اختصاصی همای گیلان: سیر و تکوین و تکامل “واژه ها” بی تاثیر از رویداد ها در تاریخ نیست و در حوزه علوم انسانی و نظری بسیار آیت و آشکار است .
تامس کوهن در کتاب” پارادایم علمی”، این مراحل سیر و تکون را در حوزه علم و مبانی اندیشه های علمی بطور کامل و مبسوطی بیان نموده که می توان گفت که یک شاهکار می باشد .
رهاورد های افسانه ای دوره تجدید حیات و تمدنی اروپا (رنسانس) را نمی توان بدون بررسی علمی و موشکافانه مکتب یونان باستان و تاریخ ادیان و خدایان حاکم بر تخت و بخت و روح و روان که در قالب کلیسا های قرن پانزده تا هیجده اروپا حاکم بوده اند ،نا دیده گرفت .
الهه های جا خوش کرده در آیین خدایان یونان باستان که در ذهن و روح و روان پیروان خویش هریک نماینده نوعی خرافه و پرستش آتش و عشق و چوب و آب و دریا و سنگ و تخته سنگ و …..بودند و از طرفی درخشش نبوغ نظری و فکری مکتب نو افلاطونی که سیره و سیطره آن با اندیشه های سقراط و بقراط و افلاطون و ارسطو و فحص و وعظ و تضاد دیالکتیکی اندیشه خدایان با زمینیان ،فراتر از اقلیم جغرافیایی بود و تاثیرات آن حتی به پشت درب های بسته شبه واتیکان وپاپ ها و کاردینال های قرون وسطی اروپا هم رسید و امثال کالون و مارتین لوتر بی تاثیر از هجوم اندیشه های یونان و مکتب سقراطی نبودند و رگه های سترگ آن بعد های سیر مبانی اندیشه های ستبر رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه شد .
قبض و چفت و بست اندیشه های خرافی که در قالب آیین مسیح به تیول و مایملک تاجران و اندیشه های پوک و پلید که خود را نمایندگان زمینی خدایان آسمانی می دانستند ،آنچنان پرسه و عرصه را تنگ کرده بودند که رنسانس، زایمان دوباره بشری در حیات زیستی و فکری و فرهنگی اروپا ،بی حضور و وجود خدایان بود و بس .
آنچه بود از انسان شروع میشد و به انسان ختم میشد و اولین نشانه های اومانیسم شکل گرفت و بی حضور خدایان و الهه های خود ساخته ،اندیشه ها و ریشه ها رشد و بسان شکوفه های بهاری تکامل یافتند .بی شک رنسانس را می توان ،بهار اندیشه بشریت نامید و این نقطه عطفی برای تغییر و تحول انسانی و علوم انسانی و سایر علوم شد .
فلسفه اصالت بشر و چگونگی زیستن بی حضور خدایگان ،شاکله فکر و نبوغ و تلاش و کوشش همه دایره المعارف عظیم فکری و نظری که یک انقلاب روشنفکری (انقلاب کبیر فرانسه) را نیز به همراه داشتند .
جهان زیست برای زیستن دگر گون شد و وقتی که سونامی اندیشه های انسان فقط برای انسان ،بر گستره عالم هستی در قالب انقلاب فکری ،فراگیر شد و موج و حرکت ها و تلاش ها و پویش ها و کوشش ها از غرب آن ساخت که امروز شاهد هستیم و بدور از هر گونه تعصبی باید گفت که کعبه آمال زندگی دوسوم مردم کره زمین می باشد و این کتمان کردنی نیست .
نام و ردیف کردن واژه های دمو کراسی و او مانیسم و اگزیستانسیالیسم و فمنیسم و رئالیسم و ماتر یالیسم و همه سبک های فکری و نظری و حتی شیوه سبک نقاشیها و گفتار ها و پندار ها و هر آنچه که از فکر زاید در کارگه هنر و اندیشه این دیار خواهی یافت .بی حضور اندیشه انبوه خدایان ،زمینی میشویم و تکامل خواهیم یافت و خاکی میشویم حتی اگر میلی به افلاک داشته باشیم .
