چاپ مطلب چاپ مطلب

آری! باید بسوی بهار پرواز کرد/ جلال میرزااقایی

اختصاصی همای گیلان،در این دیار ، با فرهنگ و آداب و رسومی بسر می بریم که بی درد و رنج و غم و غصه و آه و اندوه ،نشاید زیستن و چشمان برای گریستن! و کمتر نگریستن.

عمق نگاه و باور های اعتقادی در فراسوی زمان و اعصار، آنچنان یادگار و میراثی دردناک از اسلاف و اخلاف به ودیعه گذاشته است که عمرهای درازی از نسلهای بعد به یغما و تاراج رفته اند .

شکوِه ها و گلایه ها و ناله های جانسوز که در برگ برگ ِ تاریخ و در قالب شعر و هنر و رثا و مرثیه ،همنشین همه ایام ِ اهل دل و صاحبدل و روشندلان شده است و در ساغر میحانه ی تاریخ ،دل و عمر و ایام را بی کام و بی نام و نشان رفتند و عِطر دل انگیز شکوفه های بهاری را به مشام ندادند و شدند قربانیان بینوای چرخ زمان و زمانه .
آشنایی با میراث فاخر بشریت و دل در گرو پیام های رستگاری ادیان ،شاید تسکین درد های تاریخی و درمان موقتی این درد هِزاره ی تاریخ باشد و لیکن عمق اندوه زمانه که امتزاج و انضمام همه ی سر خوردگی های بشری در ایام تاریخ می باشد ،به آیتی و روایتی و کنایتی ،درمان نپذیرد و بهبود نشاید .
اسرارِ هق هقِ شبانه ی نخلستان ها و شبستانها و اشک داغ از چشمه ی چشم مستان در رویش شکوفه های بهاری و آه و ناله و وِرد شبهای تار و نگارش شِکوه ها و شیون های تاریخ را تنها و تنها به امید رویش و تولد شکوفه های بهار ،نشستیم و هستیم و مستیم .

اسرار هستی در خلقت و احوال مستی در طریقت و گامهای تاریخ در حرکت ،همه و همه ی نوای عاشق مست بود که بر گلدسته گنبد افلاک ،صدا و صلایش از دروازه های تاریخ عبور کرد و طوقی بر گردن عشاق زدند که هوش و بهوش باشید که شکوفه های بهاری چون جمع مستان، در رهند .

آنکه بنده ی در بندِ نام و نشان و فریفته ی کام عطشان که ذوق زیبای شیدایی را به کوی بی نشان زد هشدار!
نه مستی و نه عاشقِ الستی راساغری کند و نه بهر دلی ،بیقراری کند .

صورت و سیرت و فطرت ،گر در تکاپوی زمان و دوران ،آلایش و پالایش نشود و فطنت و مکنت و نکبت، جار شود و یوغ بندگی و در ماندگی ،رونق بازار شود و صومعه داران قدیسی نکنند و ابلیسی پیشه کنند و مُصحف ِ عشق را فحص نکنند و پیمان فسخ کنند تا که ایوان مداین به کامی ،نَسَق کنند .

باید به امید تولد شکوفه های بهاران ،تولدی دیگر یافت و اَمارات و اِشارات و انتشارات را به سیاق دمیدن صبح سَحَر به سِحر کشید و جام مستی دیگر به سر کشید .
در کوی دوست، دل به سرمستیِ شقایق و سوسن وصنم سنبل و گل دادیم و پریشان احوالی چون نوای بلبل دادیم و آوای هَزاره های هِزاران شدیم و عاشقِ آن پرستوی مست شدیم که بسوی بهار ،پرواز کرد .
آری !
باید بسوی بهار پرواز کرد .

جلال میرزااقایی

با کانال همای خبر همراه باشید

About عطیه نصرتی

Check Also

ملاقات مردمی محمد حسین واثق کارگرنیا رئیس شورای اسلامی شهر رشت همه روزه در ساختمان شورا با شهروندان شریف رشت به منظور بررسی مشکلات و دغدغه های آنان

رئیس شورای اسلامی شهر رشت همه روز در دفتر کار خود با همشهریان دیدار و …