارضایی عباسیان بغداد که ناچار مامون را سرگرم می کرد فرصت مناسبی برای بابک بود. بدین جهت او در کوهستانهای آذربایجان قدرت و قوتی به دست آورد حتی به قول بلعمی “چند سپاه سلطان را هزیمت کرده بود و ماوی گاه او در کوههای ارمینه و آذربایجان بود.جاهای سخت و دشوار که آنجا نتوانستنی رفتن که صد پیاده در گذری بایستندی اگر هزار سوار بودی بازداشتندی و کوهها و دربندها سخت بود اندر یکدیگر شده،در میان آن کوهها حصاری کرده بود که آن را بذ(بده)خواندندی و او ایمن آنجا در نشسته بودی چون لشکر بیامدی گرداگرد آن کوهها فرود آمدندی و بدیشان راه نیافتندی و او آنجا همی بود تا روزگار بسیار برآمدی چون سپاه امن یافتندی یک شب شبیخون کردندی و سپاه اسلام را هزیمت کردندی تا دیگر باره سلطان به صد جهد لشکر دگر باره گرد کردی و فرستادی و بدین حیلت بیست سال بماند.”(تاریخ بلعمی نسخه خطی)
در این بیست سال مامون و معتصم برای برانداختن او چاره جوییهای بسیار کردند. لشکرهای بسیار برای دستگیر کردنش فرستادند. اما گذشته از نارضایی مردم که مایل نبودند بار دیگر استیلای عربان را تحمل کنند تنگی راه ها و سختی سرماهای آن حدود همواره سرداران مسلمان را با ناکامی و شکست روبرو می کرد. در سال ۲۲۰ هجری معتصم حیدر بن کاوس امیرزاده اشروسنه که به افشین معروف بود به جنگ بابک فرستاد. این افشین یک امیرزاده ایرانی نژاد بود که در بغداد برای ایجاد دولتی ایرانی و برانداختن بنیاد خلافت تازیان توطئه ها می کرد. دوستان خلیفه نیز او را به هواداری عجم و به تمایلات مجوسی متهم می کردند.
می گویند که او با مازیار و بابک دوستی داشته است و در نهان برای برانداختن خلافت بغداد با آنها همکاری می کرده است. چند سال بعد که مازیار دستگیر شد وجود این نقشه را آشکارا اعتراف کرده بود و گفته بود که : “من و افشین حیدربن کاوس و بابک هر سه از دیر باز عهد و پیمان کرده ایم و قرارداده بر آنکه دولت از عرب بازستانیم و ملک و جهانداری با خاندان کسرویان نقل کنیم”(تاریخ طبرستان ج ۱ ص ۲۲۰).
معذالک وقتی از طرف خلیفه به او پیشنهاد شد که برای قهر و قمع بابک به آذربایجان برود در این کار تردید نکرد.
منبع: کتاب دو قرن سکوت ، عبدالحسین زرین کوب