جلال میرزااقایی
سیر و تکوین و تکامل “واژه ها” بی تاثیر از رویداد ها در تاریخ نیست و در حوزه علوم انسانی و نظری بسیار آیت و آشکار است .
تامس کوهن در کتاب” پارادایم علمی”، این مراحل سیر و تکون را در حوزه علم و مبانی اندیشه های علمی بطور کامل و مبسوطی بیان نموده که می توان گفت که یک شاهکار می باشد .
رهاورد های افسانه ای دوره تجدید حیات و تمدنی اروپا (رنسانس) را نمی توان بدون بررسی علمی و موشکافانه مکتب یونان باستان و تاریخ ادیان و خدایان حاکم بر تخت و بخت و روح و روان که در قالب کلیسا های قرن پانزده تا هیجده اروپا حاکم بوده اند ،نا دیده گرفت .
الهه های جا خوش کرده در آیین خدایان یونان باستان که در ذهن و روح و روان پیروان خویش هریک نماینده نوعی خرافه و پرستش آتش و عشق و چوب و آب و دریا و سنگ و تخته سنگ و …..بودند و از طرفی درخشش نبوغ نظری و فکری مکتب نو افلاطونی که سیره و سیطره آن با اندیشه های سقراط و بقراط و افلاطون و ارسطو و فحص و وعظ و تضاد دیالکتیکی اندیشه خدایان با زمینیان ،فراتر از اقلیم جغرافیایی بود و تاثیرات آن حتی به پشت درب های بسته شبه واتیکان وپاپ ها و کاردینال های قرون وسطی اروپا هم رسید و امثال کالون و مارتین لوتر بی تاثیر از هجوم اندیشه های یونان و مکتب سقراطی نبودند و رگه های سترگ آن بعد های سیر مبانی اندیشه های ستبر رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه شد .
قبض و چفت و بست اندیشه های خرافی که در قالب آیین مسیح به تیول و مایملک تاجران و اندیشه های پوک و پلید که خود را نمایندگان زمینی خدایان آسمانی می دانستند ،آنچنان پرسه و عرصه را تنگ کرده بودند که رنسانس، زایمان دوباره بشری در حیات زیستی و فکری و فرهنگی اروپا ،بی حضور و وجود خدایان بود و بس .
آنچه بود از انسان شروع میشد و به انسان ختم میشد و اولین نشانه های اومانیسم شکل گرفت و بی حضور خدایان و الهه های خود ساخته ،اندیشه ها و ریشه ها رشد و بسان شکوفه های بهاری تکامل یافتند .بی شک رنسانس را می توان ،بهار اندیشه بشریت نامید و این نقطه عطفی برای تغییر و تحول انسانی و علوم انسانی و سایر علوم شد .
فلسفه اصالت بشر و چگونگی زیستن بی حضور خدایگان ،شاکله فکر و نبوغ و تلاش و کوشش همه دایره المعارف عظیم فکری و نظری که یک انقلاب روشنفکری (انقلاب کبیر فرانسه) را نیز به همراه داشتند .
جهان زیست برای زیستن دگر گون شد و وقتی که سونامی اندیشه های انسان فقط برای انسان ،بر گستره عالم هستی در قالب انقلاب فکری ،فراگیر شد و موج و حرکت ها و تلاش ها و پویش ها و کوشش ها از غرب آن ساخت که امروز شاهد هستیم و بدور از هر گونه تعصبی باید گفت که کعبه آمال زندگی دوسوم مردم کره زمین می باشد و این کتمان کردنی نیست .
نام و ردیف کردن واژه های دمو کراسی و او مانیسم و اگزیستانسیالیسم و فمنیسم و رئالیسم و ماتر یالیسم و همه سبک های فکری و نظری و حتی شیوه سبک نقاشیها و گفتار ها و پندار ها و هر آنچه که از فکر زاید در کارگه هنر و اندیشه این دیار خواهی یافت .بی حضور اندیشه انبوه خدایان ،زمینی میشویم و تکامل خواهیم یافت و خاکی میشویم حتی اگر میلی به افلاک داشته باشیم .
جلال میرزااقایی