اختصاصی همای گیلان: پسرک ازمدرسه گریزان بود ،پایش که به مدرسه می رسید إحساسش خمیازه می کشید وطنازی ورقص بوته های برنج رانمی دیدواز کوچکترین روزنه سود جسته ودوان دوان از مدرسه درمی رفت وخودرا دردل جنگل سبز رها می کرد . پدر ومادرش -خسته از شماتت اولیای مدرسه -درصددتأدبیش …
Read More »