عطیه نصرتی اسفند 17, 1398مقالهدیدگاهها برای برای قهر مانی دیر است/جلال میرزااقایی قاضی محله بسته هستند258 Views
اختصاصی همای گیلان، خواستم از بهار بگویم ، دیدم شاهد جنگی بی امان هستم که دشمن در آن نه دیده میشود و نه ما دارای وسیله ی دفاعی مناسب هستیم و دشمن فقط به کشتن راضی میشود و مانند جنگ های پیشین ، اسیر و مجروح و زخمی قبول نمی کند فقط و فقط به مرگ ، فکر می کند و بس. و روز بروز هم قوی تر و بی رحم تر و خشن تر می کشد .
وقتی عجز و ناتوانی طلایه داران این نبرد را می بینم که در اوج استیصال و درماندگی ،گاهی اوقات به رقص و پایکوبی در بیمارستان ها ، می پردازند ، مرا به سکانس آخر فیلم تایتانیک می اندازد که در لحظات آخر غرق شدن کشتی ، به حرکات نمایشی و نوازندگی و آواز ، مشغول بودند .
آری !
اینوع رفتار روانشناسی انسان ، در اوج درماندگی قابل توجیه است که برای سکون و آرامش درونی و در خط آخر حیات ، ظهور و بروز می دهد تا همه چیز را آرام و معمولی جلوه دهد .
دیگه باید ، آرزوی روز های خوب ، به دنیای آرزوهایمان ، اضافه کنیم که در اوج گرانی و فقر و ستم و ظلم ، حداقل امید مان به حلول بهار و نوروز و مهمانان عزیز و گرامی که به سفره هایمان برکت می دادند و شور و شادی می آفریدند .
وقتی از لابلای سرمای دیروز،به درختان باغ می نگرم که کم کم رخت سپید و گلهای امید به تن می کنند و هیچ هم خبر ندارند که وطن در ماتم عزیزان و جنگ نابرابر در حال سوختن هست ، دلم می گیرد و حتی دلم به حال اقاقی ها و چکاوک ها و پرستوها و بلبلان و گلها و عطر های همه ی باغ، می سوزد که بی وجود حس انسان ها ، تنها هستند و بهار بی عمو نوروز و حاجی فیروز،بهار نیست و فقط فصل است و نه وصل .
بشر در طول تاریخ شاهد جنگ های خونین و ویرانگر بوده است ولی در همه ی این جنگ ها ، دو طرف جنگ پس از فتح و یا شکست ، بر ویرانه های فتوحات ، حیاتی دوباره برای بازماندگان و شکست خوردگان ، شروع میشد و همه ی سوگنامه های تاریخ ، شاهد این ، شروع دوباره بوده اند ، اما این دشمن بیولوژیک به هیچیک از قوانین جنگ و کشتار و نبرد ، پایبند نیست و در عین استتار و نامرئی بودن ، حریف را فقط مرده می خواهد و براش کودک و خردسال و میانسال و کهنسال و خانه و کاشانه و ..و کنوانسیون های زمان جنگ فرقی ندارد و درست اینجاست که ما باختیم و مانند کشور های پیشرفته ، صاحب ارتش بیولوژیک نبودیم و هر چه داشتیم خرج ارتش کلاسیک و موشک های نقطه زن! و مرئی کردیم و امروز بی دفاع و حتی اگر تسلیم هم شویم ، کشته خواهیم شد .
آری دیگر نمی توانم از بهار بنویسم ، وقتی فوج فوج هموطنان به کام مرگ این هیولای نامرئی روانه میشوند و هرگز هم فکر نمی کردم که به چنین سرنوشتی دچار شویم .
از اردوگاههای مرگ ارتش نازی و اردوگاههای مرگ اجباری استالین ووودر تاریخ زیاد شنیده و خوانده و حتی فیلم هایش را دیده بودیم ولی هرگز فکر نمی کردیم که روزی مرگبارتر از آنها ، در انتظار ما نشسته و ما دست و پا بسته و بی سروصدا ، بسوی مرگ روانه شویم.
در تاریخ ، تمدن ها ،آرمانها،فرهنگ ها ،حتی جنگ ها، آوارگی ها، کشتار ها،هنر ،فلسفه،ادبیات، شعر ،نگارش،و…بسان تابلویی در مقابل چشمان آیندگان قرار گرفته و از لابلای همه ی آنها ، راهی نو و تجربه ای نو و سرانجام حیاتی نو ، ترسیم و کره ای خاکی به مدیریت ، خرد و دانش و علم و تکنیک و وجدان بشریت قرار گرفته و امروز تنها امید ما ، همین وجدان همنوع انسانی ما ، در اقصا نقاط عالم است که به یاری ما بشتابند چون بدون کمک آنها ، همه ی ما قربانیان چند روز و یا چند ماه آینده خواهیم بود .