عطیه نصرتی فروردین 14, 1398مقالهدیدگاهها برای اندک اندک جمع مستان می روند / جلال میرزااقایی بسته هستند297 Views
اختصاصی همای گیلان، کمالِ ملک ِ ایران و خان دایی عزیز سینمای ما ، رفت .همه دوران نوجوانی و جوانی را با دیدن فیلم های او سپری کردیم و اینروز ها ،تکرار نمایش و تماشای مجدد آن فیلمها ،آنچنان خاطره انگیز بود که حس میکردیم در کنارش هستیم .اینها همان گلهای ادبستان هنر این دیار بودند که” بودن ” را بهانه بودند و دل آدم به وجود آنها قرص و محکم بود .
آری “خان دایی” هنر سینمای دیار ما هم رفت و ما را با هزاران مصیبت مبتلابه ،تنها گذاشت .مصیبت سیل ،مصیبت فقر،مصیبت ویرانی،مصیبت پشت مصیبت .
او شیخ الشیوخ سینمای ما بود و اِشراف کامل و اخلاق کاملتر و خصال ِزیبای کاملترین او ،معطر میکرد فضای هنر سینما را وبرای نسل ِ جوانِ این هنر ،الگویی بسیار مناسب بود .
ظلم ها ،جفا،نامردی ها،زخم ها،نیش ها ،نیشتر ها ،که بی هنرانِ ضد هنر و ضد فرهنگ ،بر روح و روان و پیکر نحیف او زدند هرگز از ذهن و یاد نمی رود و یاد آوری مظلومیت ش ،دل را خونین و چشم را پر اشک می کند .
بازی در فیلم ها ی بعد از انقلاب او ،نمایانگر روحی خسته و زخم خورده و دلمرده می باشد که فقط جسم ش جلوی دوربین بود و بس و از آن روح زنده و دمنده و پویای هنری خبری نبود .
آری ،روانشاد جمشید مشایخی هنرمند بزرگ و مردمی دیار ما بود و سالهای سال در کنار و با این مردم زیست و با اشکهای آنان اشک و با درد های آنان همدرد و با لبخند های آنان متبسّم و برای هنر جویان نوپای سینما ،”خان دایی”ای مهربان و استادی بی بدیل بود .
آنچه را که فقدان او را درد ناکتر می کند ،تکرار نشدنی وجود این بزرگان می باشد ،شاید قرن ها بگذرد که متن و بطن هنر ایران زمین ،چون او و نظایر او زاییده شوند.
هنر و ادب و ابر باد و مه و خورشید و فلک همه و همه هم پیمانی و گِل و گُل را بهم سرشتند تا هنرمندانی چون استاد شجریان ،استاد مشایخی ،استاد نصیریان ،و استاد فقید و سعید روانشاد انتظامی و …تحویل این خاک هنر خیز دادند .
با توجه به تحولات سیاسی و اجتمایی و وابستگی اجتناب ناپذیر آنها به حوزه منازعات فرهنگی و سینما ،ملموس ترین و پر طرفدار ترین هنر مورد علاقه مردم این سرزمین ،بیشترین نقش را در شخصیت سازی و الگو برداری هنری داشته تا جاییکه اقبال عمومی از هنر مندان سینما ، بیشتر از رهبران سیاسی و نهضت های آزادیبخش سیاسی می باشد .تبیین و تحلیل فلسفی این پدیده زیاد هم دشوار نیست.
آری !مردم این دیار در همه اعصار و گذر تاریخی خویش که با هزاران اشک و آه و خون و درد و خونابه همراه بوده و زخم و جدایی ها بر پیکر داشته و افتان و خیزان و اینروز ها با چشمان گریان بر مصیبت سیل و سیلاب می نگرد ،کارنامه هنرمندان را بسی درخشانتر از سیاستمداران می بیند و این دیار به هنر ،زنده شود .
فرزند هنر باش ،نه فرزند پدر
که هنر زنده کند نام پدر را
نوای مرغ سحرم آید بگوش اگرچه بظاهر شب ظلمانی است .طلیعه سحر و سپیده از افق می دمد .این سحر و این سپیده بر همگان مبارک باد .??????