همای گیلان: این چند ساعت آن قدر بر من سخت گذشت که گویی سال ها در میان بدبختی و سختی دست و پا زدم. بغض گلویم را می فشرد، اما جرأت گریه کردن نداشتم نمی خواستم دخترم شاهد ریزش اشک هایم باشد اما در دلم غوغایی برپا بودهمه پول هایم …
Read More »همای گیلان: این چند ساعت آن قدر بر من سخت گذشت که گویی سال ها در میان بدبختی و سختی دست و پا زدم. بغض گلویم را می فشرد، اما جرأت گریه کردن نداشتم نمی خواستم دخترم شاهد ریزش اشک هایم باشد اما در دلم غوغایی برپا بودهمه پول هایم …
Read More